1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«زبان هنر مثل آب است» (۲)

میترا شجاعی۱۳۸۶ آذر ۲, جمعه

در میانه‌ی ماه نوامبرسه گروه تئاتر از ایران به دعوت روبرتو چولی، کارگردان معروف و مسئول تئاتر مولهایم،آثاری را در آلمان به روی صحنه بردند. این آثار و صحبت‌های کارگردان‌های آنها روایتی بودند از وضعیت تئاتر در ایران امروز.

https://p.dw.com/p/CSWH
صحنه‌ای از "سمفونی درد"
صحنه‌ای از "سمفونی درد"عکس: Theater an der Ruhr

استقبال تماشاگر آلمانی از موضوع «شکنجه»

دومین نمایشی که در تئاتر مولهایم اجرا شد، «سمفونی درد» از حسین پاکدل بود. پاکدل در مورد علت انتخاب این نام برای نمایشش چنین می‌گوید: «متاسفانه کسانی که افسار جهان را در اختیار دارند، حتا پلیدترین آدمها، برای اعمال خودشان توجیهات بسیار بسیار دینی و گاهی انسانی می‌تراشند و اگر در نمایش دقت کنید، آن شخصیتی که علم اعتراف را آموزش می‌دهد ، کار خودش را به رهبری ارکستر تعبیر می‌کند یا در حقیقت یک آدم موحدی که هیچکس جرات نمی‌کند به او دروغ بگوید. و انسانها را در حقیقت به عنوان سازی می‌بیند که می‌تواند صدایشان را دربیاورد و یک سمفونی درد ایجاد کند».

حسین پاکدل به گفته خودش قصه کوتاهی از الکساندر تیشما، نویسنده کروات می‌خواند که این قصه مبنای نگارش این نمایشنامه می‌شود. پاکدل داستان نمایشش را اینطور تعریف می‌کند: «یک انسانی که معتقد به خدا نیست، بچه‌اش مریض است و همه می‌گویند عمر بچه دست خداست و این دارد یکنفر را شکنجه می‌کند و می‌گوید اگر جان همه دست خداست، پس خدا بیاید این کسی را هم که من دارم شکنجه می‌کنم نجات بدهد. بعد بچه‌اش خوب می‌شود و آن جوان کشته می‌شود. که حالا توی نمایشنامه‌ ما یک جور اسطوره‌ای دیده بودیم و بعد وقتی به او می‌گویند، می‌گوید خداوندی که شما می‌گویید جان همه دست اوست، یک قربانی می‌خواست که من دادم».

پاکدل در جواب این سؤال که چرا موضوع شکنجه را برای کار انتخاب کرده، چنین می‌گوید: «من اصلا هدفم از این نمایش این بود که بگویم خیلی از کسانی که در جهان دارند ظلم و جنایت می‌کنند، کسانی هستند که فکر می‌کنند برای خدمت به بشریت باید شکنجه‌اش کرد، باید ترساندنش، باید خشونت به‌خرج داد».

از حسین پاکدل پرسیدیم که چطور برای این کارش مجوز گرفته. پاسخ داد، خیلی راحت و مثل بقیه کارها متن را برای تصویب فرستاده، متن تصویب شده و قرارداد شروع کار امضا شده. البته با یک توضیح: «ولی اینکه حالا به من اجازه داده شده بود، به دلیل سابقه‌ی مدیریت‌ام در تئاتر بوده و یا شناختی که از من دارند، حالا من فقط یک جمله‌ی پایانی بگویم و این را هرجور که شما می‌خواهید تعبیر بکنید. هشت‌سال خودم مدیر تئاتر بودم، ولی اگر قرار بود آن موقعی که مدیر تئاتر بودم این را اجرا بکنم، ممکن بود نتوانم اجرا کنم».

نمایش سمفونی درد هم با استقبال تماشاگران آلمانی روبرو شد. به خصوص سوژه آن خیلی مورد توجه آلمانی‌ها واقع شد.

