شهبانوی ادیب
۱۳۹۸ فروردین ۲۲, پنجشنبهپدر و مادرش از نجیبزادگان بودند. خانواده مادرسالاری داشت.
مادرش ۱۵ ساله بود که او را به دنیا آورد و از همان آغاز کوشید دختر و پسرش را همتراز یکدیگر بار آورد.
۱۳ ساله بود که هفت زبان را خوب میدانست و دیری نپایید که مانند برادرش الهیات، فلسفه و دانشهای طبیعی هم آموخت. افزون بر این باید مانند زنان دیگر بافتن، پخت و پز و پرستاری از بیماران را هم میآموخت و مانند شاهزاده خانمهای دیگر "مکالمه فرهیخته" "رفتار نوازشگر با میهمانان" و "برتریجویی فرادستی حکومت" را هم تمرین میکرد.
تاریخنگاران نوشتهاند که او زیبا نبود اما صدای آهنگینی داشت و با ذوق و هوش سرشارش ظاهر را خوب جبران میکرد.
خود مینویسد: "تنم را دوست میدارم که جّذاب است و میدانم ولی از روح پنهانم چه میدانم چه میدانم!".
او بسیار باورمند ولی از تعصب به دور بود. به عنوان خواهر پادشاه فرانسه و مدتی به عنوان شهبانوی بخشی از کشور از یکسو در توطئههای سیاسی شریک بود و یک بار توانست برادرش را با به کارگیری ترفندهای دیپلماتیک از بند اسپانیاییها آزاد کند و از سوی دیگر بسیاری از آزادیخواهان مذهبی را از مجازاتهای شدید دادگاههای تفتیش عقاید رهانید.
ماندگارترین اثر او "هِپتامِرون" یا "آثار هفت روزه" است که داستان در داستانهایی درباره همآغوشیهای زمینی و عشقهای آسمانی است.
این اثر که ۷۲ داستان کوتاه و بلند را دربر میگیرد یکی از منابع گویای آغاز روشنگری در فرانسه به شمار میرود.
پنج زن و پنج مرد اشرافی در پی هوای توفانی به صومعهای پناه میبرند و برای وقتگذرانی داستانهایی تعریف میکند:
"دو زن با هم پچپچ میکردند که:
- اگر مرا به رودخانه بیندازند بهتر از این است که تسلیم یک تارک دنیا شوم.
- مگر شما خوب شنا میدانید؟"
مارگِریت ناوارایی (Marguerite de Navarra) در ۵۷ سالگی در اودو در فرانسه درگذشت.