1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

بخش دوم: کنش و واکنش قشرهای مردم در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه
https://p.dw.com/p/BViM
عکس: Farshad Bayan

باید پرسید، مردم چه نقشی در این رویداد داشتند؟

اقشار گوناگون و صاحبان اهرم‌های سیاسی و اقتصادی و دینی چه واکنشی نسبت به این اقدام نیروهای بیگانه در ۲۸ مرداد ۳۲ از خود نشان دادند. نقش حزب توده ایران در این میان چه بود. بابک امیرخسروی می‌گوید:

«این البته یک سؤال بسیار اساسی و مهمی است که از زاویه‌های مختلف تا به حال به آن برخورد شده است.

من بخاطر دارم، یک سال قبل از آن، در ۳۰ تیرماه ۱۳۳۱ که دولت قوام را خصوصا روی کار آوردند، که خودش یک نیمه‌کودتایی بود، مردم به خیابان‌ها ریختند و با فداکاری و جانبازی و دادن تلفات بی‌شمار و شهید، دوباره مصدق را چهار روز بعد سر کار آوردند و او با قدرت وارد عمل شد. یعنی مردم به‌طور کلی هر وقت که لازم بود، هر وقت که مصدق به مردم نیاز داشت، می‌آمدند توی میدان. منتها در کودتای ۲۵ مرداد چون یک کودتای به تمام معنا بود،‌ یعنی یک اقدام کاملا پوشیده، ناگهانی، در نیمه‌شب، بین شبانگاه ۲۴ تا ۲۵مرداد به‌دست یک گروه نظامی، گارد شاهی، صورت گرفت، این بود که طبیعتا مردم تا آن لحظه کوچک‌ترین آگاهی و اطلاعی از آن نداشتند و فقط از طریق سازمان نظامی حزب توده ایران که چندساعت قبل از وقوع کودتا مطلع شده بود،‌ به مصدق خبر دادند. به نظر می‌رسد سرهنگ مبشری تلفن زده است و دکتر مصدق بارها به این زنگ فرد ناشناس اشاره می‌کند. او هم مقدمات را فراهم کرد و سرهنگ ممتاز و اینها دفاع کردند و سرهنگ نصیری را که کودتاچی بود، دستگیر کردند و کودتا به کلی خنثی شد.

فردایش که ۲۵مرداد بود و مردم خبر داشتند، طبیعتا برای حمایت از دکتر مصدق تظاهرات کردند و حزب توده هم خیلی نقش فعالی در این تظاهرات داشت. اما ۲۸مرداد یک حالت خاصی دارد.

در اينجا یک توضیح کوتاه لازم است. به نظر من یک اتفاقاتی در فاصله‌ی ۲۵ تا ۲۸مرداد رخ داد که در افکار عمومی خیلی اثر گذاشت و آن هم تندروی‌ها و چپ‌روی‌های رهبری حزب توده ایران بود که از ۲۶مرداد با شعار "جمهوری دموکراتیک" وارد میدان شد و در آن اوضاع و احوالی که مصدق بیش از هر چیز به آرامش نیاز داشت تا بتواند پس از فرار شاه اوضاع را کنترل بکند و به جهانیان نشان بدهد که قادر است در غیاب شاه مملکت را اداره بکند و کار را پیش ببرد، حزب توده شروع كرد به تظاهرات دائمی و ضدوخورد با پلیس و بعد رفتن به ادارات و مغازه‌ها و عکس شاه را پایین ‌کشیدن و همین شعار "جمهوری دموکراتیک" را تکرارکردن و در ۲۷ مرداد شبانگاه در میدان توپخانه تظاهرات بزرگی برای همین تبلیغ شعار "جمهوری دموکراتیک" انجام دادن.

