پستی و بلندیهای زندگی در فرهنگی ناآشنا
۱۳۸۹ شهریور ۹, سهشنبهتطبیق دادن خود با فرهنگی جدید همیشه دشواریهایی به همراه دارد، البته درجه دشوار بودن بستگی به این هم دارد که آداب و رسوم کشور دیگر تا چه حد متفاوت باشد. به طور مثال رسم رایج تعارف در ایران تا حدودی در کشورهای نزدیک به ایران هم فهمیده میشود. اما در کشوری مانند آلمان بسیاری از ویژگیهای فرهنگی ایرانیان غریب هستند. به تبع آن، درک بسیاری از آداب و رسوم آنها نیز برای ما ایرانیان سخت است. با این وجود در بسیاری موارد به دلیل هیجان و رغبت نسبت به محیط جدید این تفاوتها درآغاز آنچنان بارز نیستند. در این مرحله همه چیز زیبا و هیجانانگیز به نظر میآيد و افراد نسبت به مسائل ناشناخته انعطاف زیادی از خود نشان میدهند.
سحر نیز یکی از ایرانیانی است که در ابتدا آمادگی زیادی برای تطبیق دادن خود با محیط جدید داشته است. او در ایران در رشته فیزیک تحصیل کرده و برای گرفتن دکترا به آلمان آمده است. سحر از تجربیات خود از دو سال اقامتش در آلمان تعریف میکند: «در ابتدا من خیلی با آلمانیها ارتباط نداشتم و تفاوت فرهنگ را خیلی احساس نکردم. بیشتر در فضایی بینالمللی بودیم. برای همین تقابل دو فرهنگ را زیاد احساس نمیکردم. من در این مقطع بیشتر سعی میکردم نکات مشترک بین دو فرهنگ را پیدا کنم تا راحتتر بتوانم زندگی کنم.»
سحر پس از گذشت حدودا سه ماه با جنبههای دیگر زندگی در آلمان آشنا شده که الزاما خوشایند نبودهاند. سحر سعی میکند برخی از تجربههای منفی خود را به یاد آورد: «اینجا مردم کمتر گرم هستند. به طور کلی نمیتوان گفت که همه برخوردی غیردوستانه و سرد دارند، اما از کسانی که نمیشناسی نباید انتظار برخورد گرم داشته باشی.»
گلچین خصوصیات خوب از دو فرهنگ مختلف
هانیه هم دانشجوی دیگری است که در ایران در رشته فیزیک تحصیل کرده و الان برای گرفتن دکترای خود در رشته ستارهشناسی به آلمان آمده است. پس از یک سال هانیه تا حدودی به زندگی کردن در آلمان عادت کرده. او الان میتواند فرهنگ ایرانی را با فرهنگ آلمانی مقایسه کند و از این رو این امکان را دارد تا خصوصیات مورد پسند خودش را انتخاب کند: «یکی از خوبترین چیزهایی که اینجا داشته صریح بودن مردم است که ما در ایران، حداقل در محیطی که من در آن بزرگ شدم وجود نداشته. همیشه میگوییم باید احترام طرف مقابلات را نگه داری و کوتاه بیایی. ولی اینجا خیلی راحت حرفشان را میزنند. هنگامی که حس میکنند حق دارند، خیلی صریح نظرشان را بیان میکنند.»
هانیه حال زمانی که به ایران سفر میکند برخی از ویژگیهای فرهنگ آلمانی را هم همراه خود میبرد، مانند نظم و ترتیب: «من در ایران به بینظمی عادت داشتم، اما این دفعه که به ایران رفتم، گاهی اوقات واقعا نمیتوانستم بینظمی را تحمل کنم. واضحترین نشانه این تغییر این بود که من نمیتوانستم از خیابان رد شوم. همه رد میشدند و منتظر می میمانند تا بالاخره رد شوم. ولی من همچنان کنار خیابان ایستاده بودم.»
زندگی آلمانی و ایرانی به موازات هم
یک روی زندگی در کشوری دیگر این است که مجبور هستی با خصوصیات غریب خود را تطبیق دهی اما روی دیگر، کنار آمدن با حس دلتنگی و احساس گسیختگی از خانواده و محیط آشنا است: «من خیلی زیاد حملات افسردگی داشتم. کافی بود که عکسی از تهران ببینم و بعد تا دو روز نمیتوانستم به هیچ چیز دیگری فکر کنم، جز اینکه من الان میخواهم آنجا باشم، نه اینجا.»
با این وجود سحر دید مثبتی داشته و این مشکلات را طبیعی میداند. او به این نکته واقف بوده که مردم و فرهنگها با هم متفاوتند و با ذهنیتی باز سعی کرده برای تطبیق دادن خود با فرهنگ جدید راهحلی پیدا کند. سحر پس از پشت سر گذاشتن مراحل سخت موفق شده دو زندگی موازی داشته باشد، یکی آلمانی و یکی ایرانی: «من دیگر سعی نمیکنم به یک آلمانی توضیح دهم که "تعارف" چه معنیای میدهد و ما ایرانیها چه خصلتهایی داریم. با او آلمانی برخورد میکنم و از طرف دیگر گاهی اوقات تنها مینشینم و شعر فارسی میخوانم و موسیقی ایرانی گوش میدهم یا با دوستهای ایرانیم حرف میزنم.»
آیدا آذرنوش
تحریریه: عباس کوشک جلالی