1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

گروه هشت( G8 The Group of Eight)

۱۳۸۶ خرداد ۱۶, چهارشنبه

نشستهاي بي تکلف سران شش کشورغربي که ازميانه سالهاي 70 سده ي بيستم به اينسو آغازشده بود، درواقع به همايش غيررسمي سران هشت کشوربزرگ جهان – به مثابه " مديران عامل " نظام بين المللي به حيث " تصدي جهاني" تبديل شده است .

https://p.dw.com/p/DEyE
دکترسیدموسی صمیمی سردبیرومسوول بخش برنامه های افغانستان رادیوصدای آلمان
دکترسیدموسی صمیمی سردبیرومسوول بخش برنامه های افغانستان رادیوصدای آلمانعکس: DW

1. پيشدرآمد: بحران ارزي ( اسعاري ) ونفت به حيث زمينه ساز گروه هشت

فروپاشي نظام ارزي ( اسعاري ) بريتن وودBretton Wood ازيکسو وبحران نفت دراوايل سالهاي 70 سده بيستم ازسوي ديگر منجر به بحران گسترده اقتصادي گرديده وبه ويژه درسالهاي 1973-1974 دامنگير کشورهاي بزرگ صنعتي جهان غرب گرديد.

با درنظرداشت بحران اقتصادي سالهاي 1929-1930 – به مثابه مثال مشخص تاريخي – خطرآن وجود داشت که کشورهاي بحران زده هريک براي پيشگيري ازپيامدهاي ناگوار اين بحران اقتصادي دست به چنان تصاميمي بزنند که به زيان کشورهاي ديگر تمام شود ودرنتيجه دامنه بحران حاکم گسترده تر وعمق آن بيشترگردد.

با تأسي ازهمين اجبار، ژسکاردستن Giscard d’Estaing رئيس جمهورفرانسه و هلموت شميت Helmut Schmidt صدراعظم آلمان فدرال ؛ ازسران کشورهاي بريتانيا ي کبير، ايتاليا ، جاپان وايالات متحده امريکا دعوت نمودند تا دريک فضاي آرام وبدون تکلفهاي دپلوماتيک وحتا بدون آنکه جزئيات موضوع دردستورکارمطرح شود؛ تنها وتنها با هم تبادل نظرنمايند.

پرواضح است که هدف ژسکاردستن و هلموت شميت بيشتر روي اين محورمي چرخيد که ازطريق افهام وتفهيم اقتصادي جلو تکرويها گرفته شده وبا پيروي ازيک مشي روشن سياستهاي اقتصادي ، تصاميم گروهي گرفته شود.

دراين زمان سران کشورهاي غربي با دومشکل اساسي روبروبودند: نخست اينکه درمورد بيرون رفت ازاين بحران ديدگاههاي مختلف وحتا متضاد اقتصادي باهم دررقابت قرارداشتند؛ يعني سياستهاي اقتصادي مطابق با خط فکري نئولبراليسم – درنطفه – با سياستهاي اقتصادي کنزيانيسم درجدال علني ديده مي شدند. دوم اينکه ؛ جنگ سرد با نظام سوسياليسم ديوان سالارانه اش – که يک التزام تاريخي پنداشته مي شد- زمينه هاي پياده کردن تدابيرجديدي اقتصادي را که پيامدهاي آن گنگ خوانده مي شد؛ محدود مي ساخت .

پس ازفروپاشي اتحاد شوروي – به مثابه يک ابرقدرت – و " يک قطبي " شدن جهان ، به ويژه با پيشرفت " جهاني شدن " ؛ " التزامات ساختاري " جهاني ، فدراسيون روسيه را به حيث وارث اصلي امپراتوري اتحاد شوروي درحلقه برگزيدگان وسران کشورهاي بزرگ درآورد.

ازآغازسده 21 بدينسو سران کشورهاي هشتگانه - گروه هشت- نه تنها سالانه روي مسائل حاد اقتصادي باهم افهام وتفهيم مي نمايند، بلکه درعين زمان حيطه صلاحيتهاي شان را برمعضلات سياسي ، اجتماعي وحفظ محيط زيستي گسترش داده وگويا درمورد سرنوشت جهانيان به مذاکره مي نشينند.ازهمين نگاه هست که گروه هشت به مثابه آن " مديران عامل " پنداشته شده اند که بر سرنوشت " تصدي جهاني " حکمفرمايي مي نمايند.

دراين جستارنخست نظري به پس منظر وايجابات تاريخي گروه هشت انداخته ، بعد ترنقش اقتصادي آن را بررسي کرده ودراخير به ارزيابي انتقادي اين گروه پرداخته مي شود.

