1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

حمله به زایشگاه کابل؛ غم و اندوهی که برای والدین باقی ماند

۱۳۹۹ خرداد ۱۱, یکشنبه

پس از هر حمله مرگبار در افغانستان موجی از واکنش ها به راه می افتد و با "شدیدترین الفاظ" محکوم می گردد؛ اما مدتی بعد حمله و قربانیانش فراموش می شوند. چه کسی می داند سرنوشت نوزادانی که در کابل بی مادر مانده اند چه شد؟

https://p.dw.com/p/3d40d
اکرم حالا باید به تنهایی نوزاد و دو کودک دیگرش را سرپرستی کند.
اکرم حالا باید به تنهایی نوزاد و دو کودک دیگرش را سرپرستی کند.عکس: Getty Images/AFP/W. Kohsar

ضیا گل تنها یک ساعت پس از فرار از حمله افراد مسلح به زایشگاه دشت برچی دخترش را به دنیا آورد. او خوشبخت بود که مثل دیگر زنان حامله در این حمله کشته نشد؛ اما به خاطر آسیب های روانی این "جنایت وحشیانه" هر روز چند بار "می میرد و زنده می شود"؛ به گفته عام یک بازمانده "هردم شهید" از یک حمله تروریستی شده است.

ضیا گل تلاش می کند احساس مادرانه اش را زنده نگه دارد، اما با هر بار دیدن به دخترش رویا، صحنه های دلخراش آن حمله به یادش می آیند. شب ها بی خوابی و روزهای پر مشغله ای که همه والدین دارای طفل نوزاد با آن آشنا هستند نیز بر خستگی روحی و روانی اش افزوده است.

دوازدهم ماه می، برای ده ها خانواده و والدینی که در زایشگاه منتظر شنیدن خبر خوشی بودند، به روز سیاه در زندگی شان تبدیل شد. به گفته مقام ها سه مرد مسلح به زایشگاه هجوم برده و به روی همه شلیک کردند. ضیا گل که آخرین ساعات زایمانش نزدیک بود، در مورد این حمله می گوید: «حمله ناگهان رخ داد. مهاجمان به روی نوزادان، زنان حامله، قابله ها و پرستاران و زنانی که در حال زایمان بودند شلیک می کردند».

دست کم ۲۴ تن به شمول مادران و نوزادان در این حمله وحشتناک کشته شدند. پس از ۲۰ سال حضور بین المللی برای آوردن امنیت و رفاه برای افغان ها، این حمله جهان را شوکه کرد. رئیس جمهور افغانستان طالبان را متهم می کند، اما این گروه آن را انکار می نماید. امریکا تروریستان داعش یا "دولت اسلامی" را مقصر می داند. هیچ گروهی، حتی داعش مسئولیت این قتل عام وحشتناک را به عهده نگرفته است.

ضیا گل هم نمی داند چه کسی مقصر است. روی فرش سرخ رنگ و رو رفته ای که در خانه شان پهن است، دامنش را مثل گهواره ساخته و دخترش در آن خوابیده است. این زن 28 ساله می گوید: «من هر شب کابوس می بینم». او که در خانه محقرانه در یک محله فقیرنشین کابل زندگی می کند، می افزاید: «هر وقت صدای ترقه یا افتادن چیزی به گوشم می رسد، فکر می کنم مهاجمان آمده اند که من را بکشند».

کارمندان صحی در زایشگاه لحظاتی پس از آغاز تهاجم مسلحانه موفق شدند عده ای از مادران، نوزادان و کارمندان را به شمول ضیا گل به بخش حفاظت شده ساختمان منتقل کنند. اما مادر شوهر ضیا گل که منتظر به دنیا آمدن نواسه اش بود، در این حمله کشته شد.

ضیا گل می گوید شوهرش ناشنواست و کاریابی برایش سخت است. وی از زمان شیوع ویروس کرونا و وضع قیودات درآمدی نداشته است.
ضیا گل می گوید شوهرش ناشنواست و کاریابی برایش سخت است. وی از زمان شیوع ویروس کرونا و وضع قیودات درآمدی نداشته است.عکس: Getty Images/AFP/W. Kohsar

پدران و نوزادان تنها

اکرم ۴۰ ساله حالا پدری تنهاست که از نوزادش مراقبت می کند. خانمش لحظاتی بعد از زایمان دخترش مریم توسط مردان مسلح به قتل رسید. وقتی اکرم خودش را به زایشگاه رساند، نتوانست خانم و دخترش را پیدا کند. وی می گوید: «اول نتوانستم چهره خانمم را شناسایی کنم. او را از روی پاهایش شناختم».

نوزادش در کنار جنازه خانمش که به شکل فجیعی به قتل رسیده بود، وجود نداشت. اکرم بعدا توانست دخترش را از طریق یک اعلان فیس بوکی پیدا کند. همراه با عکس نوزادی که توسط نیروهای امنیتی نجات داده شده و به شفاخانه دیگری منتقل گردیده بود، یک شماره تلفن و مشخصات خانمش نشر شده بود.

اکرم حالا روزهای سختی را می گذراند؛ از یک طرف غم از دست دادن خانمش و از طرف دیگر نوزاد یتیم که باید برایش هم پدر و هم مادر باشد. اکرم نیز هنوز در شوک روانی به سر می برد و با دیدن دخترش صحنه های دلخراش آن حمله و جسد متلاشی شده خانمش به یادش می آید.

اکرم دوکاندار است و دو پسر شش و هفت ساله نیز دارد. وی باید از مادر کهنسالش نیز که با او زندگی می کند؛ مراقبت کند. او شدیداً نگران آینده کودکانش، به خصوص دختر نوزادش مریم می باشد. وی گفت: «مادرم توانایی مراقبت از اطفالم را ندارد».

جنایت هدفمندانه

سازمان داکتران بدون مرز که این زایشگاه را گردانندگی می کرد، این حمله را جنایتی هدفمندانه توصیف نمود. این سازمان گفته شواهد نشان می دهد که مهاجمان به "هدف کشتن مادران و نوزادان" به این زایشگاه هجوم برده بودند. این حمله در سطح ملی و بین المللی با واکنش های شدیدی روبرو گردید و به شدت و با "شدیدترین الفاط" محکوم گردید.

شبکه های اجتماعی در انترت پر شده بود از صحنه های دلخراش این جنایت هولناک و بسیاری از مادران جوانی که ابراز آمادگی کرده بودند به نوزادان شیر بدهند، زوج های جوانی که آماده بودند نوزادان را به فرزندی بگیرند و حتی شایعاتی در مورد فروش نوزادان در شفاخانه ای که به آن منتقل شده بودند.

اما حالا که فقط دو هفته از آن می گذرد، دیگر از آن غوغای بزرگ برای دادخواهی فیس بوکی خبری نیست و کم تر کسی به این فکر می کند که سرنوشت قربانیان این حمله چه شد؟ 

فقط بنیاد امدادرسانی عاجل برای افغانستان "ریفا" به خانواده های قربانیان این حمله کمک کرده است. بهزاد قاضی زاده مسئول عملیاتی این بنیاد می گوید: «به این خانواده ها بسته های مراقبی از نوزادان از جمله مواد غذایی، پوشک، لباس و سایر لوازم ضروری اهدا شد».

کمک مالی و خوراکی شاید بخشی از مشکلات این خانواده ها را کم کند، اما دردشان را دوا نمی کند و مرحمی بر زخم های عمیق روحی و روانی شان نیست.

لیلا شوارتس، یک داکتر روانشناس و بنیانگذار سازمان غیردولتی "صلح اذهان" در افغانستان می گوید پرسش اینجاست که چه کسی و چگونه به بازماندگان کمک می کند تا در درازمدت با صدمات روحی و روانی این جنایت کنار بیایند؟

وی می افزاید خانواده های قربانیان جنگ در افغانستان اغلب به مراقبت های سلامت روانی دسترسی ندارند؛ چرا که خدمات این بخش در افغانستان بسیار محدود است؛ به همین دلیل قربانیان حمله اخیر "کمک و مشاوره روانی لازم برای بهبودشان را رد کردند".

نه تنها حمله بر زایشگاه کابل زخم های عمیقی بر پیکر جامعه افغانستان به جای گذاشت، بلکه دهه های متمادی است که مردم افغانستان از جنگ آسیب می بینند و فراموش شدن قربانیان و بازماندگان شان به یک امر پذیرفته شده و معمول تبدیل شده است.

پانوشت: (این فقط داستان چند تن از قربانیان این جنایت وحشتناک است. ممکن است کسانی باشند که وضعیتی دشوارتر داشته باشند)

Rsh/Si (AFP)