1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

موسیقی، عکس و دیگر هیچ • گفت‌وگو با آرش عاشوری‌نیا و روزبه روزبهانی

شهرام احدی۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

آرش عاشوری‌نیا و روزبه روزبهانی در شمار عکاسانی هستند که بازتابندن نقش و روند موسیقی در ایران از مشغله‌های ذهنی‌شان بوده و هست. گفت‌وگو با این دو هنرمند درباره موسیقی تلفیقی، زیرزمینی و طیبعتا لذت عکاسی.

https://p.dw.com/p/1AA4h
آرش عاشوری‌نیا (راست) و روزبه روزبهانی
آرش عاشوری‌نیا (راست) و روزبه روزبهانیعکس: Roozbeh Roozbehani

آرش عاشوری‌نيا که در سال ۱۳۵۹ در تهران به دنیا آمده، فعاليت‌های‌ حرفه‌ای خود را با ورود به حوزه‌ عکاسی صنعتی و تبليغاتی در سال ١٣٧٩ آغاز کرد. اما راه‌اندازی فتوبلاگ «کسوف» در سال ١٣٨٣ برای او شروع تازه‌ای در زمينه‌ عکاسی خبری و مستند اجتماعی بود. اين فتوبلاگ در سال ٢٠٠٥ برنده‌ جايزه‌ فتوبلاگيز و در سال ٢٠٠٦ برنده‌ جايزه‌ی گزارشگران بدون مرز شد.

در کارنامه او، برگزاری يک نمايشگاه عکس در لندن با موضوع «فيلترينگ اينترنت در ايران» و برگزاری دو نمايشگاه ديگر در ايران ثبت شده است. عاشوری‌نیا در حال حاضر هم به‌عنوان عکاس آزاد با رسانه‌های ايرانی و بين‌المللی همکاری می‌کند و مدرس عکاسی، عکاس حرفه‌ای صنعتی و تبليغاتی و يکی از مديران سايت عکاسی است.

روزبه روزبهانی نیز در سال ١٣٥٩ در تهران به دنیا آمده و و دارای مدارک تحصيلی ليسانس گرافيک از دانشگاه تهران و ليسانس مديريت از دانشگاه پيام‌نور است.

او فعاليت‌های حرفه‌ای خود را در حوزه عکاسی به شکل‌های مختلفی همچون برگزاری نمايشگاه انفرادی در گالری شلمان با عنوان «سياه، همچون اعماق آفريقای خودم» در سال ١٣٩١، شرکت در نمايشگاه گروهی Pixi در خانه‌ هنرمندان در سال ١٣٩١، مشارکت فعال در عکاسی اکوتوريستی‌ و مردم‌نگارانه در کشورهای گوناگون و گردانندگی و اداره‌ وبلاگ عکاسی به‌نام "عکس‌آباد" مشتاقانه پيش برده است.

موسیقی، عکس و دیگر هیچ • گفت‌وگو با آرش عاشوری‌نیا و روزبه روزبهانی

او پنج سالی است که مشغول تدريس عکاسی، اديت و ويرايش است و همچنين با مجلات فرهنگی و هنری مختلفی همکاری می‌کند.

*********

دویچه‌ وله: نمایشگاهی از عکس‌های شما در ارتباط با نقش و حضور موسیقی در ایران از برنامه‌هایی بود که در چارچوب فستیوال موسیقی ایرانی در کلن برگزار شد. به نظر می‌آید که شما می‌خواستید با این تصاویر نشان دهید که موسیقی در بسترهای مختلف در ایران همیشه زنده بوده و جریان داشته است. ایده‌ تهیه و جمع‌آوری این عکس‌ها به کی برمی‌گردد؟

روزبه‌ روزبهانی: هم من و هم آرش خیلی وقت است عکاسی می‌کنیم، ولی جرقه‌ جمع کردن عکس‌ها بعد از این زده شد که قرار شد نمایشگاه‌مان در آلمان برگزار شود. یعنی پیشنهادی به ما شد که چنین نمایشگاهی با موضوع موسیقی قرار است برگزار شود. ما هم روی آن فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که روی این موضوع تمرکز کنیم که هنوز موسیقی با تمام مشکلاتی که هست، دارد نفس می‌کشد. و فکر کردیم که این را به تصویر بکشیم.

