صفحه "رو در رو" و پدیدهای به نام "شهروند خبرنگار"
۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعهبر آن نیستم که از تغییرات شگرف جهان مجازی بگویم که حکایتی است تکراری. این جهان مجازی، آن جهان مجازیای نیست که زمانی شاعران در وصفش میسرودند و عارفان در رایحه مست کنندهاش، با زمین و زمان وداع میگفتند و در آسمان خیالش غرق میشدند. این جهان مجازی، جهانی خیالی نیست. نه خلوتگاه زاهدان است و نه خفیگاه ترسخوردگان زمینی.
این جهان مجازی، یا جهان دیجیتالی، حکایت زمین از زبان وهمزدگان نیست، روایت نوینی است از جهانی واقعی که تداومش را در مجاز میجوید. به سخن دیگر، این جهان مجازی چهره جهان واقعی را چنان تغییر داده که کشیدن مرز مشخصی بین این دو محال شده است. یعنی معلوم نیست که جهان واقعی کجا پایان مییابد و جهان مجازی کجا شروع میشود. در هم بد جوری تنیدهاند. گونهای درهم آمیختگی.
یکی از عرصههای تاخت و تاز جهان مجازی در امپراتوری جهان واقعی، همین حرفه خبرنگاری است. پیش از تولد جهان مجازی، کار خبرنگاری امری بود تعریف شده و مشخص. خبرنگاران جوامع غیردموکراتیک، غالبا کسانی بودند که نه از خوان گسترده این جهان نصیبی داشتند و نه از حلاوت دمخور شدن با از ما بهتران آن جهان سهمی. کار خبرنگاران یا برای خودشان خیلی جذاب بود، یا برای ماموران امنیتی و سانسور.
خبرنگاری یک جاده یک طرفه بود. در یک سو خبرنگار و در سوی دیگر مخاطب. خبرنگار از آنچه که روی داده بود میگفت و مخاطب هم از این طریق در جریان آن چیزی قرار میگرفت که روی داده بود. یورش جهان مجازی به جهان واقعی به این نظم دیرینه و تعریف شده نیز رحم نکرد و چنان چهره آن را دگر ساخت که نه دوست بازمیشناختش و نه دشمن میدانست که چه کسی، چه موقعی، چه چیزی گفته است.
جاده یک طرفه جای خودش را یکباره داد به یک شاهراه اطلاعاتی پیچیده، و حتی فراتر از آن، به شاهراههای متعددی که یا با هم تلاقی میکردند، یا یکی از فراز دیگری عبور میکرد و فعل خبررسانی را به فرجام خود میرساند. آن خبررسانی خطی بدل شد به یک خبررسانی خط خطی. به یک خبررسانی متقاطع و موازی. میپرسید که متقاطع و موازی در یکجا با هم جور در نمیآیند. پاسخ این است که در جهان واقعی حق با شماست، اما در جهان مجازی هر چیزی با هر چیزی جور در میآید و میتوان برنامه هر چیزی را نوشت. به هر روی نتیجه این در هم آمیختگی، یک دالان خبری تو در تو، پیچیده و ناروشن شد که نه ابتدایی داشت مشخص و نه انتهایی برایش میشد متصور شد.
تعریف خبرنگار و مخاطب هم کاملا در هم ریخت. مخاطب گاهی از آن طرف خط میآمد این طرف و بدل به خبرنگار میشد و خبرنگار هم خواسته یا ناخواسته میبایست در لحظاتی از انجام وظیفهاش به مخاطب شدن تن میداد. کسی را هم که به این طرف خط آمده بود، نمیشد به سادگی به آن طرف خط تبعید کرد. هر که آمد ماندگار شد. چون پدیدهای که از دل این ماجرا زاده شده بود، پدیدهای بود بس عجیب و مرکب، اسمی را که برایش برگزیدند، اسمی بود ترکیبی: "شهروند خبرنگار".
بسیاری در وصف این انقلاب رسانهای نوشتند. برخی آن را پایان سانسور و خفقان دانستند و برخی هم آن را پایان خبررسانی حرفهای و قابل اعتماد.
مراد من از نوشتن این مختصر این نیست که به داوری آن چیزی بپردازم که برآمد این تحول عظیم است و به مشبک شدن کار خبرنگاری انجامیده است. هدف من از نوشتن این وبنوشت تنها گفتن این موضوع است که جهان رسانهای دیگر آن چیزی نیست که بوده و بازگشتی نیز قابل تصور نیست.
و از آنجا که در جهان واقعی دکمهای به نام Undo یا دکمه بازگشت وجود ندارد و این دکمه تنها در انحصار کاربران جهان مجازی است، میبایست با پیآمدها و عواقب این در هم آمیزی دو جهان زیست و به گونهای با آن کنار آمد.
صفحه "رو در رو" را از این منظر میتوان هم عقب نشینی جهان واقعی رسانهای در برابر جهان مجازی دانست و هم پیشروی جهان مجازی در جهان واقعی رسانهای. بسته به آن که از کدام سوی خط به این دو جهان مینگریم. از سکوی خبرنگار یا از سکوی شهروندی که تا دیروز مخاطب صدایش میکردند.
صفحه "رو در رو" عرصهای شده است برای همزیستی مسالمت آمیز خبرنگاران حرفهای با "شهروند خبرنگاران". جایی برای حضور مخاطبی که تا دیروز محکوم بود مصرف کننده خبر باشد. محلی برای مشارکت در نظر سنجیها و مجالی برای بیان نظر. و با این امید که "رو در رو" هم از رنگ سانسور بکاهد و هم بر فضا، در آن هنگام که نظری در برابر نظری مینشیند، عطر مدارا و خویشتنداری مدنی بیافشاند.
جمشید فاروقی،
رئیس رادیو و آنلاین بخش فارسی دویچه وله
تحریریه: عباس کوشک جلالی