1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

پاى صحبت رويا حكاكيان، نويسنده كتاب ” گذر از سرزمين نه”

۱۳۸۳ آذر ۸, یکشنبه

پرسش و پاسخ صميمانه اى با خانم رويا حكاكيان نويسنده مقيم آمريكا داشتيم كه كتابش به نام ” گذر از سرزمين نه” جايزه امسال مجله ” ال” را در زمينه ادبيات غير داستانى دريافت كرده است. اين كتاب شرحى است از زندگى و بيدارى نويسنده در سالهاى بعد از انقلاب ايران. ”گذر از سرزمين نه” به انگليسى نوشته شده و سه ماه قبل درآمريكا، كانادا و استراليا منتشر شده است.

https://p.dw.com/p/A7SL
عکس: DW

گفت و گو: مهيندخت مصباح

م. م: خانم حكاكيان مى توان نتيجه گرفت بخاطر توجه ويژه به مسائل زنان و ديدى زنانه در كتاب باشد كه خوانندگان مجله ” ال” شما را انتخاب كرده اند؟

ر. ح: فكر ميكنم حتما مسئله زن بودن اينجا موثر بوده اما اساسا ايران براي يك خواننده آمريكايى مسئله خيلى مهمى است و من فكر ميكنم يا حداقل اميدوارم كتاب دريچه اى به يك ايران ديگر براى خواننده ها باز كند. ايرانى را نشان دهد كه اينها بطور معمول در تلويزيون يا روزنامه هاى خود نمى بينند.

م. م: اينكه يكى از داوران انتخاب كتاب شما ميگويد با خواندن آن درك بهترى از خاورميانه به دست ميايد، آيا مربوط به ترسيم همزيستى مسلمانها و يهودى ها در يك محيط است ؟

ر.ح: كتاب اگر ديدى دارد نسبت به يهودى و مسلمان، – حداقل در قسمت دوم كه دوران انقلاب را در بر ميگيرد– بيشتر از اين زاويه است كه سرنوشت ما بعنوان ايرانيان طبقه متوسط شهرى بعد از انقلاب يك سرنوشت بود. من در كتاب اين مسئله را خاطر نشان ميكنم كه يهودى ها دچار مشكلات ويژه اى پس از انقلاب شدند چون انقلاب يكسرى قوانين جديد براى آنها وضع كرد كه اوضاع را برايشان مشكلتر از پيش نمود . اما من در عين حال ميخواهم تاكيد كنم وبگويم كه ما قربانى يك رژيم ايدئولوژيك شديم كه همه را دچار سرنوشت تلخى كرد.

راستش مسئله دشوارى بود كه بتوان در كتاب چند حرف را در عين حال با هم زد و گفت كه جامعه يهودى در ايران قدمت خيلى زيادى داشته و يادآورى كرد به جامعه اكثريت كه حضور يهوديان به اندازه جغرافياى ايران اهميت دارد. يعنى از دست دادن جامعه يهودى براى جامعه ايران بايد به همان اندازه تلخ باشد كه از دست دادن مثلا خوزستان.

من خواستم در كتابم بگويم كه طرد اقليت يهودى در ايران براى همه دستاورد بدى خواهد داشت چون با از دست دادن اين جامعه بخشى از هويت ايران از دست ميرود. ضمنا در عين اينكه اين دو فرهنگ ايرانى و يهودى هميشه براى هم مهم بوده اند، رابطه شان با هم پيچيده بوده است. من اميدوارم كتاب من به سهم خود بتواند روشنفكران ايرانى را به تامل وادارد كه چرا رابطه اى با جامعه يهودى نداشته يا چرا درك عميقى از آنتى سميتسم نداشته اند؟ چرا جامعه يهودى طى سده هاى مختلفى كه در ايران بوده، نتوانسته آن زندگى مسالمت آميزى را داشته باشد كه بايد.