گروهشت G8 پس منظرتاريخي ونقش کنوني آن

اختلاف نظرها درمورد سياستهاي اقتصادي

سران کشورهاي گروه 7 ازيک طرف باهم دراين نکته اتفاق نظرداشتند که همه ي آنها گويا دريک کشتي بحراني اقتصاد جهاني نشسته اند؛ لاکن ازسوي ديگر با تاسي ازساختارهاي اقتصادي ملي ، پايه هاي وابستگي به روابط جهاني وديدگاه هاي نظري درباره وظايف دولتهاي ملي ، درمورد پياده کردن تصاميم مشخص اقتصادي ازهمديگرفاصله داشتند.

نخست ازهمه اين مسئله قابل اهميت خوانده شده است که آيا به رشد اقتصادي؛ ويا ثبات قيمتها اولويت قايل شد. همچنان درمورد وجايب کشورهايي که داراي مازدا بلانس تاديات مي باشند، دربرابرکشورهايي که با کسرمزمن بيلانس تاديات ودرنتيجه کسر ساختاري بيلانس تاديات دست وپنجه نرم مي نمايند، توافق نظروجود نداشت. ازهمين رو اين سوال درآغاز نيز مطرح گرديد که آياد کشورهاي بزرگ صنعتي مکلفيتهاي حوزه يي ويا جهاني دارند. ازهمه مهمتر مباحثات پيرامون اينکه آيا ازخط فکري نئولبراليسم پيروي نمود ويا ازنيوکنزيانيسم ؛ باهم درجدال بودند.

سران کشورهاي گروه هفت همه خواهان رونق اقتصادي دوامدار، مبارزه بابيکاري ، ودرعين زمان پائين آوردن نرخ انفلاسيون ( افزايش قيمتها) وبلاخره ايجاد توازن دربيلانس تاديات – به ويژه دربيلانس خدمات ومحصولات بودند.

درحالي که ايالات متحده امريکا به صورت مشخص از نرخ رشد اقتصادي بزرگ جانبداري مي نمود، جمهوري فدرالي آلمان به ثبات قيمتها اهميت بيشتري قايل بود. دراين مورد هلموت شميت ، صدراعظم المان فدرال علي العجاله توانست تا سران ايالات متحده امريکا وبريتانياي کبيررا قانع سازدکه انفلاسيون منجر به کم شدن بيکاري نه شده ، بلکه برعکس يکي ازعوامل عمده بيکاري شمرده مي شود.

دربخش نظري ايلات متحده امريکا وبريتانياي کبير – با تفاوتهاي فاحشي با آلمان وفرانسه ، زود تربه راهيافت نئولبراليسم پناه بردندودرنتيجه زمينه ساز وحامي نئولبراليسم درشکل جهاني آن گرديدند.

خانم تاچر نخست وزيربريتانيا ورونالد ريگان رئيس جمهورايالات متحده امريکا، پيش آهنگان سياست اقتصادي نئولبراليسم به شمارمي روند.

پيروزي سياسي حزب محافظه کاربريتانيا درسال 1979 منجر به آن گرديد که تاچر ازسياستهاي اقتصادي آن کشورفاصله گيرد. سياست اسلاف تاچر بيشتربه به " تقويت تقاضا " ازطريق مداخله حکومت درروند اقتصادي ويارانه هاي دولتي استواربود. حکومت بريتانياي کبيرتحت رهبري خانم تاچر، به زودي بخش مخارج حکومت را کم ساخته وماليات بردرآمد- به ويژه ماليات بردرآمدهاي زياد را پائين آورد.بدين ترتيب تلاش به عمل آمد تا برعکس گذشته ها ازطريق تشويق " عرضه " متصديها را به سرمايه گذاري تشويق نمايد.

درنتيجه اين سياستها يک سري ازتصديهاي دولتي خصوصي ساخته شدند. درروابط اقتصادي؛ اين سياست خانم تاچر به " تاچريسم " مشهورگرديد – که ازيک سو بيکاري روزافزون را تحميل نمودوازجانب ديگر ترسي ازرويا رويي با اتحاديه هاي کارگران را به خود راه نداد. درنتيجه اتحاديه کارگران بريتانياي کبير، باپيشينه ي تاريخي وشعورسنديکاليسم خارق العاده اش ، خيلي ضعيف گرديد.

اما درايالات متحده امريکا بعدتر درسال 1981 – با پيروزي انتخاباتي رونالد ريگن – با تاسي ازخط نظري نئولبراليسم ؛ سياست اقتصادي تشويق " عرضه "، پياده گرديد. دراينجا نيز کوشش صورت گرفت تا ازطريق بهبود بخشيدن به ساختارهاي عرضه وتوافق التزامات توليدي ، به ضعف نرخ رشد ودرنتيجه به بيکاري توده وارخاتمه داده شود.

