1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

روایت تلخ انحصار رویا در سرزمین رویاها

۱۳۹۷ خرداد ۴, جمعه

فیلیپ راث رمان‌نویس برجسته آمریکایی که بسیاری از او با لقب بزرگترین نویسنده در قید حیات ایالات متحده یاد می‌کردند، درگذشت. در هشت دهه زندگی خلاقش ده‌ها رمان نوشت و منتشر کرد از جمله  ننگ بشری و نویسنده در سایه و....

https://p.dw.com/p/2yLWN
فیلیپ راث
فیلیپ راثعکس: Reuters/E. Thayer

راث از پرافتخارترین نویسندگان آمریکایی به شمار می‌آید. به آثارش جوایز گوناگون و پرشمار تعلق گرفت: از پن فاکنر گرفته تا من بوکر و جایزه کافکا. تنها جایزه مهمی که از آنش نشد جایزه نوبل بود. کتاب‌های فیلیپ راث در ایران هماره پرطرفدار بوده‌اند و آثارش که برخی دارای صریح‌ترین و گزنده‌ترین جزییات روابط جنسی‌اند با سانسور منتشر شده‌اند. آخرین کتابی که از او در ایران منتشر شده رمان پاستورال آمریکایی است. 

فیلپ راث در رمان‌هایش گرچه همچون بسیاری از نویسندگان آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم  به بحران‌های زیستن در دوران جنگ سرد می‌پرداخت، واجد ویژگی یگانه‌ای بود که او را از هم‌قرانان مسیحی‌اش جدا می‌ساخت، نگاه تلخ و صریحش به موقعیت انسان یهودی در اواخر دوران مدرن و فرارسیدن عصر پست مدرن. توان دیدن و گفتن از پراکندگی خاطر و پروا و پریشانی که در شخصیت‌های کتاب‌هایش در مواجهه و هم کندن از سنت ثقیل یهودی و نیز هضم و جذب دگرگونی‌های گسترده روزگار نو زبانه می‌کشد. از وداع با کلمب (۱۹۵۹) که جایزه ملی کتاب ایالات متحده را به ارمغان آورد تا پاستورال آمریکایی (۱۹۹۷)  برنده جایزه پولیتزر و هم در دیگر آثارش کشمکش شخصیت‌های یهودی را در جدال سنت و تجدد روایتگری می‌کند.

آیزاک بابل، داستان‌نویس بزرگ روسی و یهودی خطاب به دوستش می‌گفت با آن که من در شمار دینداران و مومنان به آیین یهود نیستم، سنگینی بار سنت ستبر گذشتگانم را خواه ناخواه بر شانه‌هایم احساس می‌کنم، چنان که در جوانی چون پیران خسته و خمیده‌ام. این نقل قول قصار شرحی دقیق از وضعیت یهودی بودن به دست می‌دهد. در گریز از/ یا گرفتارشدن به سایه ثقیل سننی که تا خصوصی‌ترین حیطه‌های حیات حضور می‌گستراند و انسان را در کشاکشی دشوار گرفتار می‌کند. البته یک سر دیگر این گرفت و گیر و شرایط سخت، امواج از پی هم آینده و متلاطم روزگار پس از جنگ دوم بود که جامعه ایالات متحده را تنش‌خیز و متشنج می‌ساخت: جنگ کره، ویتنام، دوران مک‌کارتیسم و فوبیای کمونیسم، و خشونت علیه مخالفان جنگ. برساخته‌های انسانی فیلیپ راث در همین عرصه آشوبناک ظهور می‌کنند و به آسیب شرارت و ملالت دچار می شوند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