م. م: آيا شما همانقدر كه در ايران و در كتابتان شاهد مناسبات بيرونى يهوديان وجامعه مسلمان و برعكس بوديد، در آمريكا هم ناظر به تفاوتها و مرز هاى خودتان بعنوان يك اقليت هستيد؟

ر. ح: خوشبختانه آمريكا آنقدر ولنگ و باز است كه من اين امكان را دارم تا هر كجا كه ويژگى هاى شخصى من به عنوان يك ايرانى يا يهودى موضوع بحث و حضور من در يك جمع شد ، خودم را از آن محيط بيرون كشيده و جاى ديگرى بروم كه آن بخش از هويت من مورد تاكيد واقع ميشود كه خودم به آن بيشتر علاقمندم . آن هم تويسنده بودن منست.

م. م: در تصوير كردن تجربه هاى خود و انتقال آنها به خواننده هاى آمريكايى احساس موفقيت ميكنيد؟

ر. ح: من موفق بودم در نشان دادن اينكه در دورانى كه من بزرك شدم مسئله مذهب براى نسل من موضوع عمده اى نبود و اين دستاورد مهمى براى طبقه متوسط ايران و جامعه شهرى بود. اگر توانسته باشم اين را به طور موفقيت آميز در نثرم نشان داده باشم ميتوانم بگويم به يكى از هدفهايى كه در ذهنم قبل از نوشتن كتاب بود رسيده ام.

من بعد از ۱۸ سال كه ايران را ترك كرده بودم تصميم گرفتم يك كتاب در مورد سالهاى ۷۸ تا ۸۴بنويسم. آن هفت هشت سالى كه هم خودم از يك دختر بچه تبديل به يك نوجوان شدم و هم ايران تحولات شگفت انگيزى كرد. بعد از ۱۸ سال، نگاه كردن به اين وقايع كار تلخ و شيرينى بود و من در عين حال بايست نگاه ميكردم كه مفهوم آن سالها برايم چيست ؟ در اين پروسه خيلى چيزها برايم روشن شد از جمله اين كه چقدر آن هفت هشت سال دوران مهمي بودند و چقدر تجربه دو سه سال انقلاب و آموزشى كه من بعنوان يك نوجوان گرفتم ، ايده آل هاى انقلاب، براى من و رشدم بعنوان يك نويسنده، روشنفكر يا كسى كه ميخواهد ديد وسيعترى نسبت به زندگى، ايران، دنيا و همه مسائل داشته باشد، مهم بود. ولو با تاسف به اينكه حاصل انقلاب آن چيزى نبود كه نسل من آرزو داشت ببيند. اينها سالهاى مهمى بودند كه من بخاطر تجربه شان هميشه از خودم و خدا و خدايان ممنونم!!!

م. م: اين زبان كه مرحله به مرحله با تفاوت سن و تجربه هاى شما تغيير ميكند، خودجوش بود يا شما تلاش كرديد قلم روياى بزرگسال و سى وچند ساله را مهار كنيد؟

ر. ح: ايكاش من ميتوانستم بگويم من اينكار را براى اولين بار در ادبيات انجام دادم ولى اين قبلا در ادبيات انگليسى انجام شده و من فقط يك كپى ايرانى از آن را در اين كتاب به شرط اينكه موفق بوده باشم ارائه كرده ام. مثلا در كتاب جيمز جويس ” تصويرهنرمند به هنگام جوانى ” اين كار شده و اين كتاب از كتابهائى است كه خيلى مورد علاقه منست. البته من اينقدر احمق نيستم كه ادعا كنم به خوبى جويس در كتابم اين سبك را پياده كرده ام. در خيلى خاطرات و زيست نگارى هاى ديگر هم اين سبك پياده شده و من خيلى دوست داشتم به نوعى بتوانم شكل ايرانى اين سبك را عرضه كنم.

