1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«گريز» و «سطح» در شعر مدرن

۱۳۸۳ آذر ۳۰, دوشنبه

براى شعر مدرن نمى‌توان نظريه‌اى واحد يافت. شعر مدرن جهان جهانى‌ست از مجمع‌الجزاير زبانها. در واقع به تعداد شاعران بزرگ و واقعى، زبان و نگاه و نظريه‌ى شعر وجود دارد.

https://p.dw.com/p/A6I8
عکس: AP

مثلا كسى مانند باى دائو، شاعر چينى متولد سال ۱۹۴۹، كه از تاثيرگذارترين و مطرح‌ترين شاعران معاصرجهان است، كسى كه ۱۱ سال در وطنش كارگر ساختمان بود، به جهان به‌گونه‌اى تاريك و تراژيك مى‌نگرد و اين را از نوع به كارگيرى زبان و نيز از خلال سطور شعر او مى‌توان دريافت. او پس گزينش تبعيد به عنوان وطن، ابتدا در اروپا و سپس از سال ۱۹۹۳ در آمريكا مفهوم «گريز» را در شعرش برجسته مى‌كند، گريز به درون اشياء، بدون ضرورى دانستن اثباتى براى آنچه كه او خود ناممكن بودن ارتباط انسانى مى‌نامد. باى دائو سپس، در تبعيد غرب از اين هم فراتر مى‌رود و به اين نتيجه تاريك و بى‌فرجام مى‌رسد كه ”بده بستان با جهان ديگر انجام نمى‌پذيرد. من در زبان خود زندگى مى‌كنم. من زبان خويش را به كار مى‌گيرم تا در آن به جستجوى روياهايم بپردازم“. حال ببينيم باى دائو چگونه با زبان شعر، به شعر مى‌نگرد، در شعرى با عنوان «هنر شعر»:

در فضاى بزرگى كه من بدان متعلقم

تنها يك ميز قرار گرفته است

پيرامون تا چشم كار مى‌كند باتلاق

ماه از زاويه‌هاى گوناگون روشنم مى‌كند

رؤياهاى شكستنى اسكلت‌ها پايدار ايستاده‌اند

بر مكان دور، شبيه به داربستِ پايين‌كشيده‌نشده‌ى ساختماني

و آنجا هنوز ردّپاى گل‌آلودى بر كاغذ سپيد هست

روباه است، سالها پرورش يافته‌اي

كه با دنباله‌ى جنبنده و آتشْ‌رنگ

پاداش و زخم من است

معلوم است، آنجا تو هم هستى، بر يك صندلى در برابرم

صاعقه‌اى ناگهانى، چنين باشُكوه در دستت

كنون خاشاك است و سرانجام خاكستر

در كنار شاعرى مانند باى دائوى چينى شاعرى مانند فرانك اوهاراى آمريكايى كه در سال ۱۹۲۶ زاده شد و در سال ۱۹۶۶ درگذشت را هم مى‌بينيم كه از پايه‌گذاران نسل معروف به«بيت» است. اوهارا مانند ديگر شاعران اين نسل، از يكسو عناصر روزمره و به نظر پيش‌پاافتاده را وارد شعر خود مى‌كند و از سوى ديگر به گونه‌اى مى‌سرايد كه اشعارش را به آواز نيز بتوان خواند. طبيعى‌ست كه در اينجا هم اوهارا مانند باى دائو، زبانى متناسب با نظريه شعرى خود را برمى‌گزيند. شايد با شعرى از فرانك اوهارا با عنوان «شعر» نگاه اين شاعر آمريكايى به شعر روشن‌تر شود:

نور وضوح سالادِ آوُكادو به‌وقت صبح

چه حيرت‌انگيز است پس از آن همه كارهاى هولناكى كه مى‌كنم

يافتنِ عشق و بخشايش، نه فقط بخشايش زيرا

آنچه انجام گرفته، انجام گرفته است و بخشايش عشق نيست

و عشق عشق است، هيچ‌چيزى نمى‌تواند هيچ‌گاه توفيق نيابد

با آنكه چيزها به‌گونه‌اى آزارنده كسالت‌بار مى‌توانند بود و (‌در تصور‌) ناچيز

اما نه واقعاً براى عشق

با آنكه يك مجتمع آنسو‌تر تو خود را دور‌شده احساس مى‌كنى، زمان حال ناب

همه‌چيز را دگرگون مى‌كند همچون ماده‌اى شيميايى كه بر كاغذ چكيده باشد

و تمامى افكار در هيجانِ آرامِ بيگانه‌اى محو مى‌شوند

من فقط به همين اطمينان دارم، قوى‌شده از طريق تنفس

اوهارا خود، نگاهش به شعر را با زبان نثر چنين توضيح مى‌دهد: ”من به‌طور عمده با جهان، آن‌گونه كه من او را تجربه مى‌كنم، مشغولم. [...] باور ندارم كه تجربه‌هاى من براى خودم يا ديگران زيبا تنظيم شده‌اند؛ آنها دقيقاً آن قالبى را دارند كه من مى‌توانم برايشان بيابم. آنچه براى من در ارتباط با آثارم روشن است، شايد براى ديگران تاريك باشد، و بالعكس“.

بهنام باوندپور