1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

دویچه وله، میزبان مجید درخشانی • آهنگ‌ساز و نوازنده‌ی تار و سه تار (بخش دوم)

۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

مجید درخشانی، آهنگ‌ساز و نوازنده‌در سفر چند روزه‌ای که به آلمان داشت، چند ساعتی نیز مهمان دویچه‌وله بود. ما هم از این فرصت استفاده کردیم و با او در مورد آخرین فعالیت‌هایش در زمینه‌ی موسیقی به گفت‌و‌گو نشستیم.

https://p.dw.com/p/12FUZ
مجید درخشانی
مجید درخشانیعکس: DW

بخش اول گفت‌وگو با مجید درخشانی

آقای درخشانی بپردازیم به آلبوم جدید شما با نام «چاووشی» که مجوزش را گرفته و بزودی هم راهی بازار می‌شود. برای بسیاری جالب است که بدانند چه شد پس از سال‌ها که از انتشار آلبوم «قاصدک» با شعر و صدای مهدی اخوان ثالث می‌گذرد، شما دوباره یاد این شاعر معاصر را زنده کردید؟

آن زمانی که من قاصدک را کار کردم، سن‌ام خیلی کم بود. تقریباً ۲۴ سال پیش بود. اولین تجربه‌های آهنگسازی من بود و باید بگویم که آن کار را به همت استاد علیزاده اجرا کردم. برای این که آقای علیزاده داشت از ایران می‌رفت و آن شرکت «ابتکار» که «نینوا» را منتشر کرده بود و با آقای علیزاده کار می‌کرد، دنبال کسی می‌گشت که اگر کار آهنگسازی داشت به او مراجعه کند. آقای علیزاده من را معرفی کرد و این لطف استاد علیزاده بود که من در آن سن بتوانم آثار آهنگسازی‌‌ام را عرضه کنم.

من به شرکت ابتکار به واسطه‌ی کار «قاصدک» رفت و آمد داشتم، آشنایی من هم از طریق آقای علیزاده بود و هم برای کار کودکان که با «م‌. آزاد» انجام می‌دادم. در آن‌جا هم آقای اخوان را مرتب می‌دیدم و هم آقای شاملو را. وقتی به من پیشنهاد کار موسیقی روی اشعار اخوان را دادند، برای من در آن سن و سال یک آرزوی بزرگ بود. موسیقی من کنار شعر اخوان! موسیقی من را که هنوز مردم نمی‌شناختند، کاری از من بیرون نیآمده بود. این یک شانس بزرگ در زندگی‌ام بود. من موسیقی‌هایی داشتم و یکسری هم ساختم. بعدها که منتشر شد من ایران نبودم. خود شرکت ابتکار این‌ها را چید، آماده کرد و منتشر کرد. منتهی متأسفانه به صورت کاست بود و با کیفیت پایین. بعدها که به ایران برگشتم دیدم این چه قدر تاثیر زیادی بر نسل جوان گذاشته.

خب اخوان هم که متأسفانه فوت کرد و من هم در آرزوهای دیدارهای دوباره با اخوان ماندم. من خیلی خودم به شعرهایی که در آن خوانده بود، علاقه‌مند بودم. هرچند که کیفیت پخش خوب نبود، ولی خیلی لذت می‌بردم و خیلی افسوس می‌خوردم که چرا مثلاً فرصت بیشتری نداشتم موسیقی بهتری برای این شعرهای با ارزش بسازم.

تا این که دو سال پیش یکی از دوستان من، یکی از دانشجوها، گفت که من می‌خواهم با پسر اخوان بیآیم و صحبتی با تو داریم. گفتم بفرمایین. با زرتشت آمد و دیدم که زرتشت می‌خواهد برای یکسری اشعار پدرش دوباره موسیقی بسازیم و کار کنیم که من خیلی با اشتیاق قبول کردم. دو کار دیگرهم هست، دو مجموعه شعر که قرار است منتشر شود. این کار هم کمی طول کشید تا منتشر شود، وگرنه یکسالی هست که آماده است.

فرقی که این مجموعه با آن مجموعه قبلی دارد، این است که یکی از اشعار اخوان، همان شعر «تسلی و سلام» که برای دکتر محمد مصدق گفته، آن را ما به صورت یک تصنیف بلند درآوردیم که آقای پوریا اخوان از خواننده‌های خوب جوان آن را خواند. آخر کار با یک تصنیف تمام می‌شود، تصنیفی که لابه‌لایش صدای اخوان می‌آید و شعر را دکلمه می‌کنند.

