نگاهی به فضای مجازی ایرانیان در اول اسفند ۸۹
۱۳۸۹ اسفند ۳, سهشنبهیکشنبه اول اسفند خیابانهای تهران، رشت، شیراز، مهاباد و چند شهر دیگر ایران شاهد حضور معترضان ایرانی بود. آنها به دعوت گروه موسوم به "شورای هماهنگی راه سبز امید" و برای گرامیداشت یاد کشتهشدگان تظاهرات ۲۵ بهمن به خیابان آمدند. این در حالی بود که از چند ساعت پیش از حضور آنها در خیابان، نیروهای امنیتی و انتظامی برای برخورد با آنها در میادین و خیابانهای اصلی شهرها به حالت آمادهباش درآمدند. شاهدان عینی از دستگیری صدها نفر در این روز خبر میدهند. گفته میشود یک دانشجو در شیراز کشته شده است، اگرچه مسئولان دولتی سعی دارند که کشتهشدن این دانشجو را به تصادف اتومبیل نسبت دهند.
در این روز و پس از آن در فضای مجازی ایرانیان چه گذشت؟ در نخستین ساعات ۱ اسفند، گوگلریدر یا آنچه ایرانیان آن را گودر میخوانند، به جمع دیگر شبکههای اجتماعی فیلترشده در ایران پیوست. توئیتر و فیسبوک از بهار سال گذشته و با شروع اعتراضات مردمی فیلتر شدهبودند.
فضای فیسبوک ایرانیان از نخستین ساعت مقرر برای تجمع، ۳ بعد از ظهر به وقت تهران، پر بود از استتوسهای کاربرانی که به نقل از شاهدان عینی سعی در خبررسانی درباره فضای شهرها داشتند. این فضا همچنین در توئیتهای کاربران ایرانی دیده میشد. آنچنان فضا در ایران برای کار مستقل خبررسانی تنگ شده که بیشتر رسانههای معتبر نیز در این روز از گزارشهای کاربرانی که در شبکههای اجتماعی منتشر شد یا به طور مستقل به خود آنها داده شد، استفاده کردند.
رسانههای دولتی هم سعی کردند از نبود رسانههای مستقل آزاد در ایران نهایت استفاده را ببرند. خبرگزاری فارس، خبرگزاری نزدیک به نهادهای امنیتی در ایران، در این روز تیتر زد: «تهران در آرامش كامل؛ ضدانقلاب باز هم ناكام ماند!» و این چیزی بود که دستمایه شوخیهای بسیاری در بین ایرانیان ساکن در جامعه مجازی شد. خصوصاَ وقتی ساعاتی بعد این خبرگزاری خبر داد که فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی، در حین تحریک افراد به اغتشاش دستگیر شده است. بسیاری از ایرانیان در شبکههای مختلف مجازی نظیر فیسبوک و توییتر نوشتند که «اگر اوضاع آرام است، فائزه چه کسی را داشته تحریک به اغتشاش میکرده است.»
آنچه در پی میآید نگاهیست به وبلاگستان، گودر، فیسبوک و توییتر ایرانیان در یکشنبه، اول اسفند، و نوشتههای یک روز پس از آن اما مرتبط به آن!
وضعی که اصلا خوب نیست
شاید اولین سوالی که درباره هر تجمع اعتراضی پرسیده میشود این باشد که چند نفر در تظاهرات شرکت داشتند؟ پاسخ به این سوال وقتی سخت میشود که به علت سانسور شدید دولتی، تظاهرات نتواند زیرنگاه حرفهای خبرنگاران مستقل قرار گیرد. به همین علت سنجیدن تعداد دقیق کسانی که اول اسفند در شهرهای مختلف ایران، از جمله تهران، شیراز، مهاباد و اصفهان به خیابان آمدند، غیرممکن است. البته جلوگیری از به هم پیوستن جمعهای کوچکتر به هم نیز یکی از دلایل ناتوانی در سنجش تعداد افراد حاضر در تجمع است.
اما آنچه در اول اسفند اتفاق افتاد این بود که از اولین ساعات تجمع بیش از آنکه افراد از تعداد حاضران در تجمع صحبت کنند، از تعداد نیروهای امنیتی صحبت میکردند. شمار زیاد ماموران امنیتی در لباسهای مختلف باعث این موضوع شده بود. یکی از کاربران فیسبوک از تهران نوشت: «هر چقدر اين مدت لباس شخصی و موتور سوار ديدين، ضرب در دو كنيد.»
حضور پررنگ نیروهای امنیتی دستمایه نوشتههای وبلاگی نیز شد. رضا قاسمی، نویسنده و وبلاگنویس، در وبلاگ خود "دوات" نوشت: «فرقی نمی کند که خیابانها را مردم تصرف کنند یا، به خاطر ترس از حضور مردم، پلیس آنجا را اشغال کند. در هر صورت این اراده مردم است که خیابان ها را به تصرف خود درآورده است.»
این نگاه امیدوار را در نوشتهی یکی از کاربران گودر نیز میتوان یافت. او نوشت: «این همه نیروی انتظامی ندیده بودم. به نسبت روزهای دیگه خیلی خیلی خیلی زیاد بودند. از این ماشینهای از وسط نصفکن توی بلوار کشاورز آورده بودند و ونهایی که تویشان قفس داشت. اما من یکی می گویم اونها بیشتر از ما ترسیدهاند و همین باعث میشود که نیشم باز بماند فعلا.»
مهدی جامی، روزنامهنگار ساکن کشور هلند، در وبلاگ خود "سیبستان" با نگاهی تحلیلی به حضور گستردهی نیروهای امنیتی پرداخت. وی ابتدا نوشت: « (امروز) مردم به غریزه رفتار کردند و برد روز ۲۵ بهمن خود را حفظ کردند. پیادهروی کردند و خستگی درکردند با پرهیز از زد و خورد سنگین. یک بازی محلی کردند تا بینالمللی. اما رقیب بازی را خیلی جدی گرفته بود و در حد مصاف با دشمن تا دندان مسلح بیرون آمده بود. به نظرم رفتار امروز نیروهای مزدبگیر و داوطلب حاکمیت خیلی قابل تحلیل است.»
او سپس نوشت: « پس از بهت و غافلگیری روز ۲۵ بهمن طرف حاکمیت ظرف یک هفته سعی کرد خود را جمع کند و هفتم شهدای سبز بهانه خوبی به دست طراحان سرکوب داد تا خودی نشان دهند. لشکرکشی روز اول اسفند نمونه خوبی از قدرتنمایی سبک سنتی است که بر اساس میزان درک و فهم طراحان، نفسکش طلبیدن بهترین تعبیر برای آن است. لات محل هفته پیش زمین خورده است و این بار با ساز و کتل آمده ببیند همه چیز مرتب است یا نه و کسی نگاه چپ بهش میاندازد یا نه.»
او سپس با بیان اینکه حضور گستردهی امنیتیها در خیابان « نشانه نیاز به تقویت روحیه خودیها ست،» توضیح داد: «چون بین آن هفته و این هفته چیزی به نفع حاکمیت عوض نشده است. مردم همان مردماند. اما حاکمیت و طراحان سرکوب برای بالا بردن روحیه خودیها و توجیه وضعیت برای خامنهای که طرحهاشان جواب میدهد بیشترین نیروی ممکن را به صحنه آوردند. اما همین عدم تناسب نشان میدهد که وضع اصلا خوب نیست.»
اعتصاب سراسری به جای تظاهرات
با اینکه بسیاری به تعداد زیاد نیروهای امنیتی در خیابان خوشبین بودند و آن را نشانهی پیروزی میدیدند، اما بودند کسانی که در این میان اعلام میکردند که با این وضعیت باید دنبال راههای دیگر مبارزه بود.
نویسندهی وبلاگ "میخک" مطلب خود را اینطور شروع کرد: « مردمی كه برای به دست آوردن آزادی جلو گلوله میروند، از خود میپرسند كه بیرحمی و وقاحت این نیروی سركوبگر از كجا میآید؟ چطور این همه... خشونت در قالب بدنهایی كه آدمی نامیده میشوند، جا گرفته است؟ پاسخ این پرسشها را شاید همه بدانیم، ولی این دانستن از حیرتمان كم نمیكند. همه میدانیم كه پشت این قصابیها، منافع كلان سلاخان خوابیده است. نیرویی كه سركوب میكند، همان است كه شریانهای اقتصادی كشور را به دندان كشیده و خونش را میمكد. سود سرشار اقتصادِ بیحساب و كتاب به جیب همین سپاه و بسیجی میرود كه به روی مردم خود اسلحه میكشند و كشتار و تجاوز میكنند.»
او سپس نوشت: «برای از كار انداختن این نیروی خونریز، باید شریانهایی كه از آن تغذیه میكند را ببندیم... برای این كار باید بتوانیم تدارک اعتصاب در بخشهای كلیدی اقتصاد و گردش كار و نیز تدارک تحریم خرید كالاهای وارداتی و خصوصاً كالاهای چینی را كه بخش اعظم سود وارد كنندههای سپاهی و پدرانشان در موتلفه اسلامی در آن است، ببینیم.»
او البته نوشت که آمادهسازی زمینههای یک اعتصاب به دلایل مختلفی کار مشکلیست ولی پیشنهادهایی نیز مطرح کرد. نظیر اینکه : «پیشنیاز اعتصاب، داشتن بنیه مالی برای تامین خانواده افراد اعتