1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

« دود از خراسان برآمد»

۱۳۸۵ مهر ۱۳, پنجشنبه

يادوارۀ مولانا عبدالرحمن جامي

https://p.dw.com/p/DH2z
لطیف ناظمی ادب شناس ونقاد ادبی ونویسنده این جستار
لطیف ناظمی ادب شناس ونقاد ادبی ونویسنده این جستارعکس: DW

«دود از خراسان برآمد» به حساب جمل ، مادۀ تاريخ مرگ مولانا جامي است که در سال 898 هجري قمري در هرات درگذشته است؛ اين سال برابر است به 1492 ميلادي ، سالي که کرستف کلمب قارۀ امريکا را کشف کرد و هم سالي که امارت مسلمانان در هسپانيه به پايان رسيد.

مرگ جامي را پس از خاموشي خداوندگار بلخ در قونيه، شايد بتوان پر سرو صداترين مرگ شاعر و اديب و دانشمندي دانست که در تاريخ فرهنگ مان اتفاق افتاده است.شاه بر سراقتدار با اندوه تمام در مراسم سوگواري وي شرکت ميورزد ؛ وزير فرهيخته اش در خاموشي اومويه مي کند و هزاران تن از هواخوان او در اين مصيبت گريبان ميدرند.

جامي در روزگار حيات خويش نيز از حرمت و احترام فراواني در ميان شهان و رجال دولتهاي مختلف برخوداراست.از سلاطين تيموري ، ميرزا ابوالقاسم بابر و ابوسعيد گورکان به او حرمت فراوان داشتند که جامي کتاب «معميات » خودرا نيز به نام اولي آغازيده است؛ در دربار سلطان حسين بايقرا تقرب فوق العاده داشته است؛ امير علي شير نوايي وزير داننشمند تيموريان، تا آن پايه بدو مهر مي ورزيده است که کتاب «خمست المتحرين » رادر زبان ترکي پيرامون زندگي وي نوشته است.

جز سلاطين تيموري پاشاهان عثماني چون سلطان محمد فاتح وبايزيد دوم نيز با او مکاتبه و مراوده داشته اند وحکمرانان قراقوينلو و آققوينلو به دوستي باوي مباهات مي کردند و به رغم تعصب صفويان، سام ميرزاي صفوي در بارۀ او مي نويسد:« جامي آن که از غايت علو فطرت ونهايت حدت احتياج به تقرير حال و تعيين مقال نداردچه پرتوفضايل اواز شرق تا به اقصاي غرب رسيده و خوان نوالش از کران تا کران کشيده."

شهرت و محبوبيت جامي در ميان سلاطين روزگار وي محدود نمي ماند و از خاور تا باختررا در مي نوردد واز خراسان به سرزمين هاي ديگر فراميرود و در هند و عراق و آسياي صغير مي رسد.

او مردي کثير الوجوه است که در عرصه هاي گوناگون دانشها چيرگي دارد و در حوزۀ شعر ،عرفان،حکمت ، فقه اللغه، قرآن ،حديث ، معمي وحتي موسيقي آثاري پديد آورده است.

« جامي اثار منظوم ومنثور فراواني در موضوعات مختلف دارد.سام ميرزاي صفوي در تحفۀ سامي ، آثار او را چهل و پنج مجلد کتاب و رساله دانسته و عبدالغفور لاري شاگرد او، عدد تأليفات جامي را چهل و هفت ذکر نموده و بعضي پنجاه و چهار ذکر نموده اند».شيرعلي لودي حتي شمار کتابهاي جامي را 99 اثر مي داند. آثار منظوم جامي سه ديوان شعر است که نخستين آن را در سال 884 گرد آورده است و « تحفت الشباب» ناميده است ، ديوان دومين، " واسطت العقد" است که در سال 894فراهم آمده است و سومين ديوان که « خاتمت الحيات» نام دارد، تاريخ دو سال پيش از مرگش رادارد. جز اين سه ديوان هفت مثنوي نيز انشاد کرده است که بر آن نام « هفت اورنگ» را نهاده است و در آن ، مثنوي هاي سلسلت الذهب، سلامان و ابسال، تحفت الاحرار، سبحت الابرار، ليلي ومجنون، خرد نامۀ اسکندري و يوسف و زليخا گرد آمده اند.در ميان اين مثنوي ها شايد يوسف وزليخا را بتوان شور انگيز ترين داستاني دانست که از منظر زيبايي ساختاري و پرداخت هنري ، آن رااز همۀ مثنوي هايي که تا اکنون در اين باب پديد آمده است؛يک سرو گردن بلند ترقرار ميدهد .

جامي نخست پنج مثنوي به تقليد از خمسۀ نظامي پديد آورد و لي سپس دو مثنوي ديگر هم بدان افزود. او هرجند نظيره گويي کرده است اما منتقدين به اين نظيره گويي ها بهاي فراوان مي دهند و ارزش آثار او را نازل تر از ازخمسۀ نظامي نمي دانند . ادوارد براون در باب هفت اورنگ جامي چنين داوري مي کند:

«جامي به شيريني وسادگي دراشعار خود شاعري است خالي از تکلف که با نظامي همسري مي کندبل که براوتوفق مي جويد لاکن در استحکام و متانت و تصورات شاعرانه و فصاحت به پاي او نمي رسد.براي فهم و درک سخنان دظامي زبان فارسي را عميقا بايد دانست در صورتي که سخنان جامي را همه کس مي تواند بخواند و از آن بهره ببرد. »

توجه فرنگيان از ساليان درازي بدين سو به آثار جامي جلب گرديده است « صد سال پيش کساني چون« روکرت»، «فون روزن سوايگ ـ شونناو»، و«ويکر هاوزر»، از آن ديار اوقات خود را صرف پرداختن به غزليات کردندا.گ.براون چند غزل آن را به نثر برگرداند».