بعضی شعرها مشترک بود. نمی‌خواستم همان موسیقی را بگذارم. چون یکبار منتشر شده بود. در این مجموعه متأسفانه چون صداهایی که از آقای اخوان داشتیم بعضی‌هاش کیفیت‌اش خیلی پایین بود، ما مجبور شدیم کیفیت مجموعه را متوسط کنیم. چون بعضی‌هاش کیفیت‌شان خوب بود و بعضی شعرهایی که کیفیت داشت، همان‌هایی بود که در آن آلبوم هم بود که گفتیم حیف است، چون در آن آلبوم با کیفیت خوب منتشر نشده بود.

این طوری شد. حتی ما به آرشیو بی بی سی مراجعه کردیم. نمی‌دانم، شاید در آرشیو دویچه وله هم صدای اخوان باشد و ما بتوانیم در کارهای بعدی استفاده کنیم. برای همین کلاً کیفیت شعرها را پایین آوردیم تا اختلاف زیادی باهم نداشته باشند. یک شعر خیلی ناخوانا باشد و یکی خیلی شفاف باشد. به همین دلیل از بعضی شعرهای قدیم هم استفاده کردیم و گریز هم زدیم.

از لحاظ آهنگسازی چه طور؟ مثلاً شما الان گفتید آن موقع آرزوی‌تان بود که روی شعر اخوان کار کنید. مثلاً حالا پس از۳۰ سال که از آن قضیه می‌گذرد و آن کار را می‌شنوید و با خودتان می‌گویید که کاش این‌ها را این طوری درست می‌کردم؟ آیا واقعاً یک مقدار هم از این زاویه این کار را درست کردید که خلاء هایی که از دید شما الان وجود داشته باشد، پر کنید یا این که می‌خواستید یک کار جدید درست کنید؟

نه، می‌خواستم کاری که می‌سازم، با دید امروزم باشد. کمااینکه آن کار را هنوز دوست دارم. ولی کمی ترکیب سازبندی‌اش را عوض کردم. مثلاً دو یا سه‌تا از سازهایی که در بخش بی‌کلام است، سازهای جدیدی‌است که آقای شجریان ساخته‌اند. مثل از شهنواز و صراهی استفاده کردم، یا صبو و سازهای ایرانی مثل تار و نی. برخی بخش‌هایش هم که با ارکستر بزرگ است. یعنی ارکستر زهی است به همراه سازهای.... مثل همان تصنیف «تسلی و سلام».

فکر نمی‌کنم که من مثلاً خواسته باشم کار خاصی بکنم. یعنی همان چیزهایی که در شعرها می‌شنیدم و به ذهن می‌رسید، این شد. آن موقع این شد. من همیشه فکر می‌کنم برای شنونده‌ای که خاطره‌ی خوبی از آن‌ها دارد، اگر تغییرش بدهی، دنیای ذهن‌‌اش را به‌هم می‌ریزی. این کمی برایم مشکل بود که مثلاً شعر قاصدکی را که اخوان می‌خواند و آن نسل آن را گوش داده، ذهنش این موسیقی را شنیده، من چه موسیقی‌ای را جایگزین کنم؟

مجید درخشانی در استودیوی دویچه وله
مجید درخشانی در استودیوی دویچه ولهعکس: DW

آقای درخشان، می‌خواستم راجع به همین فضای آهنگسازی صحبت کنم. من سال‌ها قبل شخصاً اجرای شما را با تار روی شعر شفیعی کدکنی به نام «گون» گوش دادم. خب شعر شعر نو است، ولی نوع آهنگسازی شما جوری است، یعنی به لحاظ ریتم این قطعه جوری است که اصلاً آدم فکر نمی‌کند با یک شعر نو روبرو است. می‌خواهیم بدانیم اصولاً موسیقی سنتی را فضای مناسبی می‌بینید برای این که شعر نو روی آن سوار شود؟

بستگی به شعر دارد. این شعر نو خیلی متفاوت است. شعر سپید که اصلاً ارتباط با موسیقی ایرانی نمی‌تواند داشته باشد. ولی شعر نو از نوع شعرهای نیمایی و شعر اخوان که به موسیقی ایرانی خیلی نزدیک است. ولی بعضی اشعار هم هست که با این که واژه‌های خیلی ایرانی دارد، مثل شعر سهراب، مشکل است با موسیقی ایرانی بخواهی آهنگسازی کنی و با سازهای ایرانی اجرایش کنی. این است که ارکستر اینجا خیلی می‌تواند کمک کند.