Iranischer Ministerpräsident Mohammad Mossadegh vor dem Militärgericht nach dem Putsch 1953
محمد مصدق در دادگاه نظامیعکس: Farshad Bayan

حقیقت‌اش این است که مردم ترسیدند. یعنی این احساس به قشرهای مختلف جامعه‌ی نسبتا سیاسی ایران ، بازار و کسبه که همواره بی‌قیدوشرط از مصدق حمایت می‌کردند، دست داد که با این قدرت‌نمایی‌ها، با این خواست‌ها و شعارهایی که حزب توده می‌دهد، جبهه‌ی ملی خلاصه در غیاب شاه قادر نخواهد بود اینها را کنترل بکند و اینها احتمالا با یک اقدام قدرت را به‌دست خواهند گرفت و خلاصه اینکه اینها را به پشت "پرده آهنین"، که آنروزها مطرح بود، خواهند کشاند. لذا خیلی نگران بودند. تمام کسانی که آن شب در خیابان‌ها بودند همه‌ی قیافه‌ها گرفته، خیلی‌ها ناراحت و خیلی‌ها متفکر بودند و واقعا از این بابت می‌ترسیدند. یعنی این که یک‌باره اگر این وضع در خلاء شاه ادامه پیدا بکند،‌ احتمال دارد که خلاصه حزب توده، ایران را به طرف کمونیزم بکشاند و به پشت "پرده آهنین" ببرد.

این تأثیر خیلی قویی گذاشته بود روی مردم که در واقع در ۲۸ مرداد در برابر این همه حوادثی که جلوی چشمشان رخ می‌داد، همین‌جور ناظر ماندند. طبیعتا این مسئله خیلی اهمیت داشت.

یک چیز دیگری هم که در مجموع در زیربنای ذهنی بسیاری از مردم، بخصوص بازاری‌ها و بورژوازی ملی که آنروزها خیلی مطرح بود‌ تقویت شد، از یکطرف تاثیر تبلیغات دائمی انگلستان و طرفداران آن در داخل بود، به‌ويژه کسانی که از مصدق جدا شدند، مثل مکی، حائری‌نژاد، دکتر بقایی، این تبلیغات را وسعت دادند که خلاصه با مصدق نمی‌شود کنار آمد. یعنی مسئله‌ حل‌نشدنی است و مصدق سختگیر و سازش‌ناپذیر است، و باید این مسئله را حل کرد و اقتصاد را براه انداخت.

بنابراین بازار و تجار و کسبه و خیلی از اقشار که فکر می‌کردند با ملی‌شدن صنعت نفت اوضاع اقتصادی رشد خواهد کرد، چون نگذاشتند انگلیس‌ها و در حقیقت با تمام قدرت نگذاشتند که ایران بتواند نفت خودش را به بازار جهانی برساند، بلوکه کردند، تحریم کردند و... این حالت بین این اقشار مرفه جامعه که برای آنروز جامعه‌ ایران مهم بودند، مانده بود که خلاصه یک جوری اگر مصدق برود، مثل این که بد نیست. ولی خودشان نمی‌خواستند، چون مصدق را دوست داشتند، عاشق‌اش بودند، رهبر ملی‌شان بود. ولی مثلا اگر یک کسی کودتا می‌کرد و گناهش می‌افتاد گردن کودتاچی و این مسئله‌ی نفت حل می‌شد، مثل این که ته دلشان یک نوع رضایتی بود، تا ببینیم بعدا چه‌کار می‌توانیم بکنیم! مجموعه‌ی این حوادث در ذهن عمومی دست به دست هم داد و عملا آنروز در ۲۸ مرداد مردم آن طور که باید و شاید به میدان نیامدند. تقریبا بیشتر نظاره‌گر ماندند».

آقای امیرخسروی اشاره دارد به انفعالی که در روز ۲۸ مرداد ماه در میان نیروهای حزب توده‌ی ایران و نیروهای جبهه‌ی ملی به چشم می‌خورد و این‌که اگر این دو نیرو به خیابان‌ها می‌ریختند، قادر می‌بودند جلوی گسترش دسته‌های شورشی زمینه‌ساز کودتا را بگیرند:

