1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

بزك نمير بهار مياد!

مريم انصارى۱۳۸۵ مرداد ۲۰, جمعه

اينكه مشروطه تا چه اندازه به اهداف خود نزديك شد سوالى است كه نگاهى به وضع ايران صد سال پس از آن دوران پاسخى روشن بدان می‌دهد. پاسخى كه شايد سوالات بسيار ديگرى را هم پيش بياورد. مثلا اينكه اگر زمينه‌هاى پيروزى مشروطه وجود داشت، حالا وضع نيروى جوان در ايران چه تفاوتهايى با امروز می‌توانست داشته باشد. آيا آنها از آزادى‌هايى كه ندارند برخوردار بودند؟ آيا جامعه‌اى پيشرفته داشتيم كه به آموزش، شغل و رفاه نسل جوان به

https://p.dw.com/p/A6RZ
مشروطه‌‌خواهان تبريز
مشروطه‌‌خواهان تبريزعکس: DW

ا می‌داد؟

”بزك نمير بهار مياد، كمبزه با خيار مياد” بارها به گوشتان خورده. آنرا هميشه وقتى شنيده‌ايد كه آرزويى بزرگ داشتيد و بدست آوردنش به اين سادگى‌ها نبوده! اين جمله ترجيع بند شعرى از "سيد اشرف‌الدين گيلانى" مدير ”نسيم شمال” يكى از نشريات دوران مشروطه است. او خوش خيالى مردم و وعده‌هاى توخالى حكومتگران را با اشعارش به ريشخند می‌گرفت. صد سال از مشروطه می‌گذرد. و طنز هنوز هم جزء جدايى ناپذير زبان سياسى و اعتراض مردم است. مشروطه خواهى ايده روشنفكران اروپا رفته بود كه می‌خواستند مردم رعايا نباشند، كه سرنوشت خود را بدست گيرند.

نهضت مشروطه زمانى آغاز شد كه ستم و چپاول حكومتگران به اوج خود رسيده بود. بى‌قانونى و استبداد بيداد می‌كرد. اينكه مشروطه تا چه اندازه به اهداف خود نزديك شد سوالى است كه نگاهى به وضع ايران صد سال پس از آن دوران پاسخى روشن بدان می‌دهد. پاسخى كه شايد سوالات بسيار ديگرى را هم پيش بياورد. مثلا اينكه اگر زمينه‌هاى پيروزى مشروطه وجود داشت، حالا وضع نيروى جوان در ايران چه تفاوتهايى با امروز می‌توانست داشته باشد. آيا آنها از آزادى‌هايى كه ندارند برخوردار بودند؟ آيا جامعه‌ای پيشرفته داشتيم كه به آموزش، شغل و رفاه نسل جوان بها می‌داد؟ آيا می‌توانستيم با كشورهاى غربى رقابت كنيم؟ آيا بجاى آنكه آروزى زندگى در خارج از كشور در دل جوان ايرانى باشد، ايران كشورى بود كه جوانهاى اروپايى هواى زندگى در آن را می‌كردند؟

وقتى از جوانها سوال می‌شود از مشروطه چه می‌دانيد جواب خيلى‌ها اين است كه هيچ. بعضى می‌گويند:

واقعا راجع به انقلاب مشروطه هیچی نمی‌دونم.”

”هدفشان این بود که خوب سلطنت به کنار برود، مشروطیت بیاید و نمی‌دانم، یکجور مردم سالاری بشود، مجلس تشکیل بشود... اینها را می‌دانم.”

” توی درسهای مدرسه به‌گوشم خورده، ولی یاد نگرفتم.”

”فقط می‌دانم که توی زمان قاجار بوده و تصمیم داشتند که مشروطیت را برقرار بکنند که مجلس را به توپ بستند و تمام شد.”

برخى هم جسته گريخته چيزهايی از كتابهاى درسى يادشان مانده اما نه علاقه و نه كنجكاوى زيادى براى دنبال كردن آن دارند:

”فکر کنم از تبریز شروع شد با همان قیامی که در تبریز شد و بعد به تهران کشیده شد و حکومتی بدست شاه به شکل پارلمانی، به شکل مشروطه آمد و از آن به بعد پارلمان بوجود آمد توی مملکت که بعدش هم در دوره شاه مجلس را به توپ بستند و دوباره مشروطه از بین رفت و یک مشروطه دیگر بوجود آمد.”

”یک جنبشی بود که تقریبا صدسال قبل ایجاد شد و بعد هم اعتراضی بوده به فرم آن حاکمیتی که آنموقع بوده. منتها می‌دانم که شکست خورد و ادامه پیدا نکرد. یعنی به آن دستاوردهایی که اینها می‌خواستند کامل نرسیدند. فقط فکر می‌کنم اینکه مجلس بعد بوجود آمد، این را فقط یکبار شنیده‌ام، اینکه مجلس بوجود آمد، بعد از آن جریان مشروطه بود و یکی از دستاوردهایشان بود که حالا مثلا مردم سهم بیشتری داشتند و می‌توانستند با آن حکم‌ها و طرحهایی که تصویب می‌شود، اینها نمایندگانشان یک سهمی از مردم باشند. تا قبل از آن همه چیز سلطنتی و فقط از نظر شاه باید می‌گذشت و از اين چيزها.”

بى‌علاقگى به تاريخ در ميان جوانان در كجا ريشه دارد؟ به نظر يك جوان دانشجو:

” خوب، من فکر می‌کنم بیشتر علتش این است که مشغله‌هایی که وجود دارد باعث شده که آدم خیلی وقت این را پیدا نکند که خیلی بخواهد دنبال اینجور آگاهی‌ها برود یا اینکه بفهمد صدسال قبل چه اتفاقاتی افتاده. بخاطر اینکه آنجا بیشتر آدم نگران فردایش هست، یعنی نمی‌داند که فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد و خیلی مشکلات و گرفتاری هست که دیگر فرصت این را به آدم نمی‌دهد که بخواهد پیگیر یک چنین مطالبی باشد. فکر می‌کنم در دو دسته می‌شود تقسیم‌بندی کرد، یا آنهایی که خیلی مشکلاتشان زیاد هست که وقت اینجور پیگیری‌ها را ندارند، یا آنهایی که خیلی مرفه‌اند و برایشان اهمیتی ندارد. یعنی همین که به آن خواسته‌هایی که داشتند رسیده‌اند و دیگر دارند زندگی‌شان را می‌کنند و دیگر دلیلی ندارد که فرضا حالا بخواهند آگاهی‌شان را زیاد بکنند که مثلا چندین سال قبل چه اتفاقی افتاده. آنها یکسری خواسته دارند و به آنها رسیده‌اند و با آنها خوش‌اند و دارند زندگی می‌کنند. بقیه هم که گرفتارند و فرصت‌اش را ندارند.”

پاسخ عده‌ای هم اين است كه مگر مشروطه‌ای كه تاريخ‌اش تحريف شده، ارزش دانستن دارد؟ جواب بعضى اين بود كه:

”من که بکل خودم را از سیاست دور کردم. بخاطر اینکه احساس می‌کنم همه تاریخ و سیاستی که مکتوب می‌شود، دورغ است. چه توی تاریخ، چه توی اخبار، چه توی کتب. و هیچکس واقعیت را نمی‌نویسد و هر آدمی هم که بخواهد بنویسد، از دیدگاه و قضاوت خودش سیاست و تاریخ را تحلیل می‌کند.”

”من اصلا نمی‌خوانم. من اصلا چون مشروطه‌خواهی، شیخ فضل‌اله نوری و نمی‌دانم چی چی و چی چی را دوست ندارم،‌هیچوقت نخواندم. اینهم تصادفی از مدرسه یادم هست که دارم می‌گویم.”

”فکر می‌کنم یک دلیلش کتابهای تاریخ ما می‌تواند باشد. هم جای دنیا تاریخ جزو شیرین‌ترین درسهایی هست که به دانشجوها و دانش‌‌آموزها ارائه می‌شود و همه مردم دنیا دوست دارند تاریخ کشورشان را بدانند. اما آنچیزی که در کتابهای تاریخی ما ارائه می‌دهند، یعنی کتابهای تاریخی که بصورت رسمی در مدارس و دانشگاهها آموزش داده می‌شود، با آنچه كه تاریخ واقعی‌ست کاملا تناقض دارد، یکی شخصیت شیخ فضل‌اله هست که در کتابهای تاریخ ما گفته می‌شود، این شخصیت یک شخصیت درستکار و وفادار به انقلاب بود، در حالی که هر منبع تاریخی، فرق نمی‌کند هر کتابی که در زمینه مشروطه مطالعه کنید، قطعا صحه گذاشته بر این مطلب که شیخ فضل‌اله یک خائن به انقلاب بود. یعنی آنقدر تناقض. و از این مثالها کم نیست. همین باعث می‌شود که دیگر من احساس نکنم که می‌توانم با این کتابها ارتباط برقرار کنم. وقتی با یک کتاب تاریخی توی دبیرستان یا دانشگاه به من داده می‌شود نتوانم ارتباط برقرار کنم، قطعا دیگر علاقه‌ای هم به گرفتن کتابهای دیگر تاریخی ندارم. حالا این بحثی که می‌گوید انقلاب مشروطه، اساسا یعنی تاریخ. یعنی جوانهای ما علاقه‌ای به خواندن تاریخ ندارند. بعدهم می‌گوید، مردم ما حافظه تاریخی ندارند، دائم اشتباهاتشان را تکرار می‌کنند، در یک دور مدوری هستند که سلسله‌وار دارند همان اشتباهات را تکرار می‌کنند، چون هیچی از تاریخ نمی‌دانند.”

***

براستى چرا بايد جوان ايرانى بخواهد از سرنوشت مشروطه سردربياورد؟

به عقيده برخى از آنها با اوضاع و احوالى كه امروز در ايران حاكم است ديگر بزرگداشت صد سالگى مشروطه به چه درد می‌خورد؟ براى ما كار می‌شود، نان و آب و يا آزادى؟

سوال می‌شود:

”راستى مشروطه چه گلى برسر اين مردم زده؟”

شايد بهتر باشد بپرسيم اگر مشروطه‌ای هم اتفاق نمی‌افتاد، آنگاه ايران چه وضعى داشت؟ آيا ممكن نبود از همين نقطه‌ای كه هستيم بازهم عقب‌تر مىبوديم. پيشرفت جوامع غربى درپايبندى به قانون، اهميت دادن به دانش و محترم شمردن اصول آزادى و دموكراسى ميسر شده است. روشنفكران آنزمان كه برخى در اروپا درس خوانده و برخى از مسيرهاى ديگر با دستاوردهاى رنسانس و انقلاب‌هاى قرن هجده و نوزده اروپا آشنا شده بودند شيفته اين دستاوردها، الگوهاى اروپايى را براى ايران به ارمغان آوردند. اين درست است كه ايده‌هاى آنان:

”بدون توجه به پیشینه‌های تاریخی و فرهنگی ما و صرفا با تقلید از پارلمانهایی که در اروپا و جریان روشنفکری و رنسانسی که در اروپا بوجود آمده بود. یعنی ما بدون هیچ کار فرهنگی، نه اینکه بدون، ولی خیلی کم و اندک، کارهای فرهنگی انجام دادیم و اینها و خودمان اصلا پارلمانی نساخته بودیم و اصلا کل مردم ما فکر نمی‌کنم می‌دانستند که اصلا پارلمان چی هست. و اینکه اگر اروپا چنین کاری کرده بود، خوب اروپا آنموقع کانت بود، ولتر و روسو بودند. اینها همه نظریه‌پردازهای بودند که می‌آمدند بحث می‌کردند راجع به یکسری قضایایی و اینکه به نتیجه می‌رسیدند و این موج فکری را در مردم بوجود میآوردند. ولی ما متاسفانه از قرن یازدهم فکر کنم از قرن نهم در عراق شروع شد خاموش شدن چراغ علم و این داستانهایی که بوده و در قرن یازدهم به ایران رسید. چون ما اصلا به آنصورت دیگر نظریه‌پرداز نداشتیم. یک حکومت و یک جریان سنت‌گرا در ایران بوجود آمد.”

و يا:

”من این را می‌دانم که این انقلاب قطعا در شروعش اهداف و آرمانهای بزرگی داشت و قطعا روشنفکران بزرگی مثل تقی‌زاده و اینها با تئوری‌هایی که دادند خیلی کمک کرد. منتها به انحراف کشیده شد. حالا اینکه چطور شد که این انقلاب به انحراف کشیده شد، ریشه‌های مختلفی دارد. یک بخش‌اش برمی‌گردد به همان روشنفکرانی که خیلی از شرایط روز آنموقع ایران آگاه نبودند و رفتند خارج از ایران تحصیل کرده بودند و آمدند به ایران و یکسری معیارهایی که در واقع فکر می‌کردند درست است، معیارهایی مثل دموکراسی را می‌خواستند عینا شبیه‌سازی کنند در ایران. بدون در نظر گرفتن فاکتورهای یک کشوری مثل ایران،‌ فاکتورهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی‌اش و خیلی عوامل دیگر. و یک بخش‌اش هم بهرحال از روحانیون انقلاب ضربه خورد و به انحراف کشیده شد.”

انقلاب مشروطه شكست خورد با اين حال تلاشها و جان فشانى‌هايى كه براى برقرارى قانون و رسيدن به آزادى در اين دوره و پس از آن انجام شد، بى‌ثمر نبود. جامعه بسته، بشدت خرافاتى و فاقد هرگونه دانش و فناورى ايران آنزمان را حداقل براى برداشتن گام‌هايى به جلو آماده كرد. برخى جوانها معتقدند:

”ما یک جریان اصلاح‌طلبی داریم که از ۲۰۰ سال قبل در مملکت‌مان شروع شده و این جریان تا بخواهد به هدف برسد طول دارد. من الان نمی‌گویم که ما به هدف نرسیدم و نخواهیم رسید. چرا! به نظر من ما مردم ایران یا مردم هر جایی در هر صورت با پیشینه‌ تاریخی‌شان می‌توانند به یک نتیجه‌ای برسند و به تکاملی، به یک جنبه فرهنگی‌- اجتماعی برسند. ولی اینکه، خوب، ما هنوز نرسیدیم. منظورم این هست که هنوز نرسیدیم. چرا؟ خوب این به دلیل تضادهای فکری‌ست که در مملکت ما هست و هنوز این تضادها بصورت گسترده وجود دارد و این تضادها یواش یواش و تدریجا حل می‌شود. فقط یک چیزی هست که احتیاج به گذشت زمان دارد.”

” نظرات و ریشه‌های عقیدتی و فکری بیشتر، ریشه‌های عقیدتی فکری که از قدیم در مردم ما هست و اینها چیزی نیست که با دهسال‌ ـ بیست ‌سال از بین برود.”

” ما حتا قبل از اینکه اسلام هم به کشور ما بیاید، زرتشتی‌های خیلی مذهبی بودیم. یعنی مردم ما قبل از اسلام هم دیندار بودند، حالا دین زرتشتی، و بسیار به آداب و رسوم دین‌شان پایبند بودند. برای همین بعد از اسلام هم خیلی جاها فقط آمدند تغییر جهت دادند. یعنی همان آداب، همان رسوم فقط جهت‌اش عوض شد. مردم با این پیشینه فرهنگی و مذهبی‌ای که دارند، متاسفانه هیچوقت روشنفکرهای ما به این موضوع توجه نکردند.”

”حرکت مشروطه بعنوان یک انقلاب، انقلابی بود که با شکست مواجه شد، ولی قطعا مقدمه ایجاد بنیانهای فکری نو و خیلی موقع‌ها بهرحال نزدیکتر به واقعیت بود. بهرحال من فکر می‌کنم ما داریم آن راه را ادامه می‌دهیم.”

راهى كه هنوز سنگلاخ است اما اين حقيقت كه امروز همه مجبورند درباره مشروطه بنويسند، نمايندگان فكرى خود را از پيشروان آن قلمداد كنند و يا حتى سعى در تحريف تاريخ آن كنند، نشان اهميت راهى است كه روشنفكران آن زمان آغاز كردند و روشنفكران امروز هم چنان در تكاپوى به انجام رساندن آن هستند.