1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

ستاره جوان افغان

۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

مریم دختر شانزده ساله با پدر، مادر و برادر خود در یکی از مناطقِ خارج از شهر کابل زندگی می کند. چون وضع اقتصادی فامیل خوب نیست، مادر مریم برای مردم لباس شویی می کند و مریم او را کمک می کند.

https://p.dw.com/p/11VAW
مکتب موسیقی کابل
مکتب موسیقی کابلعکس: Karlos Zurutuza

یک پای مریم بر اثر انفجار ماین که چند سال قبل اتفاق افتاده، از بین رفته است و داکتران آلمانی بعد از معالجه، پای ساختگی برایش درست کرده اند.

مریم عاشقانه موسیقی را دوست دارد و پیوسته آهنگی را زمزمه می کند. او آرزو دارد که روزی آواز خوان باشد اما می داند در شرایط اقتصادی و اجتماعی که او زندگی می کند، آواز خوان شدنش غیر قابل تصور است. مریم با مادرش مناسبات بسیار رفیقانه دارد و همراز همدیگرند. مریم وقتی آهنگی را زمزمه می کند، مادرش او را تشویق می کند و می گوید که صدای بسیار خوب و دلنشین دارد. مادر مریم از آهنگها و آواز خوانهایی که از دوره های جوانیش می شناسد، برای مریم قصه می کند. او در میان آوازخوانان به میرمن پروین علاقمندی خاص دارد. مادر به مریم می گوید که میرمن پروین نه تنها یک آواز خوان خوب بود، بلکه به گفته ی بسیاری از زنان، او یک شیر زن بود که با وجود تعصب جامعه و فکر عقب افتاده ی مردم در رادیو رفت و هنرش را به گوش مردم رسانید.

یکی از روزها که مریم با مادرش مشغول کار استند و مریم آهنگی را بلند زمزمه می کند، پدرش از در داخل می شود و مریم و مادرش را با عصبانیت ملامت می کند. پدر مریم آواز خوانی را عیب می داند و می گوید که مخصوصاً اگر دختران به آواز خوانی رو آورند نه تنها برای خودشان، بلکه برای فامیل هایشان نیز ننگ است. او مریم را اخطار می دهد که دیگر حتی زمزمه نکند زیرا اگر مردم محل صدای مریم را از کوچه بشنوند آبرو و حیثیت او به عنوان پدر در نزد مردم بر باد می رود. هر چند مادر از مریم دفاع می کند و می گوید که آوازخوانی هنر است و مریم هیچ خوشی دیگری در زندگی ندارد و حتی اجازه ندارد دوستانش را در خانه بیاورد و یا خانه ی آنها برود اما پدر با خشونت حرفهایش را رد می کند و باز هم همان حرفهای قبلی اش را تکرار می کند.

یما ناشر یکمنش، نویسنده برنامه "ستاره جوان افغان"
یما ناشر یکمنش، نویسنده برنامه "ستاره جوان افغان"عکس: DW

در یکی از شبها که مهمانی در خانه ی عمه ی مریم است، کاکایش نیز از کابل آمده است. کاکا وحید نیز عاشق موسیقی است و خودش رباب می نوازد. در این مهمانی که پدر مریم حضور ندارد، کاکا وحید از مریم خواهش می کند که آواز بخواند. مریم برای اولین بار در مقابل دیگران آواز می خواند و همه آوازش را بسیار می پسندند. و اما وقتی پدر مریم خبر می شود که مریم حتی در حضور دیگران آواز خوانده است، سخت برآشفته می گردد. مادر مریم اما از دخترش پشتیبانی می کند.

یک روز که مریم در اطاق نشسته است و به رادیو گوش می دهد، اعلانی را می شنود که از خوشحالی سر از پا نمی شناسد و با هیجان نزد مادر رفته و می گوید که "رادیو جوانان" اعلان کرد که به زودی یک مسابقه ی آوازخوانی برگزار خواهد شد و جوانان میان سنین 15 الی 25 ساله می توانند در آن اشتراک کنند. مریم می گوید که وی تصمیمیش را گرفته است و به هر صورت می خواهد در این مسابقه اشتراک نماید. مادر مریم نیز او را تشویق و پشتیبانی می کند.

شکیبا دختر یکی از پولداران قریه که بسیار حسود است نیز می خواهد در این مسابقه شرکت کند.

مسابقات طوری است که اولا از تمام شهرها و قریه ها استعدادها ضمن مسابقه ی آواز خوانی انتخاب می گردند و مسابقه ی نهایی در کابل برگزار می شود.

کاکا وحید در روز ثبت نام برای مسابقه، مریم را همراهی می کند اما هیات انتخاب کننده، به دلیل معیوب بودن و نداشتن لباسهای مناسب علاقه ندارند که مریم شامل مسابقه شود. اما بعدا به دلیل شرکت نکردن یکی از اشتراک کنندگان، مجبورا مریم را شامل مسابقه می سازند. با وجودی که مردم برای مریم بسیار کف می زنند و او را شایسته ی مقام اول می دانند، اما شکیبا در این مسابقه مقام اول را به دست می آورد زیرا پدرش هیات داوران را رشوه داده است. مریم اما با تشویق مردم به خود اعتماد پیدا کرده است که می تواند خواننده شود.

وحید، کاکای مریم که خود هنرمند موسیقی است به سختی موفق می شود تا پدر مریم را قانع بسازد که با رفتن مریم به کابل به منظور اشتراک در مسابقه ی انتخاب آواز خوان جوان، موافقت کند.

مریم به کابل می رود و برای مسابقه ی نهایی هر روز مشق آواز خوانی می کند. بالاخره شب مسابقه ی نهایی می رسد و همه آواز خوانانی که از چار سوی مملکت برای این شب انتخاب شده اند، یکی پی دیگر به روی استیژ می آیند و آهنگ شان را اجرا می کنند. پدر شکیبا که به یکی از داوران را رشوه داده است، منتظر است که اسم دخترش به عنوان برنده ی مقام اول اعلان گردد. اما نه تنها مردم بلکه داوران نیز تحت تاثیر آواز مریم قرار گرفته و بعد از مشورت با هم، نتیجه را بر کاغذی نوشته و به گرداننده ی برنامه می دهند. گرداننده ی برنامه مریم را به عنوان برنده ی مسابقه و نخستین ستاره ی جوان افغان اعلان می کند. مردم با شور و هیجان کف می زنند و تالار غرق در فریادهای شور و شادی حاضرین می گردد.

دویچه وله /

ویراستار: عاصف حسینی