1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

دراينجا هرچي زندان است

۱۳۸۴ بهمن ۱۳, پنجشنبه

يادداشت :دراولین پنجشنبه هرماه ،برنامه هنری وفرهنگی ما با شرکت لطيف ناظمی انتشارمی یابد. پس ازاین دیدگاه های لطيف ناظمی را پیرامون مسائل هنری وفرهنگی ، منظماً به خدمت شما گزارش می نمائیم .

https://p.dw.com/p/DH36

نام کتاب:در اينجا هرچي زندان است

شاعر: فا روق فاراني

شمارگان: 500 نسخه

جاي چاپ: هالند بنگاه ويرايش (شاهمامه).

در اينجا هرچي زندان است

"در اينجاهر چي زندان است" ، دفتر شعري است از فاروق فاراني که اين روز ها در هالند اقبال چاپ يافته است. ازنام مجموعه پيداست که شاعردرنامگذار ي

مجموعه اش و هم در قطعهء زنداني کتابش به شعر"کيفر" شاملونظرداشته

است.کيفر چنين آغاز ميشود:

در اينجا چار زندان است؛

به هر زندان دوچندان نقب و در هر نقب چندين حجره در هر حجره چندين مرد در زنجير؛

از ين زندانيان يک تن زنش را در شب تاريک بهتاني به ضرب دشنه يي کشته است ؛

شعر زنداني فاراني نيز درهمان وزن ( از متفرعات بحر هزج) و همان فضا و همان عوالم است.

فاراني در سالي که گذشت؛ " از قفس تا قاف " را.، چاپ کرد در نود و سه صفحه و در فرم چهار پاره که ملهم از مثنوي نمادين "منطق الطير" عطار نيشابوري بود منتها نه با مايه هاي عرفاني ، آن گونه که از آن عطار است بل باسرشت اجتما عي و آرمان گرايانه.

.شاعر در دفتر دوم شعر هايش نيز به دنبال همان حال و هواست ،در جستجوي همان آرمانشهر و در تقلاي همان ارزو هاي برباد رفته.

کتاب را مقدمه يي است در 18 صفحه که ديگاه هاي شاعر را در زمينه گوناگون روشن ميسازدوشاعر درجايي از اين مقدمهء مشبوع مينويسد:

"...ميخواهم از ديدگاه خود به نقد در جامعهء ادبي کشور وموقعيت شعر معاصر فارسي دري نيم نگاهي بيندازم" نويسده آنگاه رويکردي به مطالب

زيرين دارد:

وضعيت نقد ادبي ما، مسألهء تعهد و التزام،رابطء هنر و ادبيات باواقعيت،

بيدل بزرگترين شاعر نوگراي تاريخ ادبيات منطقه، مولاناو ايلغار مغول،شعر مد رسه يي وآسيبهايش،شعر امروز افعانستان، شعر امروز ايران، انتقال پايتخت شعر از ايران به افغانستان و سرانجام اشاراتي به کاربرد واژه هايي از گويش هاي ديگردر زبان پارسي دري .

افزون بر اينها ،شاعر به نقد مسايل ديگري نيز ميپردازد که پيوسته متنازع فيه بوده اند و داوري فرجامين در باب آنها بحث هاي افزون تري را ميطلبد.

و اما شعر هاي اين مجموعه ، هم به شيوهء قدمايي سروده شده اند و هم به شيوهء نوين يا نيمايي.يا فرياد هاي سفر اند يا يادگار حضر.چند تا از شعرهاي دوران اقامت در مرز بوم ،در سالهاي شصت خورشيدي سروده شده اند،چند

شعر در دههء پنجاه و يک قطعه هم در سال 1349،برخي از شعر ها،مهر

زندان صدارت را درپيشاني دارند ويا اسپيشل برانچ پشاور را. سروده هاي سفر به سه سال نخستين اقامت شاعر در آلمان تعلق ميگيرند و در حدود چهل قطعه به سالهاي 90،91،93، قطعاتي هم در اين مجموعه بدون امضاآمده اند وتاريخ سرايش ندارند.