در رمان خشم (۲۰۰۸) در گیرودار جنگ کره مارکوس مسنر تازه جوان یهودی از نیوآرک نیوجرسی (زادگاه فیلیپ راث و مکان وقوع بسیاری از داستان‌هایش) به دانشگاهی در اوهایو راه می‌یابد. از خانواده‌ای معمولی- پدرش قصاب است و خودش شاگرد او بوده - و شهری کوچک به جهان  متفاوت دانشجویی پرتاب می‌شود. پدرش هراسی وسواس‌گونه دارد که فرزندش نیز همچون دیگر جوانان فامیل به جنگ کره اعزام شود و جانش را از دست دهد یا به دام الکل و قمار بیفتد.  بر او بسیار سخت می‌گیرد و نظارت می‌کند. اما پسرجوان نمی‌خواهد در جنگ بمیرد، ‌سر آن دارد که وکیل شود و برخلاف خانواده‌اش جایگاهی ارجمند در اجتماع دست و پا کند. به مدیر کالجش می‌گوید که همچون برتراند راسل هیچ دینی را بر دیگری ترجیح نمی‌دهد و به خدا اعتقاد ندارد. در هراس از اقلیت قرارگرفتن در فرم‌هایی که برای دانشگاه فرستاده کوشیده هویت یهودی خود را پنهان نگاه دارد. اما آیین اجباری هر هفته به کلیسا رفتن در دانشگاه هر بار به یادش می‌آورد که در گروه کوچک‌تر و نه کلان‌تر جای دارد. نه با دانشجویان هم‌کیش می‌پیوندد و نه با دیگران. اما عشقی نافرجام از راه می‌رسد و مارکوس به الیویا دختری زیبا از خانواده‌ای مسیحی شیفته می‌شود. دختر به بیماری افسردگی دچار است و سابقه خودکشی دارد. غرابت و شدت عشق آن‌ها در رابطه جنسی‌شان نمود می‌یابد. آنان هیچ‌گاه سکس کامل ندارند، اما شدت رفتار جنسی اولیویا مارکوس را به او وابسته می‌کند. اولیویای فرشته‌رو در گفتار و معاشرت معمول فرهیخته و آداب‌دان، اما در ارتباط جسمی بی‌پرواست. درون پسر طوفانی می‌جوشد و می‌خروشد. هم دچار آن وسواس است که معشوقش هرزه است و متاثر از داوری سنن در درونش احساس گناه می‌کند، هم از جانب دیگر عشق و جسم می‌کشد و با خود می‌بردش. و باز احتیاط و آهستگی نهیبش می‌زند که از دانشگاه اخراج شود و آینده‌اش را نابود کند. 

هراس مارکوس از جنگی که از آن او نیست، انسان‌هایی که در میان آن‌ها پذیرفته نمی‌شود، و گرایش و ترس توامانش به/ از عشق و روابط جنسی و نیز تحقیر به سبب اعتقاداتش، تصویری از همه آن تناقض‌هایی می سازد که فرد یهودی از منظر راث با آن دست به گریبان بوده است.

فیلیپ راث در سال ۲۰۱۰ در نیویورک
فیلیپ راث در سال ۲۰۱۰ در نیویورکعکس: Reuters/E. Thayer

تصویربرساخته‌اش از این نظر که او راویتگر تلخ‌اندیش تناقض نهفته در بن‌مایه دموکراسی بود، جلوه و معنای افزونی می‌گیرد. ایالات متحده آمریکا در آثار راث به مناسب‌ترین کشور برای نمایاندن ناسازگاری درونی مفهوم دموکراسی تبدیل شد. آمریکا همان ارض موعودی که قرار بر آن بود آدمیان از نژادهای مختلف با عقاید و ادیان گوناگون در آن فرصت برابر زیستن داشته باشند و همه آمریکایی به شمار آیند. آن چه به واقع روی داد این بود که در عمل عده‌ای از دیگران آمریکایی‌تر بودند. همان نکته‌ای که مارکی دوساد نویسنده وفیلسوف فرانسوی قرن هجدهم و نوزدهم به ظرافت به آن اشاره کرده بود (نقل به مضمون): شما فرانسوی هستید، اما اگر می‌خواهید جمهوری‌خواه باشید باید بیش‌تر تلاش کنید. نکته این جا در لقب جمهوری‌خواه نهفته است، انگار فرانسوی واقعی آن فردی خواهد بود که طرفدار حکومت جمهوری در برابر سلطنت باشد.

شخصیت های راث همچون مارکوس نمی‌توانند در جامعه جای امن بیابند، جایی که آشوب درون را به آرامش فرونشاند، زیرا برای در اکثریت بودن باید از نشانه‌های اقلیتی زدوده شوند. این را قانون امر نمی‌کند، حکم دموکراسی است که قرار است آدمیان را صرف‌نظر از تفاوت‌ها برابر بگیرد، اما در نظرگرفتن انسان تهی از خصوصیت‌های متمایزکننده امکان برابری را در سطحی انتزاعی و غیرواقعی تصویر می‌کند. آدم‌هایی که گوشت و خون و پوست و جان دارند بس متفاوت‌اند. جنبه ویرانگر این برداشت از دموکراسی این است که می‌گوید تو حق داری ویژگی‌های متمایزکننده داشته باشی اما برای پذیرفته شدن در اکثریت آن را در پرانتز بگذار، کمرنگ کن، نادیده انگار. رئیس دانشگاه در پاسخ اعتراض مارکوس می‌گوید که هفته‌ای یک بار کلیسا رفتن که کسی را نمی‌کشد. با آرامش به او فشار می‌آورد که چرا اجتماعی نیستی، البته تو حق داری معاشرت کنی یا نکنی - مثلا برخلاف همگان منزوی باشی- اما…( و این اما بسیار مهم است) به شرطی که معاشرتی باشی.

