1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

آنجا که خانه‌ام نیست

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

ماه‌هاست که کوله‌باری از خاطرات تلخ و شیرین را به دوش گرفته‌ام و فانوس به دست با قدم‌هایم مسافت جاده آوارگی و دربدری را لگدمال می‌کنم.

https://p.dw.com/p/OufZ
محمدرضا یزدان پناه، روزنامه نگار
محمدرضا یزدان پناه، روزنامه نگارعکس: Yazdanpanah

افق راه برایم روشن است؛ سراب نمی‌بینم، تنها اما محکم قدم برمی‌دارم و با هر قدم در گوش خود زمزمه می‌کنم: «آنجا که خانه‌ام نیست.»

من در این جاده تنها هستم اما می‌دانم راه‌های موازی زیادی وجود دارند که دوستان و همکاران من در یک سال گذشته قدم به بیراهه آنها گذارده‌اند و عبارت مشابهی را در گوش خود زمزمه کرده‌اند؛ دست در دست تاریکی و شب، بی‌پناه، تنها، دردمند و بی‌بازگشت؛ به جرم ناکرده و معصیت مرتکب نشده ...

اتهاماتمان نام‌های زیادی داشت: علیه امنیت ملی اقدام کرده بودیم، اذهان عمومی را مشوش ساخته بودیم، به مقام و مسئولی اهانت کرده بودیم، دامان پاک نظامی که از هر تهمت و افترایی مبراست را به آلودگی کشانده بودیم و مانند این ...

اما کلاه خودمان را که قاضی می‌کردیم ماجرا چیز دیگری بود: ما تنها به بیان حقیقت پرداخته بودیم، خواب راحت اقتدارگرایان را آشفته کرده بودیم، به تاریکخانه‌های دروغ و تباهی نور افشانده بودیم، عهدی که با قلم‌مان بسته بودیم را نشکاندیم و در یک کلام روزنامه‌نگار بودیم و روزنامه‌نگار مانده بودیم و چه جرمی بالاتر از این؟

حالا اگرچه موقتاَ از مجازاتی که حاکمان کشورم برایم مهیا کرده بودند گریخته‌ام اما این تصور بی‌رحم زیاد با من کلنجار می‌رود که این بی‌پناهی و آوارگی امروز نمی‌تواند دست کمی از مجازاتی که در کشورم انتظارم را می‌کشید، داشته باشم.

من اینجا هستم. اقلیم یا آنگونه که ساکنانش می‌گویند حریم کردستان عراق. جایی در غرب ایران و شمال عراق. کشوری که یکی از طولانی ترین جنگ‌های تاریخ را با کشور من داشت و حالا منِ روزنامه نگارِ ایرانی، برای حفظ جان خود به آن پناه آورده‌ام.

عبور از مناطق مرزی ایران با کردستان عراق به غایت دشوار و طاقت فرسا است. مسیر راه بسیار دشوار و صعب العبور است که از دل کوهستان‌های بلند و پرتگاه‌های بی‌انتها می‌گذرد. ساعت‌ها پیاده روی و کوه‌پیمایی تا آخرش بتوانی تن خسته‌ات را به نقطه‌ای برسانی که لااقل خیالت راحت باشد در تیررس ماموران مرزی ایران قرار ندارد که پیش از این بی‌رحمی خود را بارها با آتش گشودن به روی پیله‌وران کرد به نمایش گذارده‌اند.

مردم اینجا اما به من به چشم یک اسیر جنگی نگاه نمی‌کنند. نگاه آنها به هیچ ایرانی‌ای اینگونه نیست. مردم کرد در برخورد با ایرانیان یک تفاوت بسیار عمده با دیگر مناطق عراق دارند که عمدتا ناشی از برخورد دوستانه ایرانیان با آنها در بیش از ۳۰ سال گذشته است.

اقلیم یا حریم کردستان عراق که در ایران با نام "منطقه فدرال کردستان عراق" شناخته می‌شود، از سه استان اربیل به مرکزیت شهر اربیل که در زبان کردی "هولر" نامیده می‌شود، استان سلیمانیه به مرکزیت شهر سلیمانیه و استان دهوک تشکیل شده است.

