1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

ایران معاصر و "دیگری" در دهه شصت

Iran Menschenrechte
بهار مجدزاده
۱۳۹۷ مهر ۱, یکشنبه

فهم و درونی کردن هر فاجعه جمعی و آثار مخربش در زمان حال، ممکن نمی‌شود مگر از راه ترجمه آنچه از آن باقی‌مانده است. این بازخوانی ضرورت امروز است. انکار، تحریف و پراگماتیسم سیاسی امکان هر نوع تأمل دراین موضوع را سد می‌کنند.

https://p.dw.com/p/35LJa
Detail Guernica Picasso
عکس: Reuters

حذف سیستماتیک گروهی انسان، ما را در مقابل سوال‌های اساسی‌تری در ارتباط با مفهوم زندگی، تاریخ و جامعه قرار می‌دهد. پاتریسیو گوزمن فیلم‌ساز شیلیایی، در آخرین فیلم‌اش "دکمه مروارید" مسئله تخریب انسان را در کنار سوال‌های بزرگ‌تری می‌گذارد؛ کیهان، آب و …

او داستان دو دکمه را با هم در می‌آمیزد. یکی فروخته شده به یک بومی، جیمی بوتون در ۱۸۳۰ (دکمه‌ای از مروارید برای اینکه او به هیات انسان سفید در بیاید) و دیگری متعلق به یک مخالف پینوشه، چسبیده به آهنی که کالبد بی جانش را بر آن بسته بودند تا به سطح آب نیاید، دکمه‌ای که در اعماق اقیانوس آرام پیدا شده بود.

در تمام طول فیلم، گوزمن رابطه بین انسان و آب را دنبال می‌کند، آب این حیاتی‌ترین عنصر زندگی انسان را.

بزرگ‌ترین مرز شیلی هم با آب است، همان آبی که بومیان پاتاگونیای غربی، مردمان جنوب، بر روی آن زندگی می‌کردند. درست در همین آب است که اجساد طرفداران آلنده ناپدید شدند. گوزمن در این فیلم از نابودی بومیان شیلی و تاریخ  ساخته شدن شیلی، به مفقودشدگان کودتای پینوشه می‌رسد. او در فیلم‌اش تصویری زیباشناسانه از رنج نمی‌سازد، بلکه این دو چهره یعنی بومی و مخالف را به شکلی نمادین مطرح می‌کند، دو چهره "دیگری" تاریخ شیلی را.

بهار مجدزاده
بهار مجدزادهعکس: privat

پاتریسیو گوزمن به این ترتیب خشونت دیکتاتوری پینوشه را درهم آمیخته با خشونت دوره پیشین‌ شیلی می‌بیند. از دید او، مخالفان سیاسی با همان خشونتی روبرو شدند که بومیان تجربه کردند. برای گوزمن غیرممکن است که فیلم‌هایش شهادتی بر دوره سالوادورآلنده نباشند؛ سال‌هایی پرشور که اتوپیا و سیاست هم معنی بودند. او در فیلم‌اش می‌گوید در شیلی مصونیت از کیفر طی قرن‌ها روی هم تلنبار شده و این چیزی است که خود کشور را شکننده می‌کند.

تخریب "دیگری"؛ درست مثل عکس‌هایی که انسان سفید از بومیان می‌گرفت و او را در چهره حیوان نمایش می‌داد. بومیانی که می‌بایست به مسیحیت می‌گرویدند و زبان خودشان را فراموش می‌کردند. مثل حذف مبارزانی که آرمان‌هایشان باید فراموش می‌شد... این‌ها چیزهایی هستند که شیلی را از نظر گوزمن شکننده می‌کنند.

چهره مغایرت

در بستر سیاست و حال حاضر امروز ایران هم، همین حذف و تخریب و خشونت مداوم است که چهره "دیگری" را به سطح می‌آورد: چهره "دیگری" دهه شصت، چهره‌ای که می‌تواند به خاطر حذف سیستماتیک از بستر جامعه، نماینده چهره "دیگری" ایران معاصر باشد: چهره مغایرت.

مبارز سیاسی که خودش و مبارزه‌اش، در انبوه نام‌هایی که بر او گذاشته شد، نام‌هایی چون "ضد انقلاب"، "منافق"، "مرتد" وعاقبت "معدوم" گم شد؛ عناوینی که راه را برای یافتن چهره واقعی او مخدوش می‌کنند.

ژان پیر ورنان ، مورخ و مردم شناس فرانسوی، در کتاب «مرگ در چشم‌ها، فیگور دیگری در یونان باستان»  از سه خدای یونانی ِماسک حرف می‌زند، آرتمیس، دیونیسوس و گورگون. آن‌ها تجربه‌ای را بازنمایی می‌کردند که یونانیان از «دیگری» داشتند و آن گونه که "دیگری" را می‌دیدند.

ورنان این سؤال را مطرح می‌کند که چطور یک گروه انسانی که به بقا و هویت خویش می‌اندیشد، مسئله "دیگری" را طرح می‌کند. یونانیان از طریق ماسک گورگون، یعنی "دیگری مطلق"، آن چیزی را بیان می‌کردند که تجربه‌شان در مقابل مرگ بود، یعنی آنچه ناتوانیم از گفتن‌اش و از فکر کردن به آن، آنچه آن را  نیستی می‌نامیم.