آیا پلنگ میتواند خالهایش را پاک می‌کند؟

فستیوال تئاتر ایران در مولهایم با نمایش «پلنگ خالهایش را پاک می‌کند» اثر علی نرگس‌نژاد به پایان رسید.

متن این نمایش‌ را نرگس‌نژاد جوان خودش نوشته. داستان زن و شوهری است که یک بچه بیمار دارند و مرد معتقد است طبق یک افسانه قدیمی باید یک گراز شکار کنند و بچه‌را داخل پوست گراز کنند تا درمان شود. اما وقتی مادر برای شکار گراز به دردشت میرود، پدر، بچه‌ را می‌کشد و مادر هم بعد از بازگشت، خودکشی می‌کند.

نمای بیرونی تئاتر "آن در رور" در مولهایم که ۳ نمایشنامه ایرانی در آن به اجرا درآمدند
نمای بیرونی تئاتر "آن در رور" در مولهایم که ۳ نمایشنامه ایرانی در آن به اجرا درآمدندعکس: Theater an der Ruhr

علی نرگس‌نژاد، کارگردان نمایش «پلنگ خالهایش را پاک می‌کند» در مورد علت انتخاب این نام عجیب برای نمایشش اینطور می‌گوید: «پلنگ می‌خواهد خالهایش را پاک بکند؟ این سؤالی است و به معنی اینکه پلنگ نمی‌تواند خالهایش را پاک بکند. یعنی انسان یک هویت یا رفتارهای تثبیت شده‌ای دارد که گریزی از آنها نیست و نمی‌تواند از آنها فرار بکند. چون وجودش و ماهیت‌اش آن است. اگر آن ویژگی‌ها نباشد، او هم وجود ندارد. نمایش به این می‌پردازد».

اما متأسفانه نه ما و نه تماشاگران آلمانی چیزی در مورد هویت از این نمایش نگرفتیم. یکی از تماشاگران که خانمی آلمانی بود در مورد این نمایش به ما چنین گفت: «این قطعه ارزش دیدن را داشت. البته هنوز نمی‌توانم نظری قطعی درباره این نمایش بدهم، اما خب قطعه‌ی پراحساسی بود، دست کم از دید من، و بازی هنرپیشگان هم خوب بود. با وجود این باید بگویم که هنوز معنای واقعی این قطعه را درک نکردم،. من پیش از شروع نمایش اطلاعاتی درباره آن خواندم، اما نمیتوانم این اطلاعات را با آنچه در قطعه دیدم پیوند بدهم».

نرگس‌نژاد معتقد است که علت اصلی عدم برقراری ارتباط با تماشاگر، مسئله زبان است و البته اشکال فنی‌ای که در ترجمه نمایش پیش آمده: «خب این از مشکلات تئاتر است دیگر، وقتی به یک زبان بیگانه داری اجرا می‌کنی. آن اطلاعات کاملا توی نمایش وجود داشته، ولی مسئله این است که همه اطلاعات و دیالوگهای بازی زیرنویس نمی‌شد. اگر همه‌ی آن نوشته‌ها را آنها می‌خواندند که متاسفانه اشکالی بوجود آمد و نتوانستند همه‌ی آن اطلاعات را بریزند روی صفحه که بخوانند. فکر می‌کنم شاید دلیلش این بوده».

اکبر آئین، بازیگر نمایش «پلنگ خالهایش را پاک می‌کند» اما نظر دیگری دارد. به اعتقاد او، تفاوت فرهنگی مانع از این می‌شود که تماشاگر آلمانی بتواند با این نمایش ارتباط برقرار کند: «این بیشتر یک جریان فولکلور است، یعنی یک جریان سنتی‌ست. بخاطر همین اگر ارتباط درست برقرار نکردند، شاید بخاطر ناآشنابودن به فرهنگ و سنت قدیمی‌ ماست. مثلا همین «دئنا»، شاید یک آلمانی برایش سوال باشد که دئنا کی هست، ولی ما می‌دانیم که دئنا فرشته‌ی وجدان است. همین که این را متوجه بشود، مطمئنا بهتر می‌تواند با کار ارتباط برقرار بکند. شاید یک داستان ساده‌ی دیگر، کشتن یک بچه به دست پدرش و خودکشی مادر، این چیزها را دیده باشد. ولی خب اصل قضیه این چیزی‌ست که من می‌گویم و بخاطر همین است شاید ارتباط کمتر برقرار کرد».