اربیل دومین شهر بزرگ عراق پس از بغداد و مرکز سیاسی و اقتصادی و پایتخت حریم کردستان است. پارلمان کردستان و دولت منطقه‌ای کردستان هم در این شهر قرار دارند که عشیره بزرگ "بارزانی" بر آن حکمرانی می‌کنند. "مسعود بارزانی" دبیرکل حزب دموکرات کردستان عراق، ریاست اقلیم را نیز بر عهده دارد. عشیره بارزانی و بسیاری از دیگر اعضای حزب دموکرات کردستان به عنوان یکی از بزرگترین گروه‌های معارض حزب بعث عراق و حکومت صدام حسین، سال‌های طولانی در ایران و بیشتر در اطراف شهر کرج ساکن بودند. به واسطه همین مسئله هم اکثر مردم در اربیل به راحتی به زبان فارسی صحبت می‌کنند.

سلیمانیه اما مرکز فرهنگی و هنری کردستان عراق است. منطقه‌ای که به طور سنتی تحت نفوذ خاندان "طالبانی" و حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق قرار دارد. "جلال طالبانی" رئیس جمهور عراق و از قدیمی ترین و بانفوذترین سیاست‌مداران منطقه خاورمیانه است که نه تنها فارسی را مانند کردی صحبت می‌کند بلکه به نه زبان زنده دیگر دنیا هم مسلط است.

حکومت فدرال کردستان عراق اگرچه زیر نظر دولت مرکزی عراق قرار دارد اما این اقلیم بر اساس قوانین داخلی خودش اداره می‌شود، نیروهای نظامی و امنیتی مخصوص به خود را دارد و از بدو تاسیس مدعی شده که دموکراتیک‌ترین حکومت و نظام اجتماعی در میان کشورهای منطقه را دارا است.

روزنامه‌ها و مجلاتی که در کردستان به چاپ می‌رسند، از آزادی تقریبا مطلقی به خصوص در حوزه سیاسی برخوردارند. تیترها و گزارش‌های نشریات اپوزیسیون دولت اقلیم، پر هستند از انتقادات بی‌رحمانه علیه دولت کردستان و اتهامات متعدد درباره فساد سیاسی و اقتصادی به افرادی مانند طالبانی و بارزانی اما نمونه‌ای توقیف مطبوعات و رسانه‌ها در اینجا به چشم نمی‌خورد.

با وجود این، ماه پیش یک روزنامه‌نگار جوان کرد به نام "سردشت عثمان" که در مطلبی نوشته بود خواهان ازدواج با دختر مسعود بارزانی است، به طرز مشکوکی به قتل رسید.

کردهای عراق در تمام دوران حکومت صدام حسین بر عراق، مورد شدیدترین و وحشیانه‌ترین نوع سرکوب و نسل کشی قرار گرفته‌اند که تنها در یک مورد آن در دهه ۸۰ میلادی در حدود ۲۰۰ هزار تن از زنان، مردان و حتی کودکان کرد به دست ارتش بعث قتل‌عام شدند.

همین نسل‌کشی بی‌رحمانه هم بود که صدها هزار نفر از کردها را وادار ساخت برای حفظ جان خود به کشورهای همسایه یعنی ترکیه، سوریه و ایران پناه ببرند. در این میان، این تنها حکومت ایران بود که به رغم آنکه در داخل، مردم مناطق کردنشین خود را سرکوب می‌کرد، به کردهای عراقی پناه داد و سالها از آنها در برابر دشمن مشترکی به نام صدام حسین حمایت کرد. مهمان‌نوازی که در سوریه و ترکیه به واسطه غلبه نگاه ناسیونالیستی افراطی ترک و عرب تکرار نشد.

مردم کردستان عراق اگرچه اکثرا از اوایل دهه ۹۰ میلادی همزمان با اعلام خودمختاری در اقلیم کردستان کم کم به سرزمین خود بازگشته‌اند اما نه پیشمرگان کرد، که بسیاری از آنها این روزها لباس جنگ از تن در آورده‌اند و جامه مدیریت دولت کردستان را بر تن کرده‌اند، و نه مردم کرد، آنچه از آن به عنوان میهمان نوازی ایرانیان از خود یاد می‌کنند را فراموش نکرده‌اند.

چنین قدرشناسی هم هست که باعث شده پناهجویان ایرانی، آنگونه که در کشوری مانند ترکیه از طرف پلیس امنیتی و دولت آن کشور با تهدید مواجه هستند، در کردستان عراق احساس ناامنی نکنند.

