1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

رابطه و تاثیر متقابل قدرت و موسیقی <br> گفت‌وگو با آرش سبحانی

مصاحبه‌گر: شهرام احدی۱۳۸۷ شهریور ۶, چهارشنبه

این دوره از جشنواره بین‌المللی بتهوون در بن (۲۹ اوت تا ۲۸ سپتامبر) تحت شعار «قدرت و موسیقی» برگزار می‌شود. آرش سبحانی از گروه پرطرفدار «کیوسک» در گپی با دویچه وله از قدرت موسیقی و رابطه قدرتمندان با موسیقی سخن می‌گوید.

https://p.dw.com/p/F5Zo
آرش سبحانی، ترانه‌سرا، خواننده و گیتاریست گروه پرطرفدار کیوسک
آرش سبحانی، ترانه‌سرا، خواننده و گیتاریست گروه پرطرفدار کیوسکعکس: DW

دویچه وله: در ترانه‌های گروه «کیوسک» که ساخته و پرداخته‌ی تو هستند، از دیدی انتقادی به مسایل اجتماعی و روزمره نگاه می‌شود. به نظر تو قدرت موسیقی می‌تواند تا چه حد باشد؟

آرش سبحانی: راستش این بحث خیلی جذاب و به نظر من پیچیده‌ای است، چون جنبه‌های مختلف دارد. در طول تاریخ از موسیقی چه در خدمت قدرت چه در جهت تخریب قدرت استفاده شده. مثلا موسیقی مذهبی که در تاریخ، به ویژه در دوره‌های گذشته، مورد استفاده قرار می‌گرفت و هنوز هم به نوعی دارد از آن ستفاده می‌شود برای ترویج یک تفکر، تفکری که مشروعیت می‌دهد به قدرت، در کلیسا یا توی هر دینی دیگر ... یا مثلا اسلام. در مواردی هم موسیقی علیه قدرت شکل می‌گرفته چه در مارش‌های مثلا تظاهرکننده‌های کمونیست و نمی‌دانم، آنارشیست‌ در قرن نوزدهم یا بعدا موسیقی فولک و موسیقی راکی که موسیقی اعتراض بوده توی همان جنگ ویتنام تا الان. یعنی رابطه‌ی موسیقی و قدرت یک رابطه‌ی دوپهلو بوده. یک موقع‌هایی قدرت از موسیقی استفاده می‌کرده، یک موقع موسیقی بوده که سعی می‌کرده قدرت را نفی کند. در عین‌حال موسیقی به خیلی از آدمها قدرت می‌داده. مثلا به نظر من آدمی مثل جان لنون یا باب دیلن که بخاطر موسیقی‌شان قدرت این را پیدا می‌کردند که بیایند و حرفشان شنیده بشود و قدرتی فرای یک خواننده پیدا می‌کردند. تو انتخابات آمریکا، تو همین یکی دو دوره‌ی گذشته، مثلا استفاده از موسیقی برای کاندیداها خیلی رایج بوده است. از موسیقی به عنوان یک ابزار جهت ثتبیت قدرت استفاده می‌شده وهنوز هم می‌شود، در عین‌حال از آن به عنوان ابزاری برای نفی قدرت یا انتقاد به قدرت استفاده می‌شده و در عین‌حال بعنوان ابزاری برای قدرتمند شدن، یعنی قدرت بیان پیداکردن.

دویچه وله: صحبت ما در رابطه با کشورها و یا دولت‌هایی است که سعی دارند موسیقی را محدود کنند یا تحت کنترل دربیاورند. به نظر تو چه ویژگی‌هایی در موسیقی وجود دارد که باعث می‌شود قدرت و حکومت در صدد مهار آن برآیند؟

آرش سبحانی: در جنگ دوم جهانی و قبل از آن، نازی‌ها در آلمان یکجورهای موسیقی «جز» را محدود می‌کردند. به نوعی همین اتفاق در کشوری مثل شوروی سابق در ارتباط با موسیقی راک افتاده که با ممنوعیت روبرو بوده... و الان در ایران به نوعی دیگری با موسیقی غربی دارند مقابله می‌کنند، بخاطر این است که ادعایشان این است که دارند با یک جنبه از فرهنگ مقابله می‌کنند. منتها آن موسیقی در واقع راحت‌ترین وسیله‌ی ارتباطی بین فرهنگهاست و برای همین خیلی سریع‌تر سرایت می‌کند. این در حالیست که جلوی فیلم‌ها، کارهای نقاشی و کلا مصادیق فرهنگ غربی را مشخص‌تر می‌توانند بگیرند، اما موسیقی خیلی راحت‌تر راهش را پیدا می‌کند و می‌آید. چون ملودی چیزی است که خیلی راحت‌تر به آدمها سرایت می‌کند، به نظر من ترس خیلی از دولتها از موسیقی ترسی بجاست.