آرش جان! قدیمی‌ترین عکس این مجموعه به کی برمی‌گردد؟

آرش عاشوری‌نیا: راستش اصلاً به تاریخ‌شان فکر نکرده‌ام. عکس‌هایی هستند که از آرشیوم درآمده و فکر می‌کنم قدیمی‌ترین عکس آن، عکس آقای نامجو است که توی خیابان، در چهارراه ولیعصر، دارد ساز می‌زند و عکس‌هایی هستند که در همان تاریخ گرفته شده‌اند که مربوط به حدود هشت تا ده سال پیش است. این عکس‌ها آن چیزی است که ما در شهر داریم می‌بینیم. ما هم به هرحال با موسیقی داریم زندگی می‌کنیم، همیشه گوش می‌کنیم. اصلاً بحث ما این است، آن چه که ما دیدیم این است که موسیقی همه جا هست، در زندگی ما هست، در تلویزیون‌مان هست، این‌که نشان نمی‌دهند، دلیل نمی‌شود که از موسیقی استفاده نمی‌کنند. نه این که موسیقی را پخش کنند، اما از موسیقی استفاده می‌کنند -اگر لفظ سوءاستفاده را به کار نبریم- هرجا که به دردشان می‌خورد، به نحوی که دل‌شان می‌خواهد، از موسیقی استفاده می‌کنند. مردم دارند در شادی و عزا از موسیقی استفاده می‌کنند. گروه‌های موسیقی وجود دارند و دارند موسیقی را تولید می‌کنند. این روند وجود دارد، ولی شکل نرمالی ندارد، خیلی سخت است.

و این سختی‌ای که الان به آن اشاره کردی، طبیعتا بر حسب نوع موسیقی متفاوت است...

آرش عاشوری‌نیا: بخشی از آن برمی‌گردد به این که بعضی از انواع موسیقی یا ژانرهای مختلف، در ایران نو هستند و درک، تحمل و اجازه دادن به آن، شاید برای مسئولان مشکل باشد و این انواع موسیقی، برای انتشار رسمی، ممکن است مسائلی در بخش مجوزگیری داشته باشند. بخش دیگر هم بخش اقبال عمومی است. یک کار جدید باید شنیده شود و بعد مورد پسند واقع شود. ولی وقتی شما اصلاً فضای اجرایش را ندارید، خیلی باید دست و پا بزنید و بیشتر تلاش کنید که بتوانید خودتان را مطرح کنید. در نتیجه این روند کند می‌شود و بیشترین مشکل شاید این باشد.

یکی از پدیده‌هایی که می‌توان ردپایش را در عکس‌های شما دید، موسیقی به اصطلاح "زیرزمینی" است که در یک سری از عکس‌ها تصاویری از گروه‌های مختلف این نوع موسیقی دیده می‌شود. فکر می‌کنی لفظ زیرزمینی تا چه اندازه درست است؟ اصلاً تعریف مشخصی برای موسیقی زیرزمینی در ایران داری؟

روزبه روزبهانی: در ایران می‌توانیم آن را بین داشتن و نداشتن مجوز طبقه‌بندی کنیم. یعنی موسیقی‌ای که مجوز ندارد، امکان برگزاری کنسرت ندارد، امکان پخش شدن به صورت آلبوم را ندارد، می‌توانیم موسیقی زیرزمینی بنامیم. یا بهتر بگویم، موسیقی‌ای که عایدی‌ای برای تولید کننده‌اش نداشته باشد، در بخش زیرزمینی قرار گرفته است. شاید در خیلی جاها موسیقی اعتراضی‌شان را بخواهند این‌‌گونه بیان کنند، اما در ایران صِرف اعتراض نیست. شاید هیچ اعتراضی هم در موسیقی‌شان نمی‌خواهند مطرح کنند. منظورم همه نیستند، اما کسانی که برای خودشان دارند کار می‌کنند، استودیوی مشخص و محل ضبط صدا ندارند را می‌توانیم زیرزمینی بنامیم.

با این حساب، ما موسیقی تمام خواننده‌های زن در ایران را می‌توانیم موسیقی زیرزمینی بنامیم...

روزبه روزبهانی: تمام‌شان نه! چون الان یک سری خواننده‌های زن هستند که شرایط را قبول کرده‌اند و حاضر شده‌اند صدای‌شان به تنهایی شنیده نشود.

آرش عاشوری‌نیا: یک سری از خواننده‌های زن هم فقط برای خانم‌ها برنامه اجرا می‌کنند. حتی در تالار وحدت. پس مجوز دارند، ولی مجوز اجرهای خیلی محدودی دارند. یا این که با همراهی یک بک‌ خواننده‌ خیلی ضعیف مرد، که در خیلی از آلبوم‌ها هم منتشر شده است که خواننده در واقع یک خانم است، ولی مردی دارد زیر صدای او خیلی یواش می‌خواند که از لحاظ شرعی دچار مسئله نشود!

اتفاقاً در یکی از عکس‌های مجموعه هم دو تا خانم نشسته‌اند و جلوی‌شان فقط یک میکروفون است و همین‌طور یک آقا هم به همین شکل. در این تصویر به راحتی می‌توان این مورد را دید.

