1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله
فیلم

رسول‌اف: دیدم که هیچ هیولایی نیست، هیچ شیطانی نیست

مریم میرزا
۱۳۹۸ اسفند ۶, سه‌شنبه

فیلم "شیطان وجود ندارد" محمد رسول‌اف کارگردان ایرانی در بخش رقابتی برلیناله ۲۰۲۰ حاضر است. از همین رو دویچه وله فارسی با او که خود به دلیل ممنوع الخروجی در فستیوال حضور ندارد گفت‌وگو کرده است.

https://p.dw.com/p/3YOd4
محمد رسول‌اف، کارگردان فیلم "شیطان وجود ندارد"
محمد رسول‌اف، کارگردان فیلم "شیطان وجود ندارد"عکس: privat

فیلم "شیطان وجود ندارد" محمد رسول‌اف در بخش رقابتی جشنواره فیلم برلین امسال حضور دارد، اما خود او به عنوان صاحب اثر به علت ممنوع‌الخروج بودن در برلیناله حاضر نیست. "شیطان وجود ندارد" فیلمی متشکل از چهار داستان متفاوت است، و این پرسش بنیادین را مطرح می‌کند که تا کجا پای خودمان و آن‌چه به باور ما درست است خصوصا در برابر قدرت برهنه ایستادگی می‌کنیم.

رسول‌اف در روزهایی که ایران در برابر شیوع کرونا آسیب‌پذیر به نظر می‌رسد، و سال ۱۳۹۸ هر چند از نفس افتاده اما تلخ‌تر از پیش ادامه دارد، در گفتگو با دویچه وله فارسی با این‌که می‌گوید "غمگین است" اما از امید به آینده و اعتبار انتخاب‌های افراد برای چگونگی مواجهه با شرایط زندگی تحت لوای استبداد نیز سخن می‌گوید.

رسول‌اف اواخر تیرماه ۱۳۹۸، در دادگاه انقلاب به اتهام "تبلیغ علیه نظام اسلامی"  به یک سال حبس تعزیری و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شد. او از جمله فیلم‌سازان ایرانی است که با وجود سانسور شدید و فشارهای آشکار و پنهان، همواره در فیلم‌های خود، سرکوب و اختناق در ایران را مطرح می‌کند. آن‌چه در پی می‌آید گفتگوی بخش فارسی دویچه وله است با محمد رسول‌اف نویسنده و کارگردان "شیطان وجود ندارد".

  • فیلم شما در بخش رقابتی برلیناله امسال حضور دارد. اما شما به عنوان خالق اثر در زمان نمایش فیلم در برلیناله حضور ندارید. در چنین موقعیت و مواجهه با چنین محدودیتی چه حسی دارید؟

بطور کلی خیلی علاقه‌مندم با مخاطب فیلم را تماشا کنم. اما انتخاب این‌که در برلین نباشم به خودم ربط ندارد پس به آن فکر نمی‌کنم، چون از حیطه اختیارم خارج است. از سوی دیگر در شرایط خاصی که امروز جامعه‌ ایران با آن روبرو است واقعا غمگینم. با یک مرور ساده فقط از حوادث آبان ماه تا امروز، به آسانی می‌بینید این جامعه چه حوادثی از سرگذرانده و چه امیدی دیگری باقی مانده است؟  فکر کردن به رنج عمومی که همه به آن مبتلا هستیم فرصت نمی‌دهد به این فکر کنم در برلین هستم یا نیستم و یا اصلا بودن من آن‌جا چقدر اهمیت داشته است. به قول هوشنگ گلشیری آنقدر عزا بر سر ما ریخته‌اند که فرصت زاری نداریم.  به هر حال خبر دارم یکی از دوستان من تلاش کرد تا این محدودیت‌ها برداشته شود، اما کوشش‌ها همگی بی‌حاصل بوده است. در نهایت آنچه الان به من کمی آرامش می‌دهد، حداقلی‌تر از چیزی است که در پرسش شما مطرح شد. با همه مشکلات و تنگناهای سانسور و فشارهای امنیتی که با آن روبرو هستم این فیلم ساخته شده و من از این بابت خوشحالم.

نمایی از فیلم شیطان وجود ندارد
نمایی از فیلم شیطان وجود نداردعکس: picture-alliance/dpa/Cosmopol
  • در مصاحبه با نشریه ورایتی هم گفته‌اید خوشحال هستید که فیلم ساخته شده و الان هم جایش امن است.