با وجود این اما نمی‌توان دو عامل بسیار مهم دیگر در امنیت یا بهتر بگویم بی‌امنیتی پناهجویان ایرانی در کردستان عراق را از یاد برد. این دو عامل یکی رابطه بسیار نزدیک موجود میان دولت کردستان و دولت جمهوری اسلامی و دیگری نفوذ تقریبا می‌توان گفت آزادانه ماموران امنیتی و اطلاعاتی ایران به اقلیم در پوشش دیپلماتیک یا غیر از آن است.

دولت کردستان عراق بخش عمده‌ای از مایحتاج خود را از مرزهای ایران و توسط کالاهای ایرانی تامین می‌کند. این وابستگی تا آنجا است که اگر دولت ایران تنها برای چند روز اقدام به مسدود کردن مرزهای خود با کردستان کند، مشکلات عدیده‌ای برای این منطقه به وجود می‌آید.

از وابستگی اقتصادی که بگذریم نه تنها دولت کردستان که فراتر از آن حتی دولت مرکزی عراق هم به شدت به حمایت یا حداقل همراهی دولت ایران با روند تامین امنیت خود احتیاج دارد. همین مسئله هم باعث می‌شود که جمهوری اسلامی با استفاده از نفوذش در منطقه، دولت محلی را برای تامین برخی خواسته‌هایش از جمله در رابطه با پناهجویان ایرانی تحت فشار بگذارد.

این در حالی است که کمتر از یک ماه پیش، در تنها یک نمونه از فعالیت‌های نیروهای نظامی و امنیتی ایران در کردستان عراق، تعدادی از کماندوهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به همراه جنگ افزارهای نظامی سنگین، با عبور از مرز مشترک به چند کیلومتری درون خاک کردستان نفوذ کردند و به بهانه مقابله با تهدیدات گروه‌های اپوزیسیون کرد، اقدام به تاسیس یک پایگاه نظامی نمودند.

ضمن آنکه به دلیل حضور برخی از احزاب اپوزیسیون کرد ایرانی در این منطقه مانند حزب کومله، حزب دموکرات کردستان، حزب دموکرات کردستان ایران و ...، دولت جمهوری اسلامی بهانه لازم برای حضور در کردستان عراق را برای خود قائل است. منابع محلی در اینجا آمار مختلفی از ترور فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی در سال‌های گذشته ارائه می‌دهند.

اینها همه در حالی است که کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان واقع در اربیل، عملا امکان انجام کار خاصی برای پناهجویان را ندارد. به جز ساختار این نهاد، به واسطه پرونده‌های متعددی که خود مردم کرد در این کمیساریا مفتوح کرده‌اند و درخواست‌های بی‌شماری که وجود دارد، نمی‌توان از آن انتظار چندانی برای رفع مشکلات پناهجویان داشت.

از سوی دیگر، هزینه‌های زندگی در این منطقه بالا است. مردان مجرد امکان اجاره خانه را ندارند و دولت منطقه و دفتر نمایندگی سازمان ملل هیچ تعهدی برای تامین لااقل بخشی از هزینه‌های زندگی و اقامت پناهجویان ندارند.

مجموعه این عوامل و دیگر عوامل است که شرایط اقامتی و امنیتی برای پناهجویان ایرانی را بسیار دشوار می‌سازد.

مردم کردستان عراق اکثر ترانه‌های معین و‌هایده و مهستی و ... را حفظ هستند. آرزوی بسیاری از آنها سفر به ایران و عکس انداختن زیر برج میدان آزادی است. ایران در نظر آنها کشوری بزرگ با زیبایی‌های فراوان است. بسیاری از مردم اینجا حتی نام سواحل مازندران را هم می‌دانند.

اما پناهجویان ایرانی فرصت چندانی برای معاشرت با چنین مردم میهمان‌نوازی را ندارند. دوستی با مردم مهربان کرد مستلزم گذشتن از امنیت خویش است. امنیتی که به خاطر آن از میهن خویش آواره شده‌ای اما حتی دور از وطن هم آن را حس نمی‌کنی ...

محمدرضا یزدان‌پناه
تحریریه: دادود خدابخش