روزبه روزبهانی: اتفاقاً موقعی که داشتم این عکس‌ها را می‌گرفتم، متوجه شدم یکی از خانم‌ها روسری‌ای بر سر دارد که روی آن نقش‌های سبیل مردانه است. حالا کاری ندارم که این علامت و نشانه در ایران مد شده و همه‌جا هست. ولی این هم کنتراست جذابی است: یک خانمی نشسته دارد می‌خواند، خانم دیگری هم در کنارش هست که مشکل کم‌تر بشود و آقایی هم در آن‌جا نشسته که دیگر کلاً مشکل را حل کند و صدای‌شان قابل پخش بشود.

آرش جان! تو هم همین تعریف روزبه را از موسیقی زیرزمینی در ایران داری یا فکر می‌کنی این موسیقی مختصات دیگری دارد؟

آرش عاشوری‌نیا: من با بحث تعریف مسئله‌ای ندارم. یعنی بحث عایدی، یعنی این که شما از پخش آثار هنری درآمد داشته باشید، در ایران مسئله است. چون نداشتن کپی‌رایت در ایران، یکی از بزرگ‌ترین اشکالاتی است که حتی گریبان‌گیر موسیقی پاب، سنتی و... شده است. هنرمندان خیلی وقت است که این مسئله را با برگزاری کنسرت‌های بزرگ پوشش می‌دهند. یعنی آلبومی را پخش می‌کنند، تعدادی فروش می‌کند که خیلی اهمیت ندارد و بعد با برگزاری کنسرت جبران می‌کنند و از این طریق می‌توانند درآمدی از کار هنری‌شان داشته باشند. این مسئله گریبان‌گیر خیلی از آثار هنری‌مان هست.

و نظرت در مورد لفظ "زیرزمینی"؟

آرش عاشوری‌نیا: من احساس می‌کنم اسم زیرزمینی بودن برای خیلی از گروه‌ها یک نوع تابلو است. شاید باورتان نشود که من در کنسرتی عکاسی کرده‌ام که گروهی در سالن خیلی بزرگی که نمی‌دانم اسمش را دولتی یا نیمه‌دولتی بگذارم، رفته روی سن و از عرق و تکیلا خوانده است. در حالی که سالن بغل دست مسجد هم بود و هیچ مشکلی پیش نیامد. یعنی می‌خواهم بگویم خیلی وقت‌ها میان‌برهایی هست که این گروه‌ها می‌آیند بلیط می‌فروشند و اجرا می‌کنند. این اتفاق می‌افتد. عکس‌‌شان را هم ما گرفته‌ایم و در همین مجموعه هست. پس کارها امکان شنیده شدن را دارند و مهم‌تر از همه، پخش از طریق اینترنت. یعنی الان خیلی از گروه‌ها روش‌های خیلی مرتبی یاد گرفته‌اند که می‌توانند آثارشان را پخش کنند.

پس تو و روزبه در این مورد کاملا هم‌نظر نیستید؟

آرش عاشوری‌نیا: ما خیلی قدیم با روزبه در این رابطه بحثی داشتیم و او می‌گفت موسیقی زیرزمینی خیلی اهمیت دارد. من فکر می‌کنم خیلی اهمیت ندارد. یعنی من فکر می‌کنم این تیپ موسیقی زیرزمینی ما یک آموزشگاه است، تمرینی است که این گروه‌ها از فضاهای شخصی‌شان و از اجرا کردن توی میهمانی‌ها، در سالن‌های کوچک شخصی شروع می‌کنند. حتی آموزشگاه‌‌هایی هست که به نام "کنسرت‌های پژوهشی" بلیط‌فروشی می‌کنند. این‌ها همین میان‌برها است. کنسرت پژوهشی برگزار می‌کنند، تعداد کمی بلیط می‌فروشند و در نهایت آثارشان روی اینترنت پخش می‌شود. اگر کارشان با اقبال عمومی روبرو شود، دوتا راه دارند: یا به خارج از کشور می‌آیند، یا این که تلاش می‌کنند و مجوز می‌گیرند. با مسئولان ارشاد هم که به طور مستقیم یا غیرمستقیم صحبت می‌شود، می‌گویند خیلی کارها می‌توانند مجوز بگیرند. خیلی وقت‌ها این بچه‌ها اصلاً تلاش نمی‌کنند برای مجوز گرفتن. یعنی دوست ندارند در آن قالب کار کنند. سلیقه‌شان است دیگر!