از نظر درونمايه، غالب شعر ها حماسي اند و فرياد آزادي به ويژه عنصر حماسه در سروده هاي نخستين و در حبسيه ها افزون تر است و بسامد

واژگاني چون رستم، اسفند يار، آرش، سهراب، رستمانه،اهريمن،ترکش

وهمانند آنها، لحن سروده ها را بيشتر حماسي ميسازد.در آفريده هاي دوران مهاجرت، عنصر عاطفه متجلي تر است و هرچند که درونمايه هاي اجتماعي و سياسي دارند:

از اوجها فرود نيامد

چون قله ماند

بر سر آن قله

از اوجها فرود نيامد

فرياد او نشانهء او بود

فرياد او که بافته با جان بود

ص.110

همين گونه است شعر نه صفحه يي " پرواز، پرواز" که به فروغ فرخزاد پيشکش شده است:

ره را به ياد بسپار

ساحل اسير درياست

دريا اسير موج

موج شکسته

آماج خشم طوفان

پرواز رابگير

.پرواز در نجابت خود تنهاست

ص. 122

گاهي لحن شعر ها بسيار عاطفي ميگردندو بهره گيري از تشخيص،موسيقي کناري و ديگر آرايه هاي شعري بر زيبايي آنها ميافرايد:

باران و آفتاب در آغوشند

با هم به روي جاده و جنگل

مستانه ،عاشقانه چه ميجوشند

قهر گذشته را

در اين وصال سبز فراموشند

ص151

غم غربت بازتاب چشمگيري در شعر فاراني ندارد،اما گاه گاه اين اندوه را با همان پهنا وگستردگي آن، ميتواند در دوبيتي ساده يي وانمايد:


مسافر آشنايي را نداند:

به جز بيگانگي چيزي نخواند

ببخشد عمر خود را گر به غربت

به جز بيگانه نام از او نماند

شاعر آرمانگرا که ناظر نارواها، پليديها ونابرابري هاست اما افقهاي آينده را روشن وتابناک ميپندارد وخوشبينانه به زندگي مينگرد:

هرچند جستجوي سحر بي ثمر گذشت

باور نميکنم که به جايي نميرسد

ص 90

يا:

چابکسوار

راهي قرداي بي مثال

همراه اسپ سرکش اميد ميرسد

ص.90

او بدين باور است که اگر آفتابي براي کاشتن نيست، ميتوان تخم چراغي را در چارسويي پاشيد:

زهدان خاک، تشنهء فرداست

بايد که آفتاب بکاريم

گر آفتاب نيست

تحم چراغ را

در چار سوي خويش بپاشيم

گاهي هم براي زيبا ساخن فردا ها به همگنانش چنين دعا ميکند:

چابکسوار تازهء بيباک راه صبح

ره با نشان سم ستورت شگفته باد!

گرد وغبار تاختنت ، تا به کهکشان

تاصبحگاه محشر فردا نخفته باد!

ص 95

عاشقانه هايش اندک اند اما زيبا و لطيف :

درون آيينه بودي

و ماه بيرون بود

و من ميان دو ماه

ز خود تهي بودم

ص 127

در نظر شاعر، نه تنهاعشق ، رنگ بنفش دارد؛بل معشوق را هم به رنگ بنفش

ميبيند.موج و اوج او را بنفش ميبيند و بغض و هايهوي او را نيز به همين رنگ:

بال و پر شمارا

رنگ بنفش عشق نخواهد ماند

ص 116

شعري و زعشق هر هجاي تو بنفش

موج تو بنفش و اوجهاي تو بنفـــش

ابري و پر از هزار رگبـــــار کبود

بغض تو بنفش و هايهوي تو بنفــش

ص.194

در اينجا هرچي زندان است ،از ساختار شايسته يي برخوردار است وهمآهنگي

در محور عمودي حتي در غزلها،بر دلنشيني شعر ها افزوده است و لي کاش

سرايندهء آن عنايت بيشتري به قواعد عروض، به خصوص درقطعاتي که ساختتارقدمايي دارند ؛روا ميداشت تا وزن برخي از سروده ها خدشه پذير نميشد

باري، باغ شعر هاي فاروق فاراني ـاين دلبستهء آزادي ـ سبز و پدرام باد وپراز پرندهء شعر !