ريگان نيز مي خواست مانند خانم تاچر؛ ازطريق کاهش نرخ انفلاسيون ، وپائين آوردن ماليات بردرآمد؛ وبلاخره کم ساختن کسربودجه مرکزي ؛ سرمايه گذاريها را تشويق نمايد.

درنتيجه اين امر هزينه خدمات اجتماعي به شکل سرسام آوري کاهش يافت وبيشترين ضربه برقشرهاي پائيني جامعه وارد گرديد. برعکس صاحبان تصديها وقشرهاي بالايي ازاين سياست اقتصادي ريگان سود فراوان بردند.

درپايان دهه 80 روشن گرديد که سياست کم ساختن مخارج منجربه آن گرديده است که زيرساختهاي اقتصادي کشور روزتا روزخرابترگردند. همچنان هزينه سرسام آور دربخش نظامي ؛ ايالات متحده امريکا را به بزرگترين دولت مقروض مبدل ساخت.

نقش اقتصادي "گروه هشت " دررابطه با اقتصاد جهاني

گروه هشت ولو 13.4% جمعيت و 28.5% خاک کره زمين را احتوامي کنند، 62.2% توليدات اجتماعي غيرخالص جهان را دراختياردارند. به اين ترتيب ، 182 کشورديگرجهان که تقريباً 86% جمعيت جهان را تشکيل مي دهند به کمتراز 38% توليدات اجتماعي ناخالص جهان دسترسي دارند.

کشورهاي عضو گروه هشت 13% جمعيت جهان و حدود 62% توليدات ناخالص اجتماعي جهان را دارا بوده و درنتيجه توليدات سرانه کاربن داي اوکسايد ، دراين گروه 50 مرتبه بيشتراز"عقب مانده ترين " کشورهاي جهان مي باشد.با وجود نقش تعيين کننده گروهشت ، دررابطه با شاخصهاي مختلف اقتصادي وبه ويژه درپيوند با ساختارهاي دروني وامکانات بازاريابي ، تفاوتهاي زيادي درخود کشورهاي عضو گروه هشت مشاهده مي شود. نخست ازهمه ايالات متحده امريکا با داشتن 300 مليون جمعيت ، بزرگترين توليدات ناخالص اجتماعي را داخلي – 12.5 تريليون دالرامريکايي – به خود اختصاص داده ودرنتيجه درآمد سرانه متوسط دراين اين کشور به بيش از 43000 دالرامريکايي مي رسد( جدول شماره يکم ). جاپان ازنظرتوليدات ناخالص اجتماعي داخلي – 4.5 تريليون دالرامريکايي – ودرآمد سرانه 38900 دالرامريکايي – مقام دوم را دارد. فدراسيون روسيه ، گرچه ازنظرجمعيت پس ازايالات متحده امريکا قراردارد، ولي ازنگاه مساحت بزرگترين کشور گروه هشت بوده وازنگاه رقم کلي توليدات ناخالص اجتماعي محلي ؛ آخرين کشورگروه هشت پنداشته مي شود ( جدول يکم ). روسيه به حيث يک کشوردرحال گذار ازنظام سوسياليسم دفترسالاربه يک نظام نيم بند دموکراسي – اقتصاد بازارآزاد، با داشتن 143 مليون جمعيت ازامکانات بازارداخلي برخوردارمي باشد، اما اکنون با درآمد سرانه اش – 4460دالرامريکايي – با کشورهاي عقب مانده قابل مقايسه مي باشد (جدول يکم ).کشورهاي اروپايي گروه هشت – آلمان ، فرانسه ، ايتاليا وبريتانياي کبير – ازامکانات بازاريابي دراتحاديه اروپا بهره برده ، کانادا با ايالات متحده امريکا پيوندهاي عميق توليدي داشته وجاپان درکشورهاي جنوب شرق آسيا، ريشه هاي عميق اقتصادي دوانده است.گروه هشت ولو 13.4% جمعيت و 28.5% خاک کره زمين را احتوامي کنند، 62.2% توليدات اجتماعي غيرخالص جهان را دراختياردارند. به اين ترتيب ، 182 کشورديگرجهان که تقريباً 86% جمعيت جهان را تشکيل مي دهند به کمتراز 38% توليدات اجتماعي ناخالص جهان دسترسي دارند( جدول شماره دوم ).نقش تعيين کننده گروه هشت دراقتصاد جهاني ازسهم سرمايه گذاري مستقيم اين کشورها نيز روشن مي گردد:مانند شاخصهاي ديگراقتصادي دراينجا نيزايالات متحده امريکا با 106 مليارد دالرامريکايي درسال 2005 ، درسرمايه گذاريهاي مستقيم خارجي داراي نخستين مقام مي باشد. پس ازآن کشورهاي بريتانياي کبيربا 72.6 مليارد دالرامريکايي ، و آلمان با 34.9 ملياردالرامريکايي نقش دوم وسوم را بازي مي کنند.رقم سرمايه گذاري مستقيم فدراسيون روسيه درسال 2005 ميلادي 12.5 مليارد دالرامريکايي بوده است که با درنظرداشت وضع اقتصادي اين کشور، رقم قابل توجهي به شمارمي رود. اين رقم بيشترمحصول عوايد نفت وگاز مي باشد.با وجود تفاوتهاي فاحش دردرون کشورهاي عضو گروه هشت؛ سرمايه گذاريهاي مستقيم اين گروه با 282 مليارد دالردرسال 2005 ( جدول شماره سوم ) ؛ حدود 42.4% سرمايه گذاريهاي مستقيم جهاني را تشکيل مي دهد( جدول شماره چهارم ).بزرگ بودن رقم توليدات اجتماعي ناخالص به معناي به کاربردن مستقيم عوامل توليد ودرنتيجه بکاربرد منابع توليدي بزرگ وهمچنان توليد موادمضره وازجمله کاربن داي اوکسايد مي باشد. دراين رابطه ايالات متحده امريکا بازهم مانند شاخصهاي ديگراقتصادي با توليد 20.4تن متريک في نفر؛ بزرگترين توليد کننده کاربن داي اوکسايد وفرانسه با 6.1 تن متريک في نفر، آخرين مقام را دارد( جدول شماره سوم ). باوجود اين تفاوتهاي دروني هرگاه اوسط توليد کاربن داي اوکسايد کشورهاي عضو گروه هشت را با تن متريک11 درمقياس بين المللي درنظر گيريم ، تفاوت توليد اين ماده مضر براي محيط زيست ، سرسام آورمي باشد. چنانچه اوسط توليد سرانه کاربن داي اوکسايد درسرتاسرجهان به 3.8 ( جدول چهارم ) بالغ گرديده وبه صورت متوسط يک سوم توليد کاربن داي اوکسايد سرانه کشورهاي گروه هشت را مي سازد. براي يک مقايسه روشنتر اکنون برخي شاخصهاي بحث شده درکشورهاي گروه هشت را با کشورهاي چين وهند و18 "عقبمانده ترين " کشورهاي جهان – گروه 18- مورد غورقرارمي دهيم :کشورهاي چين وهند با وجود تفاوتهاي نظام اقتصادي وسياسي خويش ، از نظرظرفيتها اقتصادي وتوليدات داخلي به حيث ابرقدرتهاي فردا خوانده مي شوند. کشورهاي چين وهند بالترتيب با جمعيتهاي 1.3 مليارد و يک مليارد، موفق گرديده اند که درسال 2005 توليدات اجتماعي ناخالص داخلي شان را به 2.3 تريليون و 793 مليارد برسانند. به اين ترتيب چين بعد ازايالات متحده امريکا و آلمان ازنگاه توليدات اجتماعي ناخالص سومين کشورجهان خوانده مي شود( جدول شماره پنجم ) . کشورهندوستان درسال 2005 ازکشورروسيه که عضوگروه هشت است سبقت جسته است ولي هنوز به رقم تريليون نايل نگرديده است.دراينجا يک مقايسه ديگرجالب به نظرمي رسد:ايالات متحده امريکا با جمعيت 300 مليوني اش ، داراي توليدات سرانه کاربن داي اوکسايد 20 تن متريک مي باشد. به اين ترتيب توليد مجموعي کاربن داي اوکسايد درايالات متحده امريکا به 6 ملياردتن متريک بالغ مي گردد. چين با جمعيت 1.3 نفروتوليد سرانه 2.2 تن متريک کاربن داي اوکسايد ، سالانه 2.8 مليارد تن متريک کاربن داي اکسايد به هوا پخش مي کند. با توجه به تفاوت جمعيت ميان ايالات متحده امريکا وچين ؛ هرگاه توليدات سرانه کاربن داي اوکسايد درچين نصف توليدات سرانه اين گاز درايالات متحده امريکاباشد، توليدات چين ازناحيه گازمضرکاربن داي اکسايد به 13 ملياردتن متريک خواهد رسيد. با توجه به ارقام دست داشته ، نظام محيط زيست جهاني به هيچ وجه اين فشاررا تحمل نتوانسته وازهم خواهد پاشيد. اين رقم هرگاه دررابطه با کشورهاي جهان سومي و به خصوص کشورهاي " گروه -18" – عقب مانده ترين کشورها – جايي که توليدات سرانه کاربن داي اکسايد 0.2 مترمکعب است، ديده شود، مقياس مقايسه وتاثيرات سوء آن خارج ازحوصله حسابي براي محيط زيست مي باشد