آیا در ایران می‌توان از راه تئاتر زندگی کرد؟

در روز آخر فستیوال، غیر از نمایش، یک میزگرد هم برگزار شد. میزگردی با حضور روبرتو چولی، حسین پاکدل، علی نرگس‌نژاد، همایون غنی‌زاده و آیت نجفی. آیت نجفی فیلمساز است و یک فیلم مستند ۴دقیقه‌ای از او قبل از نمایش فیلم آفساید جعفر پناهی که در روز آخر به نمایش درآمد، روی پرده رفت.

در این میزگرد، روبرتو چولی پرسید که آیا در ایران می‌شود از راه تئاتر زندگی کرد یا نه و اینکه آیا کارگردان‌های جوان، آینده‌ای برای تئاتر ایران متصور هستند یا نه.

نرگس‌نژاد این سؤال را اینطور جواب داد: «وقتی ما اینجا آمدیم برای اجرای تئاتر، معنای ساده‌اش این است که با این کار می‌توانیم زندگی بکنیم. ولی در مورد آینده چیزی نمی‌توانیم بگوییم. همانطور که شما چیز مشخصی نمی‌توانید بگویید. اما در مورد وضعیت تئاتر در ایران، مثل هرجای دنیا، اگر چیز ارزشمندی وجود داشته باشد و اجرا بشود، هرگز روی زمین نمی‌ماند. اجرا می‌شود، راه خودش را پیدا می‌کند و تماشاگر آن را می‌بیند».

اما غنی‌زاده گفت که چون توقعش از مادیات بالاست بعید می‌داند که از راه تئاتر بتواند کاری کند، شاید سینما بتواند او را بیشتر در این زمینه ارضا کند.

غنی‌زاده در مورد کار تئاتر کردن در ایران هم، نظر جالبی داشت. او به تجربه خودش اشاره کرد که یکی از کارهایش را تصویب نکردند ولی چند ماه بعد خودشان از او دعوت کردند که همان کار را برای جشنواره فجر آماده کند. او می‌گوید، این که چه کسی در ایران مدیر وقت تئاتر باشد، خیلی مهم است: «زمانی که می‌خواهیم کار بکنیم، من خودم شخصا فکر کنم به همین شکل، اول نگاه می‌کنیم ببینیم چه کسی مدیر است. برای همین من خیلی لذت می‌برم توی چنین فضایی که اینهمه هیجان دارد، دارم کار می‌کنم.اینجا کار تئاتر اصلا هیجان ندارد!»

و نکته دیگری که در این میزگرد مطرح شد، اظهارنظر آقای موسوی، معاون اداره هنرهای نمایشی ایران بود: «در عین حال تا آنجایی که می‌دانم هیچکسی در ایران ممنوعیتی برای اجرای نمایش ندارد. ما با هنرش برخورد می‌کنیم، نه با خود هنرمند».

و در ادامه صحبت آقای پاکدل هم شنیدنی بود: «ولی زبان هنر زبانی‌ست که، حتا اگر محدودیتی هم برایش ایجاد بشود، مثل آب می‌ماند راه خودش را پیدا می‌کند. اصلا و ابدا هنر سانسوربردار نیست، چون می‌شود از یک راه دیگری این حرف را زد و اصلا من تصور نمی‌کنم که این خیلی بتواند تاثیر داشته باشد. ممکن است کند بکند، ولی بهرصورت هر هنرمندی بداند حرفش را چه جوری می‌زند، می‌تواند بزند».

و به یاد ماندنی‌ترین بخش فستیوال هم، دیدن جوانانی بود که برای زندگی کردن ساخته شده‌اند و شاید به همین دلیل است که هیچ‌چیز نمی‌تواند جلوی کار کردن آنها را بگیرد.