بله، در دوران فیلمبرداری فشار روحی روانی زیادی وجود داشت. علاوه بر همه فشارها منتظر حکم دادگاه تجدید نظر هم بودم.  هر روز را با این اضطراب آغاز می‌کردم که آیا امروز پیامکی از دادگاه تجدید نظر خواهد رسید؟ بالاخره حکم تایید رای دادگاه بدوی توسط دادگاه تجدید نظر رسید و این روزها  در انتظار پیامک اجرای احکام هستم. اضطراب آزار دهنده اما ناگزیری است.

  • فیلم شما شامل چهار بخش مختلف است که پیوند اصلی هر چهار قصه موضوع اعدام است یا اگر در یک چشم‌انداز بزرگ‌تر نگاه کنیم، موضوع مقاومت است که در فیلم مطرح می‌شود. چطور این داستان‌ها را نوشتید، آیا به مضمون محوری فیلم فکر کردید و از زوایای مختلف قصه‌های مختلفی شکل دادید یا داستانی را پیش‌تر نوشته بودید و باقی قسمت‌ها اضافه شد و نهایتا فیلم کنونی شکل گرفت؟

موضوع فیلم اعدام نیست. فیلم درباره پذیرش مسولیت اعمال‌مان در یک زمینه استبدادی است. این‌که وقتی ساختار جبار و ظالم تک تک ما را مجبور به اعمالی می‌کند که می‌دانیم برخلاف اخلاق و رفتار انسانی است، تصمیم فردی ما در هنگام عمل کردن یا نکردن به این دستورها چیست؟ پرسش اصلی‌ که دوست داشتم در فیلم طرح شود این است که آیا مسئولیت را به عنوان کسی که آن عمل را انجام می‌دهد بر عهده می‌گیریم یا برای رهایی خود از عذاب، همه آن را به قدرت حاکم که ما را مجبور کرده است نسبت می دهیم؟ خیلی‌از افراد می‌گویند ما دلمان نمی‌خواهد اما مجبوریم. بسیاری از افراد ناراضی و معترض، خود در دل سیستم‌های استبدادی شاغل‌اند. اما همکاری خود با سیستم را  کم اهمیت جلوه می‌دهند و با خود می‌گویند من این کار را انجام ندهم دیگری انجام می‌دهد. پرسش اصلی فیلم روی پذیرش مسولیت  کاری که فرد در یک زمینه استبدادی انجام می‌دهد متمرکز است.

نکته دوم این‌که بخش زیادی از هر چهار داستان مختلف در فیلم، از مسیر تجربه‌های شخصی من یا قرار گرفتن در موقعیت‌هایی که پرسش‌هایی برایم ایجاد می‌کند به وجود آمده است. مثلا داستان اپیزود اول فیلم را وقتی نوشتم که هنگام عبور از خیابان  یکی از بازجوهای سال ۸۸ خودم را بی‌آن که او مرا ببیند، دیدم. در ترافیک در خودرو نشسته بودم که دیدم او از بانک بیرون آمد. لحظه  عجیبی بود. کمی‌دورتر از بانک، پژوی ۲۰۶ سفید صندوق‌دارش پارک شده بود، رفت سراغ ماشین و سوار شد. من هم شروع به تعقیب او کردم. حال غیرقابل توصیفی داشتم، خشم و نفرت تمام وجودم را احاطه کرده بود. دوست داشتم از او، از ماشینش، از شماره پلاک ماشینش عکس بگیرم، یا بروم جلوی رویش بایستم و با فریاد چیزهایی از او بپرسم. در حالی که او را تعقیب می‌کردم، خاطرات زندان و بازجویی‌ها از ذهنم می‌گذشت، ناگهان به او خیره شدم و و حس  کردم چقدر این آدم معمولی است، چقدر این آدم شبیه همه آدم‌هایی است که در خیابان می‌بینی، هیچ هیولایی نیست، "هیچ شیطانی نیست"، یک آدم است که می‌بینی دارد می‌رود میوه می‌خرد و کارهای دیگرش را انجام می‌دهد. همین‌طوری که داشتم نگاهش می‌کردم، سر ماشین را به سوی خانه برگرداندم. در مسیر خانه به نظر هانا آرنت درباره ابتذال شر فکر می‌کردم. این برخورد تصادفی باعث خلق قسمت اول  فیلم شد. رابطه شخصی من با داستان‌های دیگر فیلم هم تقریبا به همین شکل است.