موسیقی می‌تواند موسیقی ایرانی باشد. مثلاً شعر شاملو را نمی‌توانی خیلی در حیطه‌ی موسیقی سنتی کار کنی. چون اصلاً فضای شعر متفاوت است. کاملاً متفاوت است از فضای موسیقی ایرانی. گاهی موسیقی کلاسیک جواب می‌دهد و گاهی ارکستر بزرگ جواب می‌دهد. ولی مجموعاً خود فضای شعر خیلی تعیین‌کننده است. ممکن است نوع شعر از نظر شیوه و سبک اصلاً شعر سنتی نباشد، ولی مضامین و واژه‌هایش طوری باشد که موسیقی ایرانی بطلبد، مثل شعرهای اخوان.

همیشه شعر تعیین‌کننده است. یعنی شعر به نظر من در تصنیف‌سازی هم همه‌ی خط ملودی‌ها و کلامات را به آدم می‌دهد. بنابراین در شعری مثل شعر اخوان که موسیقی ایرانی خیلی با آن سازگار است، برای این که سلیقه‌ی اخوان این طور بوده، و برخی شعرهای معاصرین جواب می‌دهد و برخی جواب نمی‌دهد. نمی‌شود کلی نظر داد.

شما به سازهای جدیدی که استاد شجریان ساخته‌اند اشاره کردید که در این کار استفاده شده. نوع آهنگسازی کار استفاده از این سازها را می‌طلبید ؟

بله. می‌خواستم کمی فضای متفاوتی داشته باشم. هرچند که مثلاً فرض کنید شهنواز صدایش شبیه قیچک ‌باس است، ولی به گونه‌ای حالت خاص خودش را داشت. موسیقی‌ای که در این کار اجرا می‌شود، موسیقی ایرانی‌ست. ولی نمی‌توانیم بگوییم موسیقی سنتی‌ست. سازها بیانی کاملاً ایرانی دارند.

شما با این روش جدیدی که حالا از سازهای جدید استفاده می‌کنند، کلاً موافق هستید؟ به‌هرحال استاد لطفی نقدی دارند و با این شیوه خیلی موافق نیستند. فکر می‌کنید این حرکت به موسیقی سنتی کمکی می‌کند یا صرفاً یک تجربه‌ی شخصی‌ست؟

ببینید، تجربه‌هایی‌ست که در درازمدت ممکن است جواب مثبت دهد یا ممکن است جواب مثبت ندهد. ببینید، دو ساز را استاد قنبری قبل از انقلاب ساخته‌اند. قیچک آلتو و قیچک باس. حالا سوپرانوش را هم ساخته‌اند. ولی همین دوتا ساز آن زمانی که ساخته شد آقای پایور در ارکستر فرهنگ و هنر استفاده کرد. ولی در هیچ گروهی معمول نبود. الان بعد از گذشت سی و چند سال هر ارکستری که در ایران تشکیل می‌شود، قیچک آلتو را حتما دارد.

یعنی به مرور این جای خودش را در ارکستر باز کرد. سازهایی هم که آقای شجریان می‌سازند، بیشتر سازهای ارکستری است. مثلاً همین شهنواز، یا همین شهبانگی مثل کنترباس صدا می‌دهد. این‌ها نیاز ارکستر است. یعنی صددرصد ارکستر به این صداها نیاز دارد. اگر دقت کرده باشید، ارکستر ایرانی وقتی بدون این سازها می‌زند، یکجورایی لاغر است و آن گرمی را که ما در ارکستر زهی در موسیقی کلاسیک می‌شنویم، در ارکستر ایرانی نمی‌شنویم. به دلیل این که این‌ها محدودیت باس‌شان تا جایی می‌آید و دیگر بم‌تر ندارند. باسی که حالت کششی داشته باشد و همه چیز را ملایم کند، در موسیقی ایرانی نداریم.

حالا قیچک باس آمد، یک بخش را جبران کرد. ولی سازی مثل شهنواز می‌تواند خیلی تأثیرگذار باشد. آن‌هایی که واقعاً می‌خواهند زمینه‌های ارکستری خوب فراهم کنند برای سازهای ایرانی و موسیقی ایرانی، از این سازها حتماً استفاده خواهند کرد. برخی از این سازها ممکن است ضرورت استفاده‌اش نباشد و به مرور از بین بروند. یعنی در گذشت زمان معلوم می‌شود کدامیک از سازها قابلیت دارد که بماند و نوازنده برایش پیدا شود. این خیلی مهم است که یک نوازنده وقت‌اش را بگذارد و روی سازهای جدید کار کند.

اگر هیچ نوازنده‌ای سراغ این‌ها نرفت، یعنی این سازها به‌هرحال قابلیت ماندگاری ندارند. فکر می‌کنم گذشت زمان همه چیز را روشن می‌کند. نمی‌توانیم الان قضاوت کنیم. چون خیلی از قضاوت‌ها بعضی وقت‌ها ناعادلانه است. مثلا می‌گویند چرا آقای شجریان ساز می‌سازد. چرا نسازد؟ شما استفاده نکنید. آن کسی که می‌خواهد، استفاده می‌کند. اگر ضرورتش باشد در آینده استفاده می‌شود، ضرورت نداشته باشد هم فراموش می‌شود. این که مخالفت از ابتدا با این جور سازها می‌شود، من این را درست نمی‌بینم. یعنی هر کسی هر حرکتی برای موسیقی بکند، باید استقبال کرد.

آقای درخشانی به‌عنوان آخرین سئوال. شما از اواسط ماه سپتامبر تور اروپایی‌تان شروع می‌شود، به همراه استاد شجریان. چه برنامه‌هایی را در این تور شاهد خواهیم بود؟ آلبوم جدید شما به همراه آقای شجریان به تازگی پس از یکسال مجوز گرفت. لطفا در رابطه با برنامه‌های اروپایی‌تان توضیح بدهید.

آن آلبوم جدید در حقیقت آلبوم دو سه سال پیش بود که اینجا هم اجرا شده بود، ولی مجوز نگرفته بود. این برنامه‌هایی که اجرا می‌کنیم، دو برنامه‌ی کاملاً جدید است. یعنی یک برنامه در سه‌گاه است که قطعاتی از موسیقی قدیم مثل ساقی‌نامه برداشته شده و در سه‌گاه کار شده که اولین بار است ساقی‌نامه به این شکل در سه‌گاه اجرا می‌شود. یک تصنیف آقای شجریان ساخته، غیر از ساقی‌نامه، که من تنظیم‌اش کرده‌ام و یک چهارمضراب مفصلی در سه‌گاه ساختم در زابل و مویه و مخالف که با گروه وسط کار اجرا می‌شود که قطعه‌ای پرشور و متحرک است.

یک پیش‌درآمد خیلی آرام به شیوه‌ی پیش‌درآمدهای قدیم، چیزهایی که در گل‌ها می‌شنیدیم. اولش خیلی ملایم در فضای سه‌گاه اجرا می‌شود. بخش اول‌مان تقریباً یک برنامه‌ی نیمه سنتی‌ـ نیمه جدید است. بخش دوم‌مان در بیات اصفهان است که اصلاً با قطعه‌ای از استاد شهناز شروع می‌کنیم که ایشان با تار به صورت بداهه زده بود. آن را برای ارکستر تنظیم‌اش کرده‌ایم. قطعه‌ی خیلی ملایم و پیش‌درآمد است و یک تصنیف چهارمضراب از ساخته‌های استاد شجریان که برای ارکستر تنظیم کرده‌ام و دو قطعه آخر هم مال من است که یک قطعه در عشاق است، به نام «خروش عشاق»، که یک ریتم بیست‌تایی دارد. بیست‌تایی، چهارتا پنج‌تایی روی‌هم سوار شده که این قطعه شور خاصی دارد و کمی مشابه به ریتم‌هایی‌ست که من در موسیقی ترکیه شنیده بودم و از آن اقتباس کرده‌ام. و یک تصنیف با شعر مولوی، «نشانه‌هاست در چشمش»، که این هم باز در یک ریتم هفت‌تایی‌ست که با گروه اجرا می‌شود و برنامه به این شکل تمام می‌شود. بخش دوم‌مان کمی متحرک‌تر است. بخش اول کمی ملایم و آرام است.

کاوه بهرامی / شهرام احدی
تحریریه: عباس کوشک جلالی