روزبه جان! الان چند سالی است که از روند موسیقی در ایران عکس می‌گیری. آیا در طول این مدت هم غافلگیر شده‌ای؟

روزبه روزبهانی: بعضی کارها بوده. مثلاً به جایی میروی می‌بینی چندتا بچه‌ جوان هستند که در زیرزمین خانه‌ای دارند کار می‌کنند و می‌بینی که چه موزیک خوبی دارند، چه تکست‌های خوبی نوشته‌اند و چقدر جدی دارند کار را دنبال می‌کنند. این جدیت‌شان در حالی که ممکن است کارشان به هیچ‌جایی هم نرسد، خیلی برایم جذاب و غافلگیر کننده بوده، یا مثلاً موزیسین‌هایی که در کنار خیابان کار می‌کنند، برخورد مردم با آن‌ها که در این چند ساله چقدر راحت آن‌ها را قبول کرده‌اند و در حقیقت جزیی از خیابان شده‌اند، جزیی دوست‌داشتنی.

محمد رضا شجریان (عکس از آرش عاشوری‌نیا)
محمد رضا شجریان (عکس از آرش عاشوری‌نیا)عکس: Arash Ashourinia

می‌توانی به نمونه‌ی مشخصی اشاره کنی؟

روزبه روزبهانی: الان سال‌هاست که چندتا از این بچه‌ها در کنار فروشگاه "اکسیر" در ولیعصر دارند کار می‌کنند. اوایل عجیب بودند، همه می‌گفتند که عده‌ای آمده‌اند و دارند با یک سری سازهای مدرن کار می‌کنند. حتی ممکن است مردم اسم خیلی از این سازها را ندانند، ولی اگر دو روز، سه روز نباشند، ممکن است طرف برود توی مغازه و بپرسد که این‌ها کجا هستند. و اصلاً شاید یکی از علت‌هایی که طرف توی این مغازه آمد و شد می‌کند، حضور همین آدم‌ها باشد.

در چندتا عکسی که در این نمایشگاه کنار هم چیده شده، یک‌جا عکسی هست که تصویری از یک نوحه‌خوانی است و در کنار آن تصویری از نقش موسیقی در زندگی خصوصی مردم قرار گرفته است. این نقش موسیقی در زندگی خصوصی مردم را چگونه تجربه کردید؟

روزبه روزبهانی: ما در ایران هیچ‌جایی به اسم "کلاپ" یا "دیسکو" نداریم. مردم این‌ها را برده‌اند توی خانه‌های‌شان. یعنی دوست داشته‌اند به جایی بروند که موزیک باشد، راحت برقصند، ولی خب این امکان نبوده و ناخودآگاه این کلاپ به داخل خانه رفته است. یک دی‌جی به خانه آمده، میزبان هزینه‌ی زیادی هم تقبل کرده و به این آدم داده که بیاید موزیک بگذارد و ناخودآگاه همه دارند با ریتم آن آدم می‌رقصند. یا نمونه‌ دیگرش کنسرت‌های خانگی بوده است. مثلاً در لابی آپارتمانی صندلی چیده‌اند و طرفدارهای هنرمندی آمده‌اند ببینند دارد چه‌کار می‌کنند. ولی کلاً گوش ماها خیلی گوش تربیت‌شده‌ای نیست که مثلاً بگوییم می‌خواهیم این سبک موزیک را گوش بدهیم. در خیلی جاها، در مهمانی‌ها، هنرمندی چهارتا ساز هم می‌آورد می‌زند. مردم یک یا دو آهنگ را گوش می‌دهند، دفعه‌ سوم دیگر همه یادشان می‌رود و شروع می‌کنند به حرف زدن با همدیگر.

آرش عاشوری‌نیا: ما در بخش‌هایی ضعف داریم. آموزش موسیقی در مدارس وجود ندارد، در مهدکودک‌ها فشارهایی آمده و سال‌هاست سخت‌گیری‌ها در این زمینه بیشتر شده است. این‌ها همه باعث می‌شود که وقتی آدم بزرگ‌تر می‌شود، متوجه می‌شود که چه ضعف‌هایی دارد. البته من اتفاقی این شانس را داشته‌ام که سال‌ها کلاس رفته‌ام و ساز زده‌ام. حالا در این زمینه کار نمی‌کنم، اما حداقل ویژگی‌ای که برای من داشته است این است که فکر می‌کنم من قشنگ‌تر می‌توانم به موسیقی گوش کنم. یعنی تو یک پله جلوتری. شاید این یک دانش عمومی در خیلی از کشورهای پیشرفته باشد که حداقل در لذت بردن یا ارتباط برقرار کردن سریع‌تر با موسیقی، یک توانایی ذاتی دارند و درک سریع‌تری دارند نسبت به آوای نویی که می‌شنوند. این است که بعداً بهتر می‌توانند بگویند که من این نوع موسیقی را می‌پسندم یا نمی‌پسندم. یعنی ترجمه کردن آوای جدیدی که دارند می‌شنوند، شاید برای آن‌ها آسان‌تر باشد. ما در این زمینه کمی کند می‌شویم.

کمی هم بپردازیم به خودتان؛ عکاسی را اصلاً کی شروع کردی؟

روزبه روزبهانی: نمی‌توانم تاریخ بگذارم...

نه این که دوربین دستت بگیری و از هر چیزی عکس بگیری. بلکه آگاهانه و این‌که بخواهی آن‌چه را که آن لحظه حس کرده‌ای، با عکس بیان کنی...

روزبه روزبهانی: به این صورت، شاید چهار سال باشد. ولی اتفاقی که افتاد این بود که من سفری به آفریقا داشتم و آشنایی‌ام در آن‌جا با حسین فاطمی (یکی از عکاسان برجسته ایرانی) خیلی روی من تأثیر گذاشت. اصلاً دیدم را نسبت به عکاسی تغییر داد و عکاسی خیلی برای‌ام جدی‌تر شد. چون قبل از آن، خیلی جدی درگیر نوشتن -آن هم خیلی شخصی و برای خودم- بودم. ولی آشنایی‌ام با آقای فاطمی، رویکردم را به عکاسی خیلی تغییر داد.

تو چطور آرش جان؟

آرش عاشوری‌نیا: من این شانس را داشتم که پدرم عکاس بوده. عکاسی کاری بود که بلد بودم و انجام می‌دام. خیلی به آن فکر نمی‌کردم. بر خلاف خیلی از عکاس‌هایی که دوست دارند بگویند آنالوگ‌کار بوده‌اند، از زمانی که عکاسی دیجیتال آمد، من یک‌ دفعه احساس کردم که این ابزار کار من است، مدلی است که من دوست دارم. نمی‌خواهم بگویم جزو اولین‌ها در ایران بوده‌ام، اما همین‌که تکنولوژی دیجیتال به ایران آمد، واقعاً جزء اولین مشتری‌هایش بودم و خیلی جدی به آن پرداختم. بعد عکاسی برایم جدی شد و تجربیاتی که روی آنالوگ داشتم و... را مجبور شدم تکرار کنم. الان ده دوازده سال است که عکاسی حرفه‌ام شده است.

معمولاً از مترجم‌ها سئوال می‌شود که آیا می‌توانند یک کتاب را راحت بخوانند، یا این که مسئله‌ ترجمه همیشه پس ذهن آن‌هاست و این که چگونه می‌توانند این کتاب را منتقل کنند. در مورد عکاس‌ها چطور است؟ وقتی توی خیابان راه می‌روید، می‌توانید چیزی را فقط همین‌طوری ببینید و از آن لذت ببرید یا همیشه از دوربین عکاسی به آن نگاه می‌کنید؟

روزبه روزبهانی: خوبیش این است که من فقط یک سبک عکاسی دارم. مثلاً الان در این سفر اروپا خیلی راحتم، خیلی جاها دوربین همراهم نیست. به دیدن طبیعت که می‌روم خیلی احساس خوشحالی می‌کنم، هیچ دغدغه‌ای برای کادرِ دیدن و عکس گرفتن ندارم. به همین دلیل خیلی راحت هستم. ولی وقتی به جایی می‌روم که باید عکاسی کنم... یک جوشش است دیگر! به نوعی احساس می‌کنم الان باید عکاسی کنی.

سید آرش تنبورزن (عکس از روزبه روزبهانی)
سید آرش تنبورزن (عکس از روزبه روزبهانی)عکس: Roozbeh Roozbehani

یعنی الان مثلاً توی خیابان راه می‌روی -عکاسی با موبایل را کنار بگذاریم- موردی نبوده که با خودت بگویی: ای کاش الان دوربین داشتم...!

روزبه روزبهانی: در این سفر نه! عکس‌هایی هم گرفته‌ام، چون سفارش کاری هست که باید انجام بدهم، ولی غیر از آن نه. یا عموماً الان مدتی است که قبلش فکر می‌کنم که از چه چیزی می‌خواهم عکس بگیرم و هدف‌مند به آن‌جا می‌روم. همین‌طور تصادفی، عمدتاً نه، عکس خاصی، خیلی درگیرم نمی‌کند.

آرش جان، بعضی از نوازنده‌ها می‌گویند که نمی‌توانند تصور کنند که روزی دست به ساز نزنند. تو می‌توانی تصور کنی که روزی دست به دوربین نزنی؟