این دغدغه از منظری دیگر در رمان پاستورال آمریکایی از مشهورترین آثار راث، که به مثابه میراث مکتوب فرهنگی ایالات متحده ثبت شده است، پیش چشم می‌آید. سوئیدی مردی یهودی است برخوردار از همه مواهب زندگی: توانایی و دارایی و زیبایی و همسر خوبرو. اما دختر آنان دچار کندزبانی است. در حالی که والدین سرگرم زندگی خوش و فارغ‌البال خویش‌اند،‌ پدر کارخانه‌اش را می‌چرخاند و مادر که دلباخته گاوهاست، جانورانش را پروار می‌کند، جنگ ویتنام شعله‌ور است. این دو همچنان رویای بی‌نقص و به کمال خویشتن را می‌پرورند: خانواده سعادتمند و ثروتمند. اما دختر رویای دیگری دارد او می‌خواهد بر ضد جنگ بشورد. رویایش البته به رسمیت شناخته نمی‌شود و با خشمی کور به روش‌های خشونت‌آمیز تروریستی توسل می‌جوید. راث  پلورآلیسم پوشالی رویا در ایالات متحده را به طرزی رادیکال نقد می‌کند. این جا سرزمین و ارض موعود رویاهاست و همه حق دارند که رویاپردازی کنند، ‌اما به آن شرط که رویایی زیبا ببافند. اما رویای زیبا چیست و چه کیفیتی دارد؟ همان رویایی است که همگان می‌بافند و آن اندازه عمومی است که از عناصر شخصی تهی شده، و رویای غیرشخصی یعنی امتناع خیال. به همین سبب نیز رویاپردازی دختر در مقام تحقق آن قدر رنگ ستیز و ویرانگری به خود می‌گیرد. قوه خیال‌پرداز ذهنش راهی جز پروراندن آن خیال کاذب تکراری نمی‌شناسد، این‌گونه تربیت شده، پس راه خیال‌پروری دیگر نمی‌داند جز ویران کردن و سوختن رویای تکراری.

تلخی آشکار رویکرد راث به انحصار رویا و ثقل سنت و تنهایی اقلیت - به‌رغم طنزپردازی در برخی کتاب‌هایش- در تقابل با هزل و هجوی قرار می‌گیرد که هنرمندانی همچون وودی آلن و برادران کوئن - که خود یهودی‌اند- در مواجهه با این دغدغه‌ها در پیش می‌گیرند. برخی گزندگی روایت‌های راث را مصداقی از پوچ‌انگاری روشنفکرانه شدید و غلیظش دانسته‌اند. طرفه این که در مصاحبه‌ای از وودی آلن پرسیده شد که آیا آثار فیلیپ راث را دوست دارد و می خواند؟ کارگردان و کمدین برجسته او را بسیار ستود و گفت از خوانندگان هواخواه اوست. مصاحبه‌گر صدای راث را که درباره آلن نظر می‌دهد برایش پخش کرد. نویسنده صریح و تلخ گفته بود وودی آلن تنها به خاطر کوته‌فکری اروپایی‌ها اهمیت یافته، نه روشنفکر است و نه از زندگی واقعی مردم  چیزی می‌داند، تنها کاریکاتوری از آن می‌سازد. وودی آلن (نقل به مضمون) پاسخ داد که درست است من نه روشنفکرم و نه زندگی واقعی را روایت می‌کنم، اما همچنان راث را دوست دارم. در این پاسخ طنزی پنهان است: چگونه آن که زندگی را نشناخته و روشنفکر نیست آثار روشنفکری که مردم واقعی و زیستشان را می‌شناسد می‌پسندد؟ این رمان‌ها روشنفکرانه و واجد روایتی از واقعیت حیات نیستند، یا وودی آلن هم روشنفکر است و هم واقع‌بین؟

روزبه معیری