1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله
تاریخ

دل‌سپرده تقدیر و سرسپرده تخدیر

۱۳۹۹ شهریور ۲۷, پنجشنبه

۲۷ شهریور ۱۳۶۷: ۳۲ سال پیش در چنین روزی محمدحسین شهریار در تهران درگذشت: "بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی / چون بهاران می‌رسد با من خزانی می‌کند".

https://p.dw.com/p/3iaeq
عکس: mehrnews

محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) در سال ۱۲۸۵ در تبریز زاده شد.

پدرش وکیل بود: "مادرم سواد خواندن و نوشتن نداشت ولی وقتی شعرهای بسیار لطیف ترکی، فارسی و عربی می‌خواند، می‌لرزید و اشک می‌ریخت. این خشت ادبی من بود که کار گذاشته شد".

تا پنج سالگی را در دامنه کوه "حیدربابا" گذراند، سپس در تبریز به دبستان و دبیرستان رفت و هم‌زمان نزد پدر و معلم‌های "مدرسه طالبیه" و آموزگاران سرخانه عربی و فرانسه آموخت: "۱۴ سالگی که به تهران رفتم، در چهار زبان ترکی، فارسی، عربی و فرانسه تبحر داشتم و به فرانسه شعر می‌گفتم".

شش ساله بود که نخستین سروده‌اش را به آذری و نُه ساله که به فارسی سرود: "من گنه‌کار شدم وای به من، مردم‌آزار شدم وای به من".

۱۷ ساله بود که به مدرسه عالی طب رفت ولی یک سال پیش از گرفتن دکتری به خاطر پریشانی از عشقی شکست‌خورده از تحصیل دست کشید:

"بعد از هر عمل جراحی، حالم به هم می‌خورد".

۲۲ ساله بود که مثنوی "روح پروانه" را که به یاد خواننده جوان ناکام گفته بود به چاپ رساند و دو سال بعد نخستین جُنگ شعرش با مقدمه‌هایی از بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر شد:

"از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران".

۴۳ ساله بود که ماندگارترین منظومه‌اش "حیدربابایه سلام" را به آذری سرود و از کوشش برزگران و دروگرانی گفت که در گرمای تابستان، تشنه و خسته از کار توانفرسا به جرعه دوغی و کوتاه استراحتی قناعت می‌کنند:

"درو کرد با داس خود برزگر

تو گویی کسی شانه‌ای زد به سر".

لحن صمیمی، واژگان گفتاری در وزنهای بغرنج و کلام روان، سروده‌های او را سر زبانهای چند نسل انداخت:

"با عقل آبِ عشق به یک جو نمی‌‌‌رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم".

بسیاری از سروده‌های او درونمایه آواز و ترانه‌های موسیقی ایرانی‌اند:

"آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟".

او پرداختن به مسائل اجتماعی روز را پایین‌تر از مقام والای شعر می‌دانست و بر پایه گمانه‌زنی‌های بسیار اگر پس از بروز انقلاب ۵۷ شعرها و سخنانی در ستایش از نظام حاکم گفت که بحث‌ها و شائبه‌های متفاوتی را به دنبال آورد:

"جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را".

محمدحسین شهریار در ۸۴ سالگی در تهران درگذشت.