در سال 1859 «سروان» و« ليس» نفحات الانس جامي را که شرح حال 582 تن از مشاهير عرفاي اسلام است با مقدمه يي در کلکته انتشار دادند .خاورشناسان و پويندگان راه طريقت و عرفان در مغرب زمين در سدۀ نزدهم بار بار به ترجمه وچاپ آثار جامي دست يازيدند.در سال 1850 «فاربس فالکونر» سلامان و ابسال را که داستاني است نمادين ترجمه کرد . شش سال پس از آن ترجمۀ ديکري از همين کتاب به زبان انگليسي انتشار يافت و سرانجام « فيتز جرالد» دز سال1856 ترجمۀ زيبايي از سلامان وابسال تهيه ديد. تحفت الاحرار جامي را نيز همان فالکونر در سال 1848 ترجمه کرد و کتاب سبحت الابرار، دو بار در سالهاي 1811 و 1848 چاپ حروفي گشت و يک بار هم درسال 1818 در کلکته چاپ سنگي شدومثنوي دل انگيز يوسف و زليخا سه بار ترجمه گرديد ـ سال 1824 در وين توسط « روزن سوايگ» به زبان الماني، سال1881 توسط «گريفث» در لندن به زبان انگيسي و سال 1892 در همان شهر به دست «راجرز» باز هم به انگليسي. ليلي ومجنون هم به فرانسوي برگردانده شد و هم به آلماني ـ ترجمۀ فرانسوي آن در سال 1805 توسط « چيزي» در پاريس و ترجمۀ آلماني آ ن در سال1807 در لايپزيگ .

اما غير از آثار منظوم جامي، نثر او نيز مورد عنايت ديگران قرار گرفته است و بهارستان وي که در هشت روضه و به پيروي از هشت باب گلستان سعدي نگاشته شده است نيز چند بار در اروپا ترجمه شده است و انتشار يافته است ـ باري به دست «شليشتا ويسپارد» در 1846، به زبان آلماني ، سال 1887 در بنارس با برگردان «راتسک» از طريق انجمن « کاما شاسترا» به زبان انگليسي.

همان گونه که شعر جامي روان وسليس و دلنشين است ؛ نثر او نيز بي تکلف و دلپذير مي نمايد.آثار منثور وي چه در کتاب هاي صوفيانه اش چون لوامع، شرح فصوص الحکم،نقدالنصوص و چه در نثر حکايتي وي مانند بهارستان و نفحات الانس با همۀ استوار بودنش روان و د ل نشين است تا جايي که فرزانه يي نثز جامي را در کتاب لوايح ، شعر منثور مي خواند:

« در زبان فارسي ، پاره يي ا ز آثار هست که آنهارا مي توان شعر منثور خواند. مناجات هاي پير انصار ، تمهيدات عين القضات و سوانح احمد غزالي و لمعات عراقي و لوايح جامي شعر هاي عارفانه اند که در کلام منثور مجال بيان يافته اند..معارف بهاولد از حيث اسلوب بيان گاه شيوۀ ادب سور رياليسم رابه خاطر مي آوردو نويسنده گويي از شعور ظاهر غايب مي شود؛ خود را به دست فراموشي مي سپرد خود را به دست فراموشي مي سپردو دست وزبان را در اختيار دل مي گذارد تا هرچه بر آن مي گذرد؛ بر لفظ و بيان بياورد.»

جامي افزون بر اين که در عرصۀ پژوهشهاي عرفان شناسي آثاري ارجمند پديد آورده است و بر متون تصوفي شرح سودمند نوشته است ؛ دل در گرو تصوف عملي هم داده است و در سلسلۀ نقشبنديه پيوسته است. آرتور بري بدين باور است که« دست تقدير چنان رفته بود که کسوت عرفان بر تن کند و اين رويدادزماني بود که شيخ فرقۀ نقشبنديه ، خواجه محمد پارسا در راه زيارت مکه از اين شهر گذر کرد». هرچند جامي سالها پس از آن ديدار به حلقۀارادت بزرگان نقشبنديه را در گوش کرده است اما از خاطرۀ اين ديدار و حرمت و ارادتي که به خواجگان نقشبنديه دارد در نفحات الانس چنين ياد ميکند:

« هنوز صفايي طلعت منور ايشان در چشم من است و لذت ديدار مبارک شان در دل من و همانا که رابطۀ اخلاص و اعتقاد وارادت و محبتي که اين فقير را نسبت به خاندان خواجگان قدس الله ارواحهم واقع است به برکت نظر مبارک ايشان بوده است».

در هرات بود که او به خدمت "سعدالدين کاشغري" پيوست و پس از وي به جانشين وي خواجه ناصرالدين عبيد الله احرار دست ارادت داد و دو بار سعادت ديدار اين شيخ جامي را داشت وسپس خود در تصوف به مرتبۀ ارشاد رسيد و خود از بزرگان نقشبنديه گشت.

جامي را پس از حافظ بزرگترين شاعر زبان فارسي شمرده اند ولقب خاتم الشعرا داده اند. او نه تنها شاعر مکثر و مفلقي اشت که جزغزل وقصيده شايسته ترين مثنوي هاي روايي و حکايتي را در ادب پارسي دري آفريده است.؛ بل شارح بزرگترين آثار عرفاني و شارح نحو عربي است که سده هاي دراز ، طالبان علم از آنها بهره برده اند و بيجا نيست که در خاموشي وي گفته اند که : دود از خراسان بر آمد.