«این را هم البته من اضافه بکنم به تمام این بدبختی‌های ۲۸مرداد، که حزب توده بین ۲۵ تا ۲۸ مرداد که دائما توی خیابان‌ها بود و دائم تظاهرات می‌کرد،‌ درست آن روز دستور داده بود که آرام باشند، کسی کاری نکند و غیره. و خیلی تصادف عجیب دیگری هست که دکتر مصدق هم که متوجه شده بود اوضاع خیلی شلوغ است و این درگیری‌ها بین حزب ملت ایران و جبهه ملی‌ها و نیروی سومی‌ها و حزب توده اوضاع را خراب می‌کند، او نیز از سوی خودش مثلا به داریوش [فروهر] و رهبرانی مثل خلیل ملکی و تعدادی از رهبرانی که در جبهه‌ی ملی بودند، مستقیما و یا با تلفن به سنجابی و غیره، گفته بود که آقا از رودررویی با توده‌ای‌ها اجتناب کنید، آرام باشید. تمام این فکر به آرامش، هم از طرف حزب توده و هم از طرف مصدق، به‌طور تصادفی به روز ۲۸ مرداد افتاد. این دو عامل نقش خیلی زیادی بازی کرد در این که، مردم آنروز بطور کلی منفعل و نظاره‌گر حادثه‌ای ماندند که به دست چند صد نفر اوباش آغاز شد و در بعدازظهر آن روز به یک جنگ مسلحانه و سقوط دکتر مصدق انجامید.»

CIA Putsch 1953 in Iran
دود آغاز فصلی از تاریخ معاصر ایرانعکس: Farshad Bayan

از نگاه هواداران سلطنت مشروطه، مسئله نگرانی و وحشت از به قدرت رسیدن کمونیست‌ها عامل اصلی این کودتا یا به زعم ایشان "قیام ملی" بود.

آقای همایون بر این باور است که طرفداران سرنگونی دکتر مصدق مردمانی بودند که بازگشت شاه را می‌خواستند و از سوی کودتاچیان نظامی و بیگانه هم حمایت می‌شدند:

«روز ۲۸ مرداد من به همراه تعدادی از دوستانمان در یک اتومبیل در شهر گشتم. تقریبا همه‌ی شهر را گشتیم. صبح عده‌ای، سیصد‌ـ چهارصدنفری، مسلما بسیج شده از سوی عوامل انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها از جنوب شهر راه افتادند. من پاره‌ای از آنها را می‌شناختم و می‌دانستم که آن دو کشور شبکه‌ای دارند، پول‌هایی خرج می‌کنند و [این امر] مسلم است. و این ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر راه افتادند به طرف مجلس و دفترهای روزنامه‌های جبهه ملی. ولی همچنان که آنها پیش می‌آمدند بر شمارشان افزوده می‌شد و اینها دیگر کسانی بودند که دیگر پولی از کسی نگرفته بودند و با شعار "جاوید شاه" به این تظاهرات جلب شدند.

واحدهای ارتش دو دسته بودند. یک دسته طرفداران مصدق بودند، چون مصدق از یکسال پیش فرماندهی کل قوا را از شاه گرفته بود و ستاد ارتش و فرماندهان را خودش تعیین کرده بود و برای همین بخشی از ارتش طرفدارش بود و آنها در آغاز با مردم تظاهرکننده درگیر شدند، و تعدادی هم زخمی و کشته شدند. ولی آنها نیز به سرعت به مردم و [شعار] "جاوید شاه" پیوستند. خود من به یک واحد نظامی برخوردم که به ما گفتند، بگویید "جاوید شاه". بعد یک عده‌‌ی زیادی از مردم، دیگر موضوع این نبود که آنها ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر باشند و حالا نسبت‌هایی که به آنها می‌دهند و درست یا غلط، ولی عده‌ی خیلی زیادی به خانه‌ی مصدق حمله کردند و خواستند آنجا را بگیرند و تا نزدیکی‌های عصر زدوخورد در منزل مصدق ادامه داشت و [طبق] آمارهایی که روزنامه‌‌ی کیهان منتشر کرد و "وارن"، رییس اصل چهار در ایران در کتابش نیز نوشته است و من هم همانوقت خواندم، ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر از مردم آن روز به دست نیروهای طرفدار مصدق کشته و زخمی شدند. این است که سرراست نمی‌شود گفت که کودتای نظامی بود، یا قیام عمومی. هم واحدهای ارتش در آن شرکت داشتند، هم مردم. و خانه‌ی مصدق هم سرانجام با یک واحد ارتشی که تانکی را به‌دست آورده بود، سقوط کرد.

