1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

با عصای سفید در عرصه ادب • گفتگو با موسی عصمتی، شاعر نابینا

۱۳۹۷ مهر ۲۳, دوشنبه

موسی عصمتی ۴۴ ساله زاده سرخس و از ۱۲ سالگی نابینا بوده است. او تا کنون شش اثر ادبی منتشر کرده که نامدارترین آنها "بی‌ چشمداشت" جُنگی از ۳۴ سروده اوست که در آنها از جمله به موضوع نابینایی پرداخته است.

https://p.dw.com/p/36ZBs
جلد کتاب بی‌چشمداشت، اثر موسی عصمتی

سازمان ملل متحد ۱۵ اکتبر را روز جهانی عصای سفید نامیده است. دویچه وله فارسی هر سال به  مناسبت این روز یکی از شخصیت‌هایی را معرفی می‌کند که کار یا زندگی‌شان در رابطه با موضوع نابینایی قرار می‌گیرد: یا در جهت بهبود وضعیت نابینایان تلاش‌های ویژه‌ای کرده‌اند یا نابینا هستند و دستاوردهای علمی، هنری، اجتماعی و غیره دارند.

امسال همکار ما اسکندر آبادی به مناسبت روز عصای سفید با موسی عصمتی شاعر گفت‌وگو کرده که ۴۴ ساله، زاده سرخس و از ۱۲ سالگی نابینا بوده است.

موسی عصمتی تا کنون شش اثر ادبی منتشر کرده که نامدارترین آنها "بی چشمداشت" جُنگی از ۳۴ سروده اوست که در آنها از جمله به موضوع نابینایی پرداخته است.

دویچه وله: پانزده اکتبر روز عصای سفید در سروده «محکوم» شما آمده: "... محکومم / که عینک دودی بزنم / و عصایی به دست بگیرم / تا پانزده اکتبر هر سال / روزنامه‌ها مرا / با خطّی برجسته بنویسند...". این روز در شعر شما در یک فضای اندوهناک و منفی مطرح می‌شود. نظرتان به عنوان آموزگار نابینایان درباره گرامی‌داشت چنین روزی چیست؟

موسی عصمتی: در این مدتی که من نابینایی را تجربه کرده‌ام و هر ساله ۲۳ مهر یک روز خاطره‌انگیز برایم بوده است، همانطور که در  بخشی از شعر محکوم اشاره کردم، متاسفانه در جامعه ما فقط در همین ایام است که توجه مسئولین به سمت معلولین جلب می شود و ما نابینایان ۲۳ مهر روز جهانی عصای سفید را یک فرصت می‌دانیم برای اینکه توجه جامعه را به سمت مشکلات و خواسته‌های نابینایان جلب کنیم.

به همین خاطر من ۲۳ مهر را یک فرصت می‌دانم برای اینکه بتوانیم هم توانمندی‌های نابینایان را به جامعه معرفی کنیم و هم خواسته‌های نابینایان مطرح شود. با توجه به اینکه در این ایام رسانه‌ها هم توجه بیشتری به این موضوع می‌کنند، ما هم باید از این دریچه حداکثر استفاده را ببریم. به همین خاطر  ما سال به سال احساس گشایش بیشتری در امور می‌کنیم. ایجاد پیاده‌روهای ویژه معلولین و نابینایان و ایجاد باجه‌های ویژه نابینایان در بانک و بعضی خدمات دیگر شهری از اتفاقاتی است که نتیجه فعالیت‌های همین ایام است، یعنی همین استفاده نابینایان از این روز به عنوان یک فرصت طلایی کمک شایانی به فرهنگ‌سازی و تغییر نگرش جامعه به نابینایان کرده است.

شما انسان سخت‌کوشی هستید و پیشرفت‌های شایانی در زمینه‌های شغلی، خانوادگی، ادبی و اجتماعی داشته‌اید، ولی در سروده‌هایتان مثل شعر «بی‌بی» و شعر دیگر بارها گذشته را می‌ستایید و از اوضاع و شرایط کنونی می‌نالید، مثلا اوضاعی که: "شب‌هایت / با مهتابی‌های چینی / مهتابی می‌شود". منظورتان ستایش پیش از نابینایی است یا به حال و آینده بدبین هستید؟

این که گذشته را ستایش می‌کنم به این معنا نیست که به حال و آینده بدبین هستم. حال و هوای شعرهای من بیشتر حس و حالی نوستالژیک دارد. گذشته‌ای که آلبوم خاطرات رنگین من بوده است. دورانی که کاملاً بینا بودم و از مظاهر طبیعت بسیار بهره بردم . من رنگ‌ها را کاملاً به خاطر دارم. تصاویر زیبایی از کوه‌ها، دره‌ها، دشت‌ها، رمه گوسفندان در خاطرم است.

من یک روستایی هستم  که تا ۱۲ سالگی کاملا بینا بودم و  بعد از این که بر اثر بیماری مننژیت نابینا شدم برای ادامه تحصیل به شهر آمدم. من دوران بینایی‌ام را در روستا گذراندم؛ روستایی ساده و صمیمی، با مردمان مهربان. و حال که نابینا هستم به خاطر مسائل شغلی باید در شهر زندگی کنم؛ شهری پر از شلوغی و پر از مشغله. بدیهی است که گذشته رنگین خودم را نسبت به الان که نابینا هستم ترجیح بدهم.

در سروده‌های شما رنگ‌ها به صورت انتزاعی و استعاری آمده‌اند؛ مثلا: "وقتی که دست آبی باران نمک نداشت" یا: "می‌ترسم. از تمام چاله‌های دنیا. که چاه‌ها را روسفید کرده‌اند". بماند که آب شفاف است و رنگ آبی را از آسمان می‌گیرد، آیا بهره‌گیری از رنگ‌ها متکی به تجربیات پیش از نابینایی‌تان بوده یا از طریق شنیده‌ها و مطالعه به آن رسیده‌اید؟

حدود ۳۰ سال است که نابینا شده‌ام و دوران تاریکی را تجربه می‌کنم. این طبیعی است که رنگ‌ها و تصاویر آن کارکردی که در شعر افراد بینا دارند را در شعر من نداشته باشند. در واقع ۳۰ سال است که بین من و رنگ‌ها و مظاهر طبیعت یک فاصله عمیق افتاده است و به همین خاطر بعضی وقت‌ها رنگ‌ها آن کارکرد واقعی را ندارند و فقط جنبه انتزاعی پیدا می‌کنند.

در شعر من تصویر زیاد به چشم نمی‌خورد. صداها، بو و حس لامسه و چشایی بیشتر نمود پیدا می‌کند. مثلا در شعر «چوپان‌ها» باز هم نی‌لبک و زمزمه چوپان‌ها، بره‌ها، بوی علف، همهمه چوپان‌هاست و از صدا و بوی علف یاد می‌شود. یا در شعر «بی بی» صدای مشک ما را به آسمان می‌برد به کوچه کوچه شیری کهکشان، بی بی از صدای مشک یاد می‌شود. یا در  شعر «صدای گنجشکان» گفته‌ام صدای گنجشکان مرا به زمستان‌هایی می‌برد که مادرم گوشه حیاط برایشان گندم می‌ریخت و معتقد بود هیچ گنجشکی مفت نیست.

در واقع اگر شعر من شعری تصویری باشد باید به اصالت و صداقت آن شک کرد، چون من با صدا، بو و حس لامسه و چشایی سر و کار دارم و اگر بخواهم تجربیات واقعی خودم را در شعر بیاورم باید از این حواس استفاده کنم و به هیچ عنوان معتقد نیستم که شعر یک نابینا باید تصویر داشته باشد. در شعر یک نابینا صدا و بو و لامسه جایگاه ویژه‌ای دارد و اینجاست که شعر آن صداقت و صمیمیت خاص خود را پیدا می‌کند.

در سروده‌هایتان به پیش‌داوری‌های مردم نسبت به نابینایان اشاره می‌کنید: "به من از راه نگویید خودم می‌بینم". آیا این موارد به تجربه شخصی‌ شما بازمی‌گردد یا تجربه‌های نابینایان را بازگو کرده‌اید؟

به عنوان یک عضو از جامعه نابینایان ایران قطعاً با دوستانم تجربیات مشترکی دارم. در این سروده ها علاوه بر تجربیات شخصی سعی کرده‌ام که نماینده جامعه خودم هم باشم و علاوه بر این‌ها این شعرها منحصر به یک جامعه خاص هم نیست و معمولا این شعرها کارکردی چند بعدی دارد.