آرش عاشوری‌نیا: یک روز که... خیلی روزها. اگر دوربین را بخواهم اساساً کنار بگذارم که نه، اصلاً چنین چیزی در تصورم نیست. اما غیر از موبایل که هرچه می‌گذرد عکاسی با آن برایم جذاب‌تر می‌شود، در مورد خود عکاسی به صورت جدی، اصلاً این‌طوری نیست، من در خیلی جاها دوربین همراهم نمی‌برم، مگر این که ایده‌ای داشته باشم. مثلاً دلم بخواهد بروم توی خیابان عکاسی کنم، یا بخواهم سوژه‌ای را پی‌گیری کنم. بقیه‌ روزها خیلی راحت و بی‌دغدغه هستم. نگاه می‌کنم و لذت می‌برم، مثل همه‌ مردم عادی هستم. اما روزی که دوربین دستم هست، همه چیز را با آن کادرهای دل‌خواهم می‌بینم. یعنی احساس می‌کنم اگر بخواهم هر روز درگیرش باشم، خسته کننده می‌شود. ولی روزی که دوربین دستت گرفته‌ای، انرژی‌ای جمع کرده‌ای، هیجانی داری که بروی سوژه‌های مدنظرت را بگیری. بقیه‌ روزها تماشا می‌کنی، لذت می‌بری و خیلی هم خوب است.

روزبه جان! یکی از عکس‌های نمایشگاه که تو گرفته‌ای، دو جوان را در خیابان نشان می‌دهد که یکی از آن‌ها دارد گیتار برقی می‌زند و دیگری سازدهنی. این دو از پشت دیده می‌شوند و دوتا خانم چادری هم دارند از کنارشان رد می‌شوند. از این مجموعه، عکس‌های بیشتری هم وجود دارد. کلاً چه تصاویری را تجربه کرده‌ای؟ از جلوی این دو جوان چه چیزهایی گذشتند؟

روزبه روزبهانی: البته این مجموعه‌ای که گرفته‌ام، برعکس است. یعنی آدم‌ها برایم مهم‌تر بودند. دوست داشتم آدم‌ها بیشتر دیده شوند. در ذهن‌ام مثل فیلمی آمد که یک موسیقی متن دارد. گفتم این موزیک دارد این‌جا پخش می‌شود، آدم‌ها هم دارند همین‌طوری می‌گذرند. چند ساعتی هم ایستادم. تهران هم شهر شلوغی است و شما می‌توانید در گوشه‌ای بایستید و انواع و اقسام آدم‌ها را ببینید. مثلاً دختر و پسری رد شدند، دختره داشت گریه می‌کرد، یا مردی بود که جواب آم‌آر‌ای دستش بود و با ترس داشت رد می‌شد، یا خانمی بود که صددرصد چادر داشت و حجاب کامل و ۱۰۰ متر آن طرف‌تر خانمی را گرفته بودند و می‌بردند. حتی می‌شد نگرانی یک مادر را دید، یا خوشحالی یک بچه را، جوانی را دید و... در واقع کل زندگی را می‌شد دید که دارد رد می‌شود و آن طرف هم صدای ساز شنیده می‌شد. از هر ۱۰۰ نفر هم ممکن بود، یکی توجه کند، نگاهی بکند، لبخندی بزند و در بهترین شرایط، پولی به آن‌هایی که ساز می‌زدند، بابت موزیکی که از آن لذت برده، بدهد.

آرش جان، روزبه از لبخند گفت؛ در کنسرت‌های مختلف بوده‌ای و از هنرمندها و نوازنده‌های بیشماری عکس گرفته‌ای. حس می‌کنی چهره‌ی نوازنده‌ها هم در این مدت تغییر کرده؟ مقداری بازتر شده؟ لبخند بیشتر روی چهره‌شان دیده می‌شود یا همان حالت جدی همیشگی را یا به اجبار و یا خودخواسته می‌گیرند؟

آرش عاشوری‌نیا: یک نکته‌ ناگفته‌ای در بین موزیسین‌های ما بود که کاری که دارند انجام می‌دهند، یک کار خیلی جدی و سفت و سختی است؛ تکان نباید بخورند، حرکت اضافه نکنند و حتی لبخند نزنند. من از جاهای دیگر دنیا خیلی خبر ندارم، ولی شاید در میان موزیسین‌هایی که موسیقی کلاسیک غربی را می‌زنند هم این حالت بوده و در میان کسانی که موسیقی سنتی خودمان را اجرا می‌کنند هم همین فضا بوده است. به هرحال نوع موسیقی پاپ و دنیای جدیدی که آمده، همه روی هم‌دیگر تأثیراتی گذاشته‌اند.

الان در میان کسانی که موسیقی جدی را به صورت موسیقی کلاسیک غربی دنبال می‌کنند، خیلی‌ها این تلاش را دارند که درست است که فراگ و کت و شلوار پوشیده‌اند، اما موقع ساز زدن لبخندی داشته باشند، یا یک لحظه بتوانند به رهبرشان نگاه کنند و راحت‌تر بتوانند ساز بزنند. در ژانری هم که دارند موسیقی سنتی خودمان را کار می‌کنند، دیگر در میان خوانندگان جوان‌تر خیلی راحت می‌توان دید که بتوانند سرشان را تکان بدهند، لبخند بزنند، به هم نگاه کنند، به نوازنده نگاه کنند و مردم را در حس و حال‌شان شریک کنند، نه این که فکر کنند دارند خیلی جدی یک کار رسمی را انجام می‌دهند و خیلی باید خشک این کار را بکنند و تمام بشود. این اتفاق خیلی خیلی روشن افتاده است.

نمونه‌ مشخصی در ذهنت هست؟

آرش عاشوری‌نیا: مثلاً کنسرت آخر همایون شجریان خیلی لذت‌بخش بود. همایون مثلاً نسبت به پدرش، خیلی راحت‌تر می‌خواند. خیلی راحت می‌تواند سرش را تکان بدهد، لبخند بزند. ادا هم درنمی‌آورد، خودش است، کاراکتر خودش و هویت خودش را دارد با جوانی‌‌ای که خودش دارد. یا مثلاً اجرای آخر آقای شهرداد روحانی در "سمفونی خلیج فارس" هم همین‌طور بود. به خصوص گروه کُر همه لبخند داشتند و سعی می‌کردند با حس و حال بهتری این اجرا را داشته باشند. این حالت قبلاً نبود.

بپردازیم به یکی از پدیده‌هایی که مثل موسیقی زیرزمینی، سر زبان‌هاست: موسیقی تلفیقی. با توجه به موسیقی‌های مختلفی که گوش می‌دهی، تعریف و برداشتت از موسیقی تلفیقی چیست؟

روزبه روزبهانی: با خود این بچه‌ها هم که صحبت می‌کنی، خیلی تعریف ثابتی ندارند. یک سری می‌گویند ما فیوژن هستیم، تلفیقی نیستیم. یک سری می‌گویند الزاماً تلفیقی هستیم. آن‌ چیزی که باب شده و متأسفانه خیلی بد است، این است که یک سری فکر می‌کنند اگر یک ساز سنتی (منظورم ساز ایرانی است) را با یک ساز فرنگی کنار هم بگذارند، الزاماً می‌شود تلفیقی. ولی من فکر می‌کنم بعد از محسن نامجو، این تعریف تلفیقی تغییر کرد که بیاید با سولفژ بازی کند، با نت‌ها بازی کند، بتواند موسیقی را در هم آمیخته کند، نه این که سازها را با هم...

ژانر موسیقی را در حقیقت تلفیق کند...

روزبه روزبهانی: مثلاً این‌طوری بود که یک پیانو و یک سه‌تار را کنار هم می‌زدند، نت‌هایی را که به هم می‌خورد، بغل هم‌دیگر می‌گذاشتند و اسمش می‌شد تلفیقی. شاید این یک شروع بود. اما الان تغییر کرده. امروز وقتی کسی می‌خواهد کاری را ارائه بدهد، خودش را ملزم نمی‌کند که چه سازهایی را کنار هم بچیند، بلکه نگاه می‌کند که چه سازهایی نیاز هست که کنار هم‌دیگر قرار بگیرند.

آرش عاشوری‌نیا: حرفی که روزبه می‌زند، به نظر من، کاملاً درست است. الان بحث ما فقط تلفیق ساز نیست، بحث‌مان تلفیق آن نوع موسیقی است که در کشور ما به عنوان موسیقی ایرانی شناخته می‌شود و تعریف و ردیفی دارد، در کنار نوع موسیقی دیگری که می‌تواند راک، جاز و یا هر چیز دیگری باشد. این تلفیق، امروز شکل بهتری گرفته است. یعنی الان این تجربه را می‌شود واقعی‌تر شنید. قبلاً فقط ظاهرش را تلفیق می‌کردند. ولی الان واقعاً کمی درهم‌آمیخته شده است.

تمرین یکی از گروه‌های موسیقی زیرزمینی
تمرین یکی از گروه‌های موسیقی زیرزمینی (عکس از روزبه روزبهانی)عکس: Roozbeh Roozbehani

یعنی یک بافت طبیعی دارد پیدا می‌کند؟

آرش عاشوری‌نیا: بله، این‌ها به هم چفت شده‌اند، به هم بیشتر میکس شده‌اند و نشسته است. البته به هرحال، این تجربه ادامه دارد. این‌طور نیست که اگر می‌گوییم تلفیقی، معنایش این است که این گروه یا این شخص دارد انجام می‌دهد. به نظر من، یک تجربه‌ی جاری است که هرکس بنا به توان خودش، دارد از آن سهم برمی‌دارد و سهم خودش را هم انجام می‌دهد.

برگردیم به خود شما؛ تیپ‌تان خیلی متفاوت است. در عین حال با هم‌دیگر خیلی خوب کنار می‌آیید. ولی از لحاظ عکاسی چقدر آب‌تان با هم توی یک جوی می‌رود؟

روزبه روزبهانی: اتفاقاً بزرگ‌ترین خوبی‌اش این است که جوی‌های‌مان خیلی با هم کاری ندارد. آبه راحت دارد می‌رود، مشکلی با جوی نداریم...

به موازات هم...

روزبه روزبهانی: حتی می‌توانیم بگوییم متنافر. چون نگاه‌مان و شاید حتی بتوانیم بگوییم که جهان‌بینی‌های‌مان با هم فرق دارد. وقتی بچه‌ها به من گفتند که چنین نمایشگاهی هست، اولین کسی که به ذهنم رسید که دوست دارم با او چنین کاری را بکنم، آرش بود. چون از نظر تکنیک، نگاه و... خیلی خیلی کارش را قبول دارم، که خیلی قبل‌تر از من هم عکاسی می‌کرد. خیلی سال پیش من با حسرت به سایت آرش و عکس‌هایش نگاه می‌کردم و خیلی هم برایم جذاب بود. ولی نگاه من به عکاسی، خیلی متفاوت است. روی همین حساب، دیدم بهترین حالتی است که می‌توانیم با هم‌دیگر جور شویم. من و آرش، غیر از این که با هم‌دیگر نمایشگاه گذاشته‌ایم، دوست‌های خیلی صمیمی هستیم. همه جا با هم هستیم و خیلی وقت‌ها با هم مسافرت می‌رویم. خوبی‌ای که کارمان با هم‌دیگر دارد، این است که هردوی ما خیلی راحت، بدون این که اعصاب‌مان خورد شود، می‌توانیم از یک سوژه عکاسی کنیم.

ولی حاصل کار کاملاً متفاوت است...

آرش عاشوری‌نیا: دقیقا و این، اتفاق خوبی است. ما اول از همه، با هم دوست هستیم و یک‌باره هم خیلی با هم شدید دوست شدیم و واقعیت این است که ما جور دیگری می‌بینیم. یعنی یک چیز را شاید از دو نگاه مختلف ببینیم، و توانسته‌ایم با هم‌دیگر کنار بیاییم، در همه‌ی حوزه‌ها. اتفاق قشنگی که می‌افتد -نه لزوماً در این نمایشگاه- این است که ما به هر چیزی، از یک سوژه‌ی ثابت، دو نگاه کاملاً متضاد داریم.

مثلا؟

آرش عاشوری‌نیا: نمونه‌اش را می‌توانم نشان بدهم که یک نفر را از دو جهت مختلف می‌بینیم. روزبه می‌تواند او را از پشت سر ببیند، بار سنگینی در آن عکس دیده شود، غمی باشد، مشکلی باشد و... و من می‌توانم شادی و خوشحالی را در همان آدم ببینم. آن آدم را از جلو ببینم، با لبخندش ببینم، با دنیای روبرو و یا پشت سرش ببینم. مدل نگاه‌مان کلاً با هم فرق می‌کند و به نگاه هم‌دیگر احترام می‌گذاریم. هم‌دیگر را درک کرده‌ایم و هرکدام‌مان هم کار خودمان را می‌کنیم. اصلاً تلاش نمی‌کنیم کار هم‌دیگر را انجام بدهیم. خیلی با آسودگی هردو می‌رفتیم از جایی عکاسی می‌کردیم و بعد نگاه می‌کردیم ببینیم عکس‌های خوب هرکدام‌مان کدام است و لذت می‌بردیم.

یعنی لذت بی‌حسرت؟

آرش عاشوری‌نیا: من خیلی اوقات از عکس روزبه هیجان‌زده می‌شوم. اما عکس‌هایی که روزبه می‌گیرد اصلاً مدل من نیست، من نمی‌توانم چنین عکسی بگیرم. یا ممکن است یک وقتی اشتباهی بشود، من عکسی بگیرم و بگویم روزبه این عکس توست. واقعاً من عکسی را که روزبه می‌گیرد، نمی‌توانم ارائه بدهم. چون اصلاً تو ژانر من نیست. اگر هم گرفته باشم، جزو انتخاب‌های من نیست، چون در جهان‌بینی من نیست. پیش می‌آید که من عکسی بگیرم که شبیه عکس روزبه باشد، اما در انتخاب‌های‌ام خط می‌خورد. در مورد روزبه هم احتمالاً همین‌طور است. اگر عکسش خوشگل باشد، ناراحت می‌شود.

جدی؟!...

روزبه روزبهانی: بله، دقیقاً همین‌طور است.

اگر بخواهی در سه صفت آرش را توصیف کنی، چه صفاتی به کار می‌بری؟

روزبه روزبهانی: صبور، عکاس، عکاس...

تو چطور آرش جان؟

آرش عاشوری‌نیا: شیطون، خلاق، خلاق...