م. م: چطور شد كه اسم كتاب را ” گذر از سرزمين نه” گذاشتيد؟

ر. ح: والله وقتى فكر ميكردم به دوران بچگى خودم بعنوان يك دختر و بعدا به دوران نوجوانى ام پس از انقلاب، وقتي مدرسه ميرفتم، هميشه يك جريان منفى چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب وجود داشت كه من ميتوانستم مطمئن باشم اولين پاسخى كه از بزرگتر ها يا مسئولين مدارس خواهم گرفت، حتما نه خواهد بود. يعنى گارانتى بود كه هميشه اول نه بشنوم و بعد پس از اصرار فراوان بتوانم نظرها را عوض كنم. فكر ميكنم نه اولين جوابى بود كه همه آماده بودند به دخترها بدهند و بعد ممكن بود بخاطر تشويق و بحث فراوان نظرشان را عوض كنند. خلاصه اينكه ايران مملكت نه بود!

م. م: كار سختى نبود كه آنهمه تصوير و الفاظى را كه در ذهنتان به فارسى ته نشين شده بود، انگليسى كنيد؟ اصلا چه شد كه كتاب را به انگليسى نوشتيد؟

ر. ح: خوب يكسرى انگيزه ها عملى بودند. از جمله اينكه من با پول قرارداد كتاب انگليسى ميتوانستم يكسال خانه بنشينم و تامين باشم . اما آنچه با احساسات من سروكار داشت و اين را تيدبل يه يك انتخاب حسى كرد براى من، اين بود كه گاهى آدم ميتواند با تسلط پيدا كردن به يك زبان و برخورد كردن از نگاه يك فرهنگ و زبان ديگر، بررسى ديگرى از گذشته و تجربه اش بكند كه در بستر آن زبان و فرهنگ اصلى شايد نتواند به آن دست پيدا كند. من احساس كردم كه با نوشتن به زبان انگليسى ميتوانم رابطه اى با اين گذشته پيدا كنم كه هم فاصله اى با آن ايجاد ميكند و هم در عين حال بمن اجازه ميدهد تا همه چيز را از سر و از نو بينم در واقع همين اتفاق هم افتاد.

من نگران بودم كه در اين كتاب دوباره همان چيزهايى را كه در شعرهايم گفته بودم ،همان حرفهاى خيلى احساساتى را تكرار كنم. اما فكر ميكنم انگليسى به من اجازه داد از همه آن موضوع ها مقدارى فاصله بگيرم و مسائل را طور ديگرى بررسى كنم و به شكل نوترى در موردشان حرف بزنم.

م. م: قصد نداريد كتاب را خودتان به فارسى برگردانيد؟

ر. ح: نه نه بهيچوجه. ميدانيد وقتى آدم چنين چيزى مينويسد، بخصوص وقتى نثرست واين همه انرژى ميبرد، وقتى تمام ميشود، كار باآن هم تمام شده. در واقع حس من هم نسبت به اين كتاب همين ست و كار من با اين كتاب تمام شده و ديگر ميخواهم به چيزهاى ديگر فكر كنم. آرام آرام شروع كرده ام به حمع آورى يكسرى يادداشت كه اميدوارم همه شان را در يكى دو سال آينده در يك نوول بنويسم.

م. م: شما فعاليت هاى اجتماعى وسيعى داريد. فيلم ميسازيد، شعر ميگوييد، سخنرانى ميكنيد، فعال هستيد در زمينه دفاع از حقوق بشر. حرفه يا گرايش اصلى شما كدام است؟

ر. ح: در واقع نويسندگى! همه فعاليت هاىاجتماعى من وسايلى هستند كه بعنوان يك نويسنده از طريقشان راجع به دنياى دور و بر خودم فكر ميكنم و با مسائل دوران خودم درگير ميشوم. من فكر نميكنم اگر من راجع به ايران ، راجع به وضعيت زنان ،راجع به جمهورى اسلامى و رابطه ام بعنوان آدمى سكولار با اين پديده ، دايم فكر نكنم نويسنده خوبى بشوم. چون اينها موضوع هاى مردم اند مردمى كه من دلم ميخواهد كارهاى من را بخوانند. اينها مسائلى هستند كه نسل من و عصر من باآنها مواجه بوده و هست. من فكر ميكنم وظيفه منست كه به اينها فكر كنم و به نوعى با اين موضوع ها درگير شوم.

م. م: حالاشما با اين همه مشغله، فرصت عاشق بودن هم داريد؟

ر. ح: بله. بله!