  • در یک بخش فیلم شغل شخصیت اصلی مطرح است، اما در سه بخش دیگر تمرکز روی دوره سربازی است و دیگر موضوع شغل نیست و آدم‌ها در وضعیت اجبار قرار دارند. چرا بر سربازی تاکید کردید؟

دوران سربازی یک نمونه از ساختاری است که نشان می‌دهد نهاد قدرت چگونه حق انتخاب را از افراد گرفته است. به عنوان یک مرد ایرانی شما نمی‌توانید انتخاب کنید  به سربازی  بروید یا نروید. علاوه بر آن در طول  خدمت سربازی شخصیت افراد از طریق یک ساختار نظامی اقتدارگرا درهم می‌شکند. دستورات از پیش تعیین شده‌‌اند وهیچ کس هم حق انتخاب ندارد. شما مجبورید بروید جایی و بدون چون و چرا دستورها را اجرا کنید. در تحقیقاتی که درباره موضوع اعدام انجام دادم انجام دادم، متوجه شدم در بعضی از زندان‌ها سربازها مجری احکام اعدام هستند و برای این کار هم چند روز مرخصی تشویقی و مبلغی به عنوان دستمزد می‌گیرند. معنی چنین سیستم تشویقی توسعه خشونت است. این خشونت می‌تواند تحت عنوان قانون باشد، اما چه کسی می‌پرسد آیا همه قوانین درست هستند؟ این‌که در همه اوقات فکر کنیم قانون چیزی لازم‌الاجراست و حتی اگر در تعارض با وجدان انسانی است چون قانون است باید اجرا شود، برای من غلط است. قانون مادامی محترم است که برای تسهیل روابط انسانی و زندگی اجتماعی باشد نه برای توسعه خشونت و اگر در یک جامعه‌ای اعدام ابزار ایجاد نظم است، باید به طور جدی در قوانین آن جامعه تجدیدنظر کرد.

  • شما خودتان تصمیم گرفتید مقاومت کنید و حتی گفته‌اید خوشحال‌اید که مقاومت می‌کنید.

خوشحال واژه درستی نیست. این واژه از گفت‌وگوی من با یک نشریه سینمایی غیر ایرانی ترجمه نادرستی شده است. به شکل دقیق‌تر باید گفت ترجیح من مقاومت به جای سرسپردگی در برابر دستگاه سانسور است و این مرا آرام می‌کند. برای این‌که اینطور به خودم وفا دارم. در یک زمینه استبدادی برای این که بتوانید خودتان باشید باید هزینه‌هایی پرداخت کنید. چیزی که مرا آرام می‌کند این است که تلاشم را برای نپذیرفتن این ساختار و اصلاح شرایط انجام می‌دهم. این تلاش است که من را به رضایت می‌رساند اگرنه، فاصله زیادی بین آن‌چه که می‌خواهم و آن‌چه که هست وجود دارد.

  • من موقع تماشای بخش چهارم داستان که مرد باید برای دخترش دلایل تصمیمش برای نافرمانی و هزینه‌های بعدی را توضیح می‌داد فکر می‌کردم آیا این موضوع توضیح دادن دغدغه خود شما نیست؟

 بعد از اولین تجربه زندان باوجود عدم میل باطنی‌ام برای مهاجرت، مجبور شدم از خانواده‌ام بخواهم از ایران بروند، تا از وحشت اذیت و آزار آنها رها شوم. اما این راه هم هزینه‌های خودش را داشت. من و خانواده‌ام به واسطه چند بار ممنوع‌الخروجی‌ام، روزهای زیادی از هم دور بوده‌ایم. رابطه من و دخترم  تا حد زیادی تحت تاثیر این دوری قرارگرفته است. موضوع پیچیده است. باید به این پرسش دخترم پاسخ بدهم که چرا این انتخاب را داشته‌ام. در واقع او هزینه چیزی را داده که خودش انتخاب نکرده است. این همان چیزی است که من به آن معترضم. این دوگانه عجیب سالهاست  پرسش بزرگ و رنج آوری است که پاسخی برای آن ندارم.