هم قیام مردم بود، هم کودتای نظامی. ولی در واقع کودتای نظامی... یعنی [بجای] کودتا باید بگویم "ضرب شصت نظامی". کودتای نظامی واقعی ۲۵ مرداد بود که شکست خورد و همه هم دستگیر شدند. همه عوامل کودتا جز یکی‌ـ دو نفر، مانند سپهبد زاهدی و بدره‌ای و چند نفر دیگر،‌ بقیه همه دستگیر شدند.

آنچه در ۲۸ مرداد روی داد، جنبشی بود که آغاز آن را مسلما راه انداخته بودند، ولی بعد خودانگیخته شد و نیروی برانگیزاننده‌اش هم نبودن شاه در نظام بود و وحشت از کمونیست‌ها و شعار "جاوید شاه" آن روز فوق‌العاده کار می‌کرد.»

CIA Putsch 1953 in Iran
عکس: Farshad Bayan

پرسش دیگر این است که آیا به‌راستی دکتر محمد مصدق و دولتش این قدرت را داشت در برابر بیگانگان و طرح کودتایی ایشان از خود مقاومت بخرج بدهد؟

دکتر مصدق چگونه در برابر کودتاچیان واکنش نشان داد؟

آقای خانبابا تهرانی می‌گوید:

«با وقوع کودتا که قرار بود در ۲۵ مرداد با بردن حکم عزل مصدق انجام شود، در اثر دستگیری سرهنگ نصیری، رئیس گارد شاهنشاهی موقتا خنثی شده بود، اما در ۲۸ مرداد ۳۲ با کمترین حرکت بخش‌های نظامی از ارتش و اراذل و اوباش پایتخت تحقق يافت. در آنزمان علتش این بود که دولت مصدق از یک طرف به‌علت همراهی نیروهای مذهبی و در رأس آنها آیت‌الله کاشانی با کودتاچیان، از طرف دیگر یاران سابق مصدق، مانند حسین مکی‌، مظفر بقایی، حائری‌زاده که چهره‌های سرشناس آن زمان بودند، و دیگر یاران نیمه‌راهش تنها مانده بود. و به نظر من راه پس و پیش نداشت.

حکومت و دولت مصدق قدرت مقاومت در برابر کودتا را از دست داده بود و عملا بطور غیرفعال ناظر بر کودتا شدند.

من لازم است اینجا یک نکته‌ای را یادآور شوم: بخاطر دارم خسرو قشقایی، که از دوستان من و از یاران مصدق و وکیل آن دوره‌ی مجلس بود، برای من یادآور شد، در زمانی که کودتا داشت واقع می‌شد، گفت، من طرف‌های ساعت‌های یک بعدازظهر با یک جیپ و چند تن از به‌اصطلاح عشایر مسلح خودم به خانه‌ی مصدق رفتم. نزد دکتر مصدق رفتم و از او خواهش کردم سوار ماشین من شود، برویم شیراز و از طریق رادیو شیراز با مردم صحبت کند و در مقابل این هجومی که ارتجاع علیه دولت‌اش آورده است، مردم را به مقاومت فراخواند.

خسرو قشقایی گفت: دکتر مصدق نگاهی به من کرد و گفت، جوان، پسرم، برو! یا این ملت از روی جنازه‌ی من رد خواهد شد یا خودش تکلیف را روشن خواهد كرد.

نظر آن زمان خسرو قشقایی هم بر این بود که دکتر مصدق در بن‌‌بست گیر افتاده بود و دولت‌اش قدرت مقاومت نداشت و دولت‌اش از هم پاشیده بود. آنهم بدلایل عدیده. یکی این که ایران را محاصره کرده بودند و ایران از تمام کمک‌های غرب محروم بود. از طرف دیگر اتحاد شوروی در آن موقع به رهبری آقای استالین جهان غرب را ترسانده بود. بعلاوه‌ی این نکته‌ای که بسیار مهم است: دکتر مصدق در یک مواردی اهل سازش اصولی هم نبود. به نظر من جنبش توده‌ای مردم او را به چنان مقامی رسانده بود که به عنوان سمبل نهضت‌های آزادی‌بخش خاورمیانه یا شرق می‌خواست باقی بماند. چنین هم شد و باقی ماند. اما بهرحال، آن روندی که ما در پیش داشتیم، روند یک نوع آزادی‌سازی جامعه از قید استبداد و یک نوع دمکراسی برای کشورمان بود.

من فکر می‌کنم در دوره‌‌ی دکتر مصدق این حقیقی بود که یک روند معتدل دمکراسی در ایران آغاز شده بود و با کودتای ۲۸ مرداد این فرآیند قطع شد و جامعه‌ی ما عملا به سویی رفت که بعدا دیدیم که استبداد حاکم شد، تمام آزادی‌ها سرکوب شد، احزاب و تمام نهادهای فرهنگی و سیاسی تعطیل شدند. نتیجه‌اش این بود که در یک دوران سیاه اختناق و استبداد و انسداد در جامعه، جامعه به سویی دیگر رفت که پیامدش انقلاب اسلامی بود و استقرار استبداد مذهبی.

به باور من هم‌اکنون دولتی که در ایران هست، دارد یک نوع الگوهای کودتایی را عملی می‌کند و شاید این نيز حاصل تمام آن دوره‌های قبلی هست که یک نوع درس منفی به برخی سیاستمداران داده که از طریق اقتدارگرایی مطلق و اصولا نظام استبدای می‌توان جامعه را به پیش برد.»

اینکه دولت‌های آمریکا و بریتانیا با خروج شاه از ایران از شعارهای تند حزب توده به وحشت افتاده بودند نیز از نگاه آقای یزدی، امری واقعی بوده است. به‌ویژه که بخشی از روحانیت ذی‌نفوذ نیز از ترس قدرت‌گیری حزب توده با دربار و شاه هم‌نوا شده بود.

آقای یزدی می‌افزاید:

«انگستان برای این که آمریکا را برای مقابله با دکتر مصدق از تردید بیرون بیاورد و هم در داخل ایران در میان نیروهای هوادار دکتر مصدق و قشرهایی از جامعه اختلاف بيافكند، به این فرمول تکیه کرد که ادامه‌ی حکومت دکتر مصدق خواه و ناخواه منجر به سقوط شاه و روی کار آمدن کمونیست‌ها خواهد شد.

در آن دوره اگر چه سیاست کلان آمریکایی‌ها حمایت از جنبش مستقل ملی در برابر کمونیست‌ها بود، ولی این حمایت‌ها در سطح خاصی بود. آمریکایی‌ها اطمینان نداشتند که دولت‌های ملی بتوانند در برابر تحریکات احزاب چپ و کمونیست مقاومت بکنند. بنابراین، این اندیشه یا این گرایش وجود داشت که دولت‌های ملی راه را برای ورود کمونیسم و روی کار آمدن آنها هموار می‌کنند.

انگلستان بر یک چنین محوری تکیه می‌کرد. بنابراین در داخل ایران هم، همان‌طور که امروز اسناد منتشر شده است، آن بخشی از جریان چپ که به "توده نفتی" معروف بود، به یک چنین توهمی دامن می‌زد. این موضوع در میان بخشی از توده‌های مردم و به طبع برخی از روحانیونی تأثيرگذار بود و در این دام افتاده بودند و بر این باور و تصور باطل بودند که اگر دولت دکتر مصدق ادامه پیدا بکند و شاه کشور را ترک بکند، ایران کمونیست می‌شود.

وقتی این فرمول برای آنها جا افتاد، طبیعی است و قابل پیش‌بینی هم بود و تعجب هم نباید کرد که برخی از رهبران مذهبی بجای این که منتظر کمونیست‌ها باشند، شاه را انتخاب كنند. اینها زمینه‌‌هایی بود که در میان بخش‌‌هایی از نیروهای ملی و مذهبی، به‌خصوص روحانیون، این اختلاف را ایجاد کرد و در نتیجه مردم هم در یک چنین وضعیتی قرار گرفته‌ بودند. آن وحدتی که ما در سی تیر سال ۱۳۳۱ شاهد آن بودیم، بتدریج جای خود را به بخشی از اختلاف‌‌ها داد. البته آنچه که من می‌گویم، مربوط به همه‌ی روحانیون نیست. بله، بخشی از روحانیون در یک چنین وضعیتی گرفتار شد، ولی بخشی دیگر به دکتر مصدق و جنبش ملی وفادار باقی ماند.»