1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

گامهاى پرشتاب نااميدى

مريم انصارى۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

کشوری که بيش از ٪۶۵ درصد جمعيت اش را جوانان زير ۲۵ سال تشکيل می دهد قادر به تامين حداقل نيازهای اين جمعيت نيست. اين نه فقط به فقر مادی و معنوی انجاميده، بلکه نااميدی، یأس و پيامدهای آن، يعنی اعتياد و فحشاء را دامن زده است. اين نااميدی در ميان جوانان استانهای محروم چون کردستان پيامدهايی فاجعه بار دارد. چرا که بيکاری و محروميت در اين استانها نيز، ابعادی بمراتب بزرگتر دارد.

https://p.dw.com/p/A6Sm
عکس: DW

يکی از فارغ التحصيلان رشته ی علوم اجتماعی از دانشگاه «پيام نور» سقز، بنام رستم که اهل مهاباد است می گويد:

«امروز در ايران متاسفانه بيکاری منشاء و منبع بسياری از معضلات و آسيب های اجتماعی شده است».

رستم معتقد است که از يکطرف جمعيت کردستان به شکل قابل توجهی افزايش پيدا کرده و از سوی ديگر اقدامات دولت بقدری ناچيز است که به هيچ عنوان جوابگوی نيازهای جوانانی که با اتمام درسشان وارد بازار کار می شوند نيست و فرصت های شغلی می توانست با اين افزايش جمعيت رشد نکرده است. نتيجه اينکه:

«در اينجا متاسفانه سرمايه گذاری و زيرساخت های اقتصادی نيست. يعنی اگر ما در استان اصفهان ٪۱۰ بيكار داشته باشيم، شايد در اينجا ٪۳۰ باشد».

او می گويد بايد يک راه حل ريشه ای برای اين معضل پیدا کرد. اما کدام راه حل؟ آيا دست اندرکاران بيشتر به فکر يافتن راه حلی برای بيکاری اند يا دغدغه ی فکری شان خلاصه شده به فرارسيدن تابستان و رنگ روشن لباس دختران؟ رستم می گويد، در برنامه ی سوم و چهارم جمهوری اسلامی ايجاد ۸۰۰ هزار فرصت شغلی جديد در نظر گرفته شده است. آيا اين امکان واقعا بوجود آمده است. به اعتقاد رستم اين نيروی جوان که بايد در واقع شاخص و عامل رشد باشد در خيابانها پرسه می زند و به هدر می رود.

حسن ، ۲۵ ساله، اهل بوکان فوق ديپلم دارد و به دنبال کار است. او واقعا دل پری دارد. وقتی به حرفهايش گوش می دهيم متوجه می شويم که بيکاری چگونه فكر او را بخود مشغول كرده:

«در کردستان بيکاری خیلی زياده. واقعا بيکاری زياده. بيکاری بزرگترين معضل کردستان است. بيکاری. همين بيکاری، فقر اقتصادی، بيکاری، فقر و فحشاء همه چيز را با خودش آورده اينجا».

حسن می گويد مشکل بيکاری قطعا محدود به کردستان نمی شود، اما اين استان يکی از استانهايی ست که در آن محروميت جوانان از بسياری مناطق بالاتر است. بويژه در مقايسه با تهران:

«جوانان ما را نگاه کنيد، می روند توی تهران تره بار و اينها کار می کنند. طرف ليسانسه، من با چشمهای خودم ديدم که توی تهران تره بار کار می کند. کارگره و اونجا کار می کنه. چون توی کردستان کار نيست».

از حسن می پرسم، چه آرزويی دارد؟

«۲تا آرزو دارم. يکی اينکه بيايم خارج از کشور ادامه ی تحصيل بدهم، دوم آرزويم هم اين است که ببينم يکروز ايران و کلا کردستان فدرال بشه».

اما شرايط دختران در کردستان از اين هم سخت تر است. اگر پسرها اجازه ی وقت گذرانی در خيابان را دارند، دختران در خانه اسيرند و کارهای خانه را می کنند. آشپزی، گلدوزی يا در بهترين حالت:

«مثلا مطالعه، اوقات فراغت ام را با مطالعه می گذرانم. البته توی خونه».

اين صدای هيرو بود. دختری ۲۴ ساله، اهل بوکان که بارها تلاش کرد در کنکور سراسری موفق شود، اما، شانسی نداشته. هيرو آروزيش در زندگی چيست؟

«بزرگترين آرزويم اين است که پدر و مادرم من را درک کنند».

نوين، دختر ۱۸ ساله ای که برای قبول شدن در کنکور سراسری تلاش می کند هم حرف تازه ای در مورد اوقات فراغت اش ندارد:

«يا مطالعه می کنم و يا اينکه بيکار هستيم و توی خونه ها نشستيم و بعضی از آنهايی که سرگرمی های ديگری دارند بايد خودشان را مشغول کنند. خيلی هاشون هم که بيکار هستند. الافی ديگه».

آيا نوين اين اميد را دارد که با قبولی در کنکور و امکان رفتن به دانشگاه چيزی در زندگی اش عوض شود:

«من خيلی نااميدم از آینده. يعنی اگر توی کنکور هم قبول بشوم، می گويم بعدش که درسم را توی دانشگاه تموم کردم باز هم بيکار می مانم».

آيا نوين يک استثناء است؟

«جوانهای شهرمون، يعنی من دوستای خودم را، اکثريت شان يعنی ٪۹۰ شان حرفهای من را می زنند، يعنی نااميد هستند».

آيا اين روحيه ی نااميدی در همين جا می ماند؟ آيا حوادثی نظير درگيری های خوزستان بر بستر همين کمبودها، فقر و محروميت بوجود نيامده؟ و آیا خوزستان آخرين نمونه بود؟