وبلاگستان نوروز
بیزنس بلاگر
فرزاد زمانی، نویسندهی بلاگ "بیزنس بلاگر" که عنوان "آنچه دیروز دربارهی بیزنس (کسب و کار) و اینترنت نمیدانستم" را یدک میکشد، دربارهی موفقیتهایش در آستانهی سال جدید مینویسد: «به سنت گفتگوی سر سفره هفت سین این چند ساله با همسر محترم خودتکانی شب عید را علنی مینمائیم! یک- مفتخرم که توانستم روندی را پیش بگیرم که دیگر به دفتر کار برای پیگیری امورکاری احتیاج نداشته باشم! دو- مفتخرم که توانستم این دوره ICDL را تمام و مدرک بگیرم!!!(سه سال بود میخواستم این کار را انجام دهم) سه ـ مفتخرم که توانستم در زمینه مدیریت سرمایه در بازار فارکس، بواسطه نوسانات حیرتانگیز دلار، طلا و نفت سال بینظیری را پشت سر بگذارم! در زمینه مشاوره عمومی کسب و کار نیز موفقیتهای زیادی داشتم! چهار- مفتخرم که به دیدگاه جدیدی نسبت به خودم، خانوادهام، اطرافیان و دوستانم و کسب و کارم رسیدهام! سالی که گذشت، آنقدر شلوغ و پرکار بود که گذرش را نفهمیدم! امیدوارم سال آتی برای همه شما نه پرکار که سرشار از خوشی، لذت، شادمانی و موفقیت باشد! همانی باشد که شایستهاش هستید و برایش تلاش میکنید!»
نقنقو
نویسندهی وبلاگ "نقنقو" در مقالهای با عنوان "سیزده روز با صفا" از خاطرات خوش گذشته یاد میکند: «سر سفرهی هفت سین مینشستیم وتیک تاک ساعت وصدای توپ تحویل وآن ترانهی ساز و دهلی ودعای آغاز سال و چشمهای تر آقا جون وخانم و پدرومادررا میدیدیم و هنگامی که مارا درآغوش میگرفتند، ماهم بیاختیار چشمهایمان اشگی میشد. یکی دوساعتی نمیگذشت که سیل مهمانها به خانه سرازیر میشد. چون پدربزرگ ومادربزرگ پدریام با ما زندگی میکردند وبزرگ فامیل بودند. روز اول عید تقریباً تا پاسی از شب خانه پراز مهمان بود. چه آنها که درطول سال پیوسته میدیدمشان وچه آنها که بسیاری را فقط درهمان یک روز میدیدیم. شوهر عمهها وداییجان عیدیهایشان اسکناس نو بود. چندتایی پنج تومانی و ده تومانی و گاهی هم تعداد بیشتری اسکناس دوتومانی. همانها که فرهاد بویشان را درترانهاش جاودانه کرد. این عیدیها را جمع میکردیم تا چند روز بعد به سینما نیاگارا، سینما مهتاب، سینما ستاره، سینما فلور یا سینما آسیا وسعدی برویم وفیلمهای نوروزی لویی دوفونس، نورمن ویزدوم و جری لوئیس را ببینیم وبعد ازدیدن فیلم، ده باردیگرهم صحنههای آن را با پسرعموها وپسرخالهها دوباره تعریف کنیم....»
اردوان نوشت
نویسندهی وبلاگ "اردوان نوشت" که "لحظههای یک روزنامهنگار و سیگار برگ هاوانایی" را نقاشی میکند، خاطرات تلخی از روزهای عید دارد. از اینرو در مطلب "روز خمیازه کشان اول فروردین" مینویسد: «بچهگیهام هیچ روزی به اندازه روز اول فروردین بیربط نبود. نمیدانستم از دیروز تا امروز آیا اتفاقی افتاده یا نه. هوا هم سرمای زمستان رو داشت و بلاتکلیفی فصل تازه. تازه میهمانیها هم وضعش معلوم نبود. باید لباس سیخکی میپوشیدی و راه میافتادی خونه کس و کار تا چغال و بقال. همش هم بهت میگفتند نخور بخور. چشم غره و بدبختیهای بعدش. باز از این بابت شکر که بزرگ شدم. دیگه نیازی نیست سیخ بشینم…»
وبلاگ پارسا صائبى
پارسا صائبى در وبلاگ خود در مطلبی با عنوان "بهاریه ۲"، برای "کمپین سلامت" تبلیغ میکند: «معمولاً در ابتدای سال نو، چه خورشیدی، چه میلادی، آدمها برای خودشان اهدافی در نظر میگیرند که در سال جدید انجام دهند یا از چیزهایی احتراز کنند و معمولاً یک قطعنامه (Resolution) شخصی برای خودشان صادر میکنند. پیشنهادی دارم و امیدوارم دوستان، جدیتر و البته در آرامش و آهستگی در عمل به این موضوع فکر کنند. عجلهای نداریم که اینکار بگیرد یا نگیرد. این صرفاً یک ایده است. ... یا کسانی هستند که اهل الکل هستند و در میگساری افراط میکنند. می و الکل برای سلامت مضر هستند و هیچ کم از سیگار و دخانیات ندارند (میگویند مصرف بسیار کم شراب، در حد ته یک گیلاس بعد از شام برای شستشوی عروق و هضم غذا مفید است، به شرط اینکه آب بدن در حد کافی نگه داشته شود. البته همین مقدار هم قدری از سلولهای خاکستری مغز را نابود میکند و به هیچ وجه نباید آن را به یک عادت روزمره تبدیل کرد). بیایید کمپینی هم در کنار همه کمپینها در مورد سلامت خود و همه بپا کنیم. کمپین سلامت را جدی بگیریم، دوستان و بلاگرهای قدیمی به قول معروف: هماکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم! بیایید و این کمپین را اندک اندک راه بیندازیم...»