دویچه وله: تو از همان اول، موسیقی راک را همراهی کردی. با گروه «آور» بودی، بعد با رامین بهنا و هومن جاوید و فرزام رحیمی در گروه «راز شب» فعالیت داشتی تا بالاخره به «کیوسک» رسیدی که موفق‌ترین کارهای تو هم با کیوسک است. الان که به گذشته نگاه می‌کنی، حس می‌کنی تا چه اندازه قدرت و محدودیت‌ها روی کار تو تاثیر گذاشته‌اند؟

آرش سبحانی: نمی‌توانم بگویم تاثیر خوبی داشتند. اگر چه همیشه در ایران می‌گوییم که مثلا این محدودیت‌هایی که در زمینه فنی و تکنولوژی داشتیم، یا از لحاظ امکانات و ... داشتیم باعث شد که مثلا سینمای‌مان پیشرفت کند، ادبیاتمان اینجوری بشود...

دویچه وله: یا خلاقیت‌مان بیشتر بشود ...

آرش سبحانی: خلاقیت‌مان بیشتر بشود و خلاصه کمبودها را جبران کنیم. ولی راستش من خیلی از این بابت (راضی) نیستم، ترجیح می‌دهم که آن امکانات هم بود. چه بسا اگر آن امکانات بود، خیلی حرکت‌های خلاقانه‌ی دیگری هم صورت می‌گرفت. ولی این بغضی که در واقع می‌شود گفت نه تنها در من ... حس می‌کنم این بغضی که در خیلی از موزیسین‌های دیگر هم بوجود آمد باعث شد که ارتباط سالم‌‌شان با موسیقی سنتی ایرانی قطع بشود و شروع کنند به روی ‌آوردن به موسیقی غیرایرانی برای بیان احساس‌شان. بخاطر این که احساس کردند که به صورت غلط، آن سیستمی که دارد موسیقی را ازشان دریغ می‌کند، خودش را متولی فرهنگ سنتی نشان می‌دهد، در صورتی که اینطوری هم نبود. بهرحال گسستی بین موزیسین‌هایی که در واقع دنبال کار نو بودند و موزیسین‌های سنتی بوجود آمد.

«عشق سرعت» دومین آلبوم گروه کیوسک
«عشق سرعت» دومین آلبوم گروه کیوسکعکس: DW

دویچه وله: در یکی از ترانه‌های آلبوم «عشق سرعت»، ترانه‌ی «همه رقم موجود است» از این می‌خوانی که «اینجا همه رقم موجود است، اما هیچ کس سر جایش نیست». چیزی که ظاهرا دست‌کم در بعضی موارد شامل حال کسانی هم می‌شود که با موسیقی سروکار دارند. فکر می‌کنی که قدرت در یک کشور تا چه اندازه می‌تواند از این طریق تاثیر منفی روی موسیقی و رشد آن بگذارد که نه فقط یکسری از گروه‌ها را از فعالیت محروم کند، بلکه فعالیت‌ یکسری از گروه‌ها و خواننده‌ها را تقویت و حمایت بکند؟

آرش سبحانی: قطعا همینطور است. وقتی کسانی که بخاطر یکسری ارتباطات بدون توجه به خلاقیت‌شان یا استعدادشان یا هر چیز دیگری، می‌آیند و صدایشان شبانه‌روز در تلویزیون و رادیوی مملکت پخش می‌شود، مردم به او عادت می‌کنند و به نوعی قسمتی از حافظه‌شان می‌شود. این آدم‌ها صرفا بخاطر عقده‌ی شهرت شاید حاضرند تن به این کار بدهند و بیایند «چیپ‌ترین» یا بی‌موردترین یا عجیب‌ترین موسیقی‌ها را اجرا کنند و بخوانند، چیزهایی که کاملا با روحیه‌ی جمعی جامعه‌ی آنموقع بیگانه است و دولت هم اینها را پروبال داده و ترویج‌اش می‌کند. در صورتی که اگر همین امکانات در اختیار خیلی از آدمهای دیگر قرار می‌گرفت، می‌توانست یک جو سالم‌تر و موسیقی پویاتری به وجود بیاورد.

دویچه‌ وله: به عادت کردن مردم اشاره کردی. این تا چه اندازه کار تو را سخت می‌کند، از این لحاظ که بخواهی موسیقی‌ای کاملا متفاوت، با مضمونی کاملا متفاوت عرضه کنی که شنیدنش دقت و حوصله‌ی بیشتر می‌طلبد؟

آرش سبحانی: من کارم را برای خودم می‌کنم. ولی اگر بخواهیم به صورت کلی نگاه کنیم به این قضیه، واقعا خیلی بد است. چون وقتی یک نفر به یک غذای خیلی بد عادت کرد، هرچقدر هم که آدم جلوی او یک چیز بهتر و متفاوت‌تر قرار بدهد، پس می‌زند. من خودم هنوز که هنوز است بعضی موقع‌ها یاد یکسری سرودهای درجه هفتی می‌افتم که مثلا آن موقع تلویزیون به زور می‌کرد توی کله‌ی ما. ملودیش می‌افتد در ذهن و بیرون هم نمی‌رود. با دوستانم هم نشسته‌ایم و داریم می‌گویم، یکهو یاد یک سرودی می‌افتیم و یک تکه‌اش را می‌خوانیم. همه هم خنده‌شان می‌گیرد و همه هم مشمئز می‌شوند از این که یاد این آهنگ افتاده‌اند. ولی چون حافظه‌ی ما دارد برمی‌گردد به آن دوران و یک دورانی‌ست که در حافظه‌مان ثبت شده، شروع می‌کنیم به خواندن آن. نه به عنوان همخوانی کردن، بعنوان یک چیز بسیار سخیف ازش یاد کردن. ولی جزو خاطره‌ی‌مان است؛ متاسفانه. وقتی ذائقه‌ی ما را همین جوری پایین می‌آورند، به همین چیزهای بد هم عادت می‌کنیم. به موسیقی بد، به تلویزیون بد، به خیلی چیزهای بد دیگری ما را عادت داده‌اند، عادتمان می‌دهند و خیلی سخت است که بخواهیم از این عادتی که... چون اصولا آدم دوست دارد عادت بکند به چیزهایی که راحت‌ترند، در حالیکه باید به خودمان سختی بدهیم، کمی نگاهمان را بالاتر بیاوریم و کمی تلاش کنیم.

دویچه وله: آیا تو مضمون یا موسیقی ترانه‌ای را سبک‌تر می‌کنی تا بتوانی راحت‌تر با مردم رابطه برقرار بکنی یا این که صددرصد کار خودت را می‌کنی؟

آرش سبحانی: گروه کیوسک و یا خیلی از گروه‌های دیگر درایم یکسری کارهای کاملا تجربه‌گرا هم می‌کنیم. یعنی هیچ گروهی، هیچ نوازنده‌ و موزیسنی نمی‌خواهد در یکجا بماند. متاسفانه متاسفانه یکجایی می‌رسد که تو احساس می‌کنی که دیگر از آنجا به بعد چیزی است که مخاطبی در ایران پیدا نخواهی کرد، کسی نخواهد خواست که به این حرفها گوش بدهد. تو مثلا می‌خواهی بروی یک چیزهای دیگری را تجربه کنی، ولی اینقدر ذائقه را می‌آورند پایین، یا سطح توقعات را می‌آورند پایین که جای برای تجربه کردن یکسری تجربه‌ها نمی‌ماند. و به نظرم بزرگترین ضربه را هم باز دوباره همین موسیقی سنتی ایران می‌خورد که توی تلفیق کاملا دست و پایش بسته مانده. ما داریم می‌بینیم، و موزیسین‌های پیشرویی هم که می‌خواهند یک کار جدید بکنند اصلا جایش را ندارند. مثلا تو وقتی خارج از ایران را نگاه می‌کنی، چه در زمینه‌ی تلفیق، چه در زمینه‌ی موسیقی جاز که یک موسیقی کاملا پیشرو است، می‌بینی کلی موزیسین‌های هندی و یا عرب دارند فعالیت می‌کنند، اما در ایران یک آدم اینجوری نمی‌بینی. ذائقه‌ی ایرانی حاضر نیست که برای این تجربه‌گرایی هزینه بپردازد.

دویچه وله: اینترنت بدون شک امکان و پایگاهی بوده، برای دور زدن قدرت و عرضه موسیقی‌ای که با محدویت روبروست. این اینترنت خطراتی هم به همره دارد و یا موهبتی صرف است برای همه گروه‌های موسیقی؟

آرش سبحانی: من فکر می‌کنم برای مردم کشوری که از آخر، رتبه‌ی سوم را در آزادی بیان در جهان دارد، هر چیزی مثل اینترنت غنیمت است که بتواند صدایش را به گوش بقیه برساند. یعنی خب جدا از این که خیلی کارهای نازلی هم پخش می‌شود ... ولی همین که صدا پخش می‌شود، این که صدا وجود دارد، این خودش یک قدم مثبت است که آنهایی که حرفی برای گفتن دارند، بدانند یکجایی هست که می‌توانند صدایشان را برسانند.این واقعا گریه‌آور است که آدم بداند یک کشوری مثل ایران با این همه آدم باسواد با این همه جمعیت جوان، از لحاظ آزادی بیان چه جایگاهی توی دنیا دارد و چقدر سخت است برای یک نفر که حرفش را به گوش بقیه برساند. همین که اینترنت هست، با این که کلی کار بد توی آن منتشر می‌شود و مثلا تجربه‌ای «یوتوپ» مثل نشان می‌دهد چقدر مثلا بخاطر این دسترسی آسان است که همه بشنوند، چقدر کیفیت کاری تنزل پیدا می‌کند، حتا تو خود آمریکا و بیرون از ایران، بازهم به نظر من جای شکرش باقی‌ست که یکجایی هست که صداها شنیده بشود.

برای شنیدن گفت‌وگو با آرش سبحانی، لینک صوتی زیر را کلیک کنید!