1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«بهشت و جهنم» در روز زن

ب. الف۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه

هشت مارس، روز جهانی زن یکی از موضوع‌های عمده‌ای بود که در هفته‌ی گذشته اغلب وبلاگ‌نویسان به آن پرداخته‌اند و کوشیده‌اند از "زن" به‌عنوان‌ مادر، همسر و سیاستمدار و مبارز راه آزادی تجلیل کنند.

https://p.dw.com/p/DLRl

۸ مارس، روز جهانی زن را پشت سر گذاشتیم. در این روز تقریباً همه‌ی نهادها و سازمان‌های غیردولتی و خصوصی بسیج شدند تا از "زن" با عنوان‌های مختلف، از مادرو همسر و مومنه گرفته تا سیاستمدار و مبارز راه آزادی و ... تجلیل کنند

تقدیرهای فمینیستی

تقریباً همه‌ی وبلاگ‌نویسانی که دفترهای الکترونیکی خاطراتشان را به‌روز می‌کنند، هم به این موضوع از جنبه‌های مختلف پرداخته‌اند. برخی به یک جمله‌ی "باز هم هشت مارس شد، تبریک!" بسنده کرده‌اند و این امکان را از خواننده گرفته‌اند که بتواند حدس بزند‌، آیا نویسنده از فرا رسیدن دوباره‌ی این روز خوشحال است یا نه!

برخی اما از جنبه‌های تاریخی و"فمینیستی" این مسئله را مطرح کرده‌اند و به یاد بنیان‌گزاران این روز، از نقش "پراهمیت و جانشین‌ناپذیر زن" تقدیر کرده‌اند. برخی هم با فرستادن صلوات در ابتدا و انتهای نوشته‌ی خود آرزو کرده‌اند که "همه‌ی‌ زنان فمینیست به راه راست هدایت شوند، تا از آتش جهنم در امان بمانند." گروهی از این وبلاگ‌نویسان تنها با فرستادن درود و شعار "پیش به سوی ...."، هم‌میهنان زن و مردشان را برای مبارزه با بی‌عدالتی‌های جامعه فراخوانده‌اند" و عده‌ای هم با تجلیل از "زنان پیشروی، مثل صدیقه‌ی دولت آبادی" بر تداوم مبارزه‌ی زنان" تأکید کرده‌اند. برخی دیگر فقط به طنز و شوخ طبعی روز زن را جشن گرفته‌اند و آن را به خود و دیگران تبریک گفته‌اند؛ از جمله "پویا".

او ضمن اعلام این‌که "ویدیوی سخنرانی پروین اردلان را که به‌صورت ضبط شده در مراسم اعطای جایزه ی بنیاد اولاف پالمه پخش شد، در گوگل گذاشته شده، نوشته‌است: «قرار است با همسر و دخترم، برای مراسم ۸ مارس بیرون برویم. بچه‌ها که بزرگ می شوند خودآگاهی جنسیتی‌شان هم بالا می‌رود. می‌گوید می‌خواهم به خواهرانم بگویم که با آن‌ها هستم، شما دو تا هم باید باشید! و تازه این در جایی است که یا تبعیض جنسیتی به آن صورت وجود ندارد و یا خیلی کمرنگ‌تر است.»

"حاج خانوم یا حاج آقا"‌ی مدرن

وبلاگ‌نویس "خانم حنا"، همان‌طور که در وبلاگ خود نوشته، برعکس معتقد است که این تبعیض جنسیتی نه تنها وجود دارد، بلکه پر رنگ هم هست. او ابتدا به "شرایط دموکراتیکی" که در خانواده‌ی خود داشته اشاره می‌کند: «من تو خانواده‌ای بزرگ شدم که اکثر افراد اون رویکردشون به تربیت دختر این بود که چون دختر توی جامعه مظلوم واقع شده، باید بهش بیشتر بها داده بشه تا بتونه از خودش مراقبت و محافظت کنه و حقش رو از زندگی بگیره. یعنی این‌که دخترها در فامیل من کمی از پسرها به خاطر این‌که حقشون در قانون و جامعه پایمال شده، بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند.

اکثر افراد فامیل هم مثل خیلی از خانواده‌های ایرانی بک‌گراند دینی و مذهبی دارند با برداشتی مدرن از اسلام. یعنی در عین حال که حاج خانوم یا حاج آقا هستند، اما حجاب ندارند و پارتی می‌گیرند وبچه هاشون اکثرن با دوست پسر و دخترهاشون ازدواج می‌کنند...»

تبعیض‌های اجتماعی

"خانم حنا" پس از آن، به تبعیضی که در اجتماع حاکم است، می‌پردازد و شرح می‌دهد که چگونه و چرا وکجا احساس جنس دوم بودن به او دست می‌دهد: «این تحقیر رو و جداسازی رو وقتی احساس می‌کنم که بهم اجازه نمی‌دند هر رشته ای که دلم خواست انتخاب کنم به صرف به ظاهر مردونه بودنش.

این حقارت رو وقتی احساس می‌کنم که توی دانشگاه من رو به خاطر زمین خوردن توی پله‌ها می‌گیرند و با این‌که تمام تلاشم رو برای موجه بودن کردم به سرتاپام ایراد می‌گیرند اما پسرهای دانشگاه با آزادی خیلی بیشتری از من و با هر مدل مو و لباسی که بخواند ظاهر می‌شند.

این حقارت رو وقتی احساس می‌کنم که با این‌که تا جایی که یادم می‌ا‌د پدرم همیشه تساوی رو در مورد من و برادرم رعایت کرده اما بعد از مرگش بنا به قانون نصف برادرم حق ارث دارم.

وقتی تحقیر می‌شم که موقع خروج از فرودگاه ایران به خاطر این‌که اجازه‌ی رسمی پدر فرزندی رو که نه ماه بارداریش رو کردم و به دنیاش آوردم و بیشتر کارهاش با منه رو، همراهم ندارم، مامور بددهن فرودگاه به خودش اجازه می‌ده هر چی به دهنش می‌رسه بهم بگه و حتی تهمت بچه دزدی بهم بزنه و چنان من رو به جنون می‌رسونه که همون جا تمام قدرت زنانگیم رو به سرش فریاد می‌زنم.»

"ستم جنسی مضاعف"

این فریاد از گلوی خاله‌ی وبلاگ‌نویس "جوانه" هم بیرون آمده است. این وبلاگ‌نویس فعال، اولین هشت مارسی که آگاهانه تجربه کرده، به این ‌ترتیب شرح می‌دهد: «١٩ ساله بودم و سری پر شور داشتم... با اصطلاحاتی مانند "ستم جنسی مضاعف" تازه آشنا شده بودم و با این‌که از خانواده‌ای سنتی و بسته نمی‌آمدم و به خصوص از طرف پدر و مادر خودم ممنوعیتی نداشتم و همان آزادی‌ها را داشتم که برادرم از آن برخوردار بود، سعی می‌کردم مصداق آنرا در زند‌گی خودم پیدا کنم. مثل زمانی‌که مادر بزرگم که خیلی هم دوستش داشتم، نزد ما بود و مدام به من گوشزد می‌کرد که دختر اینکار را نمی‌کند، دختر این‌را این‌طور انجام می‌دهد و غیره. ولی من وقتی به مامان نگاه می‌کردم که نظر وی را هم در مورد گفته مادر بزرگ جویا شوم، می‌دیدم داره زیرزیرکی لبخند می‌زند و می‌دانستم که باید از این گوش بشنوم و از آن گوش در کنم.»

با "نداری و بدبختی" باید ساخت؟

وبلاگ‌نویس "جوانه‌ها" فاصله گرفتن از پند و اندرزهای مادر بزرگ را سه روز پیش از هشت مارس ١٣٥٧ تجربه می‌کند. در این روز «خاله بزرگم که یکی از عزیزانم بود و هست و خواهد بود، پس از دعوای شدیدی با شوهرش به خانه ما آمد، بلافاصله هم مادر بزرگ از راه رسید. پس از شرح قضایا مادر بزرگ به پند و نصیحت خاله بیچاره‌‌ام که نیمی از صورتش کبود بود، نشست که خوب تو چرا اینچنین کردی.... چرا جوابش را دادی و... خوب مرد است دیگر از کوره در می‌رود و.... بعداز رفتن مادربزرگ، خاله که حالا من اتاقم را با وی تقسیم می‌کردم تا دمدمه‌های صبح آن‌شب و شب‌های دیگر برایم از زندگی مشترکش گفت و گریست. این‌که در سن ١١ سالگی شوهرش داده‌اند، حتی دو سال بعد از ازدواج پریود می‌شود، این‌که چگونه با هر نداری و بدبختی ساخته است، این‌که چگونه اوایل زند‌گی حتی ازپدر و مادر شوهر که با آن‌ها زندگی می‌کرده‌اند، کتک می‌خورده و....ولی حالا دیگر نمی‌تواند تحمل کند، به خصوص که دیگر خودش هم مادر بزرگ است و می‌خواهد مقام و قدر وجود خود را پس از سالیان سال از طرف خودش به رسمیت بشناسد و به آن احترام بگذارد تا نوه‌هایش هم آنرا بیآموزند.‌»

حرف احساساتی

"بهمن آقا" وبلاگ‌نویس دفتر خاطرات "آق بهمن" شاید به سن نوه‌ی خاله‌ی جوانه نباشد، ولی حتماً به جای پسرش می‌تواند ابراز عقیده کند: «ولی راستش من همیشه به این فکر می‌کنم که آدمی که مادر دارد (که این یعنی همه. حتی حضرت عیسی هم مادر داشته)، چطور می‌تواند ضد زن باشد. چطور می‌تواند بگوید زن‌ها پایین‌تر از مردها هستند. چطور می‌تواند از قانونی بودن مثلاً خشونت خانگی علیه زن‌ها دفاع کند. می‌دانم حرفم احساساتی است. ولی واقعاً همیشه به این فکر کرده‌ام که این آدم‌ها چطور رویشان می‌شود جلوی مادرشان (و نه همسر یا خواهرشان) حرف‌های ضدزن بزنند.»

حل معمای ناممکن در جهنم!

ما هم نمی‌توانیم این معما را حل کنیم! ولی برای این که روز جهانی زن را به تلخی به یاد نسپاریم، این لطیفه‌ را از وبلاگ‌ "بلوچ" برایتان نقل می‌کنیم: «در آن دنیا قدیسی به حضرت آدم گفت به حواعلیهما سلام، بفرمایید دخترانش را نصیحت کند، در هشتم مارس از خر شیطان پایین بیایند.

آدم گفت: خیلی عذر می‌خوام مادری که بهشت را به گندمی فروخت، دخترانش هیچ جهنمی را به پشیزی نمی‏خرند.»

برای اطلاعات بیشتر در مورد وبلاگ‌های نامبرده به لینک‌های زیر مراجعه کنید!