این سؤالی است اساسی برای هر جامعه‌، خصوصا آن‌ جامعه‌هایی که تجربه خشونت‌های گسترده را داشته‌اند؛ خشونت‌هایی که به شکلی رادیکال جامعه را تغییر دادند، نظیر آنچه در دهه شصت در ایران اتفاق افتاد. خشونتی که با تخریب انسان، چهره‌ای مغایر با جامعه می‌سازند. مثل مبارزان سیاسی دهه شصت که در ادبیات جمهوری اسلامی "معدوم" و هیچ خوانده می‌شوند.

انکار و حذف "دیگری"

سیاست ترس، سکوت و انکار حاکمیت، از آن‌ها چهره "دیگری" ساخته؛ دیگری‌ای که هنوز در گفتگوهای مربوط به دهه شصت و انقلاب، ابژه نفرت و خشونت و محکومیت است و نه فقط از طرف حاکمیت، بلکه از طرف بخشی از جامعه. دیگرانی که مبارزه‌شان، سرکوب و تخریب‌شان در هاله‌ای از فراموشی پوشیده شده است. این فیگور "دیگری"، هم‌چون آینه‌ای است که روی دیگر جامعه، ناتوانی و ضعف در پذیرش دیگری را نشان می‌دهد.

البته باید پذیرفت که چهره این "دیگری"، تا حدودی تغییر کرده است؛ خصوصا از تابستان دو سال پیش که کابوس اعدام دسته‌جمعی‌شان ناگهان از دل صدای قاتلان‌نشان (فایل صوتی گفتگوی آیت‌آلله منتظری با هیات مرگ) به جامعه‌ای بازگشت که به طور مداوم از به یاد آوردن آن‌ها اجتناب کرده بود. این اجتناب، تنها انتخاب اجتماع نبود بلکه وضعیتی در آمیخته با سیاست جمهوری اسلامی هم بود که بعد از کشتار ۶۷ خودش را به عنوان تنها امکان سیاسی موجود مطرح می‌کرد. به این ترتیب بود که این "دیگری" به آسانی از عرصه عمومی و از حافظه‌ها پاک شد.

چهره "دیگری" دهه شصت، خصوصا آنجا که مرگ‌اش همدردی بر نمی‌انگیزد، سؤالی اساسی پیش روی ما قرار می‌دهد: این‌که چطور می‌توان میراث این تخریب را ترجمه کرد، به آن اندیشید و در گفتگوهای مربوط به وضعیت امروز به شکلی پویا به کار بست.

فهم و درونی کردن هر فاجعه جمعی و آثار مخربش در زمان حال ممکن نمی‌شود مگر از راه ترجمه آنچه از آن باقی‌مانده و این بازخوانی، ضرورت همین امروز است که انکار، تحریف و پراگماتیسم سیاسی یا گفتارهای نورسیده سیاسی، امکان هر نوع تأمل در این فاجعه را سد می کنند. 

همسانی خشونت‌

خشونت‌های قرن گذشته میلادی، نسل کشی‌ها مثل هولوکاست یا روندا، یا پولیتسید (اصطلاح کمتر استفاده شده‌ای که ارجاع می‌دهد به حذف فیزیکی گروهی که به یک جریان سیاسی وابسته هستند)، مثل آنچه در آرژانتین، شیلی، اندونزی و ایران دهه شصت یا اسپانیای فرانکو اتفاق افتاد، هر چند در تکنیک، شیوه اجرا و تعداد کشته‌شدگان با هم تفاوت دارند، ولی اکثرا در یک جنبه مشترکند: عدم تحمل دیگری، حق حضور دیگری و حتی حق حضور مردگانش، مثل ممنوعیت سوگواری در مورد مبارزین سیاسی اعدام شده در دهه شصت ِایران.

شاید همین مواجهه با خشونتی نظیر هولوکاست بود که ژان پی‌یر ورنان را که تجربه مبارزه در ارتش مقاومت فرانسه در دوران ویشی را هم داشت، به مطالعه مبحث خدایان بیگانه یونان باستان ترغیب کرد.

آرتمیس و دیونیسوس خدایانی بودند که یونانیان در تخیل‌شان آن‌ها را دور از یونان می‌پنداشتند؛ چونان خدایی که از بیرون، از خارج می‌آمدند. ولی به محض آن‌که آرتمیس بیگانه، یونانی می‌شد، جنبه مغایرتش کنار می‌رفت. او بازگوی توانایی فرهنگ برای پذیرش آنچه می‌شد که با او بیگانه بود.

در مقابل این "دیگری" که هرپولیس (شهر یونانی) در مواجهه با آن قرار می‌گرفت، ژان پی‌یر ورنان می‌گوید یونانیان با گذاشتن دیونیسوس (الهه‌ای حاشیه‌ای) در بین خدایان اصلی در پانتئون و تجسم بخشیده شدن به فیگور "دیگری" در میانه زندگی اجتماع، میراث بزرگی برای ما به جا گذاشتند.

* مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" صرفا بازتاب دهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است، نه دویچه‌وله فارسی.