مثلاً شعر «به من از راه نگویید خودم می‌بینم / از شب و ماه نگویید خودم می‌بینم» فقط اعتراض یک نابینا و جامعه نابینایان را نمی‌رساند و کارکردی وسیع‌تر هم می‌تواند داشته باشد. می‌تواند اعتراضی باشد به آنهایی که خود را محق می‌دانند تا برای دیگران نسخه بپیچند و این خودم می‌بینم می‌تواند به معنی خودم می‌دانم هم باشد. به همین خاطر در بیشتر اشعار علاوه بر اینکه سعی کرده‌ام تجربیات نابینایی را بیان کنم، به کارکرد چند بعدی آن  هم فکر کرده‌ام تا این سرودها علاوه بر بیان اندیشه‌های شخصی یک نوع بیان و اندیشه انسانی فراتر از یک جامعه هم داشته باشد.

نابینایی تنها درون‌مایه‌ سروده‌های شما نیست. شما شعرهای اجتماعی و سیاسی مانند "گاندی" و "بوعزیزی تونسی" را هم دارید، شعرهای عاشقانه دلنشینی هم گفته‌اید. نظرتان به توجه و تاکید بیش از حد ناقدان به نابینایی چیست؟

این روزها ما شاهد چاپ و انتشار مجموعه‌های فراوانی از شاعران جوان هستیم که اغلب آنها حرف تازه‌ای برای گفتن ندارند؛ یعنی یک مشت کلمات شبیه به هم و ظاهراً مدرن را در قالب شعر ارائه داده‌اند. اگر نام شاعران را از پای شعرهایشان برداریم هیچ قابل تشخیص نیست که این شعرها از کیست.

در واقع شاعران به تجربیات شخصی خود و بومی‌گرایی هیچ توجهی ندارند. به همین خاطر شعرها بسیار شبیه هم شده‌اند. مثلاً شاعری که در یزد است از بندر و اسکله صحبت می‌کند و شاعری که در شمال کشور زندگی می‌کند از کویر و تجربیاتی می‌گوید که کمتر با آنها مانوس بوده است. بومی‌گرایی و تجربیات شخصی شاعران کمتر در شعرشان نمود داشته و این مخاطب شعر امروز را بسیار سرخورده کرده است.

تجربیات شخصی و بومی‌گرایی از ویژگی‌های کتاب "بی‌چشمداشت" است. در واقع ویژگی‌هایی که منحصر به یک جامعه کوچک هم نیست می‌تواند اندیشه‌های جهانی هم داشته باشد؛ تجربیاتی که تمام افراد روی کره زمین با آن مانوس هستند . سادگی، مهربانی، انسان‌دوستی روستا و فرار از شلوغی و هیاهو. این چیزهایی است که خواست تمام افراد بشر است به همین دلیل "بیچشمداشت" مورد توجه منتقدان و شاعران قرار گرفت، به نحوی که در سال ۹۵ از طرف انجمن قلم ایران از بین ۳۵۰۰ کتاب به عنوان کاندیدای دریافت قلم زرین انتخاب شد.

آیا شما با نابینایان اهل قلم در ارتباط هستید؟ آیا برای شما به عنوان نابینای فرهیخته اهل قلم خدمات ویژه‌ای در ایران هست؟

متأسفانه در اینجا تشکل و انجمنی وجود ندارد که نابینایان صاحب قلم را گرد هم بیاورد.  اگر هم ارتباطی وجود دارد، به واسطه علایق شخصی دو نویسنده و هنرمند نابینا است. معمولاً هنرمندان نابینا به طور انفرادی و به عنوان تک ستاره‌هایی مشغول فعالیت هستند. البته در سال گذشته از طرف انجمن نابینایان ایران یک حرکت مثبت و قابل تقدیر اتفاق افتاد. آن هم این بود که آثار نابینایان را در ۲۰ سال اخیر داوری کردند و در یک جشنواره ملی آثار برگزیده معرفی شد و خوشبختانه مجموعه شعر "بی‌چشمداشت" به عنوان کتاب سال نابینایان ایران در ۲۰ سال اخیر برگزیده شد. کمتر شاهد چنین اقداماتی بوده‌ایم. امیدوارم باز هم این حرکت ها تکرار شود .

اما این که آیا از امکانات خاصی به عنوان یک نویسنده نابینا برخوردار هستم، باید بگویم نه، امکانات خاصی ندارم و با همان نوشت‌افزار کار می‌کنم که دیگران از آن استفاده می‌کنند و در این مورد متولیان امور نابینایان هیچ برنامه‌ای نداشته‌اند تا از نویسندگان نابینا حمایت شود. امیدوارم در این زمینه هم این آگاهی صورت بپذیرد تا مسئولین از هنرمندان نابینا بیشتر حمایت کنند.

اسکندر آبادی روزنامه‌نگار، مترجم و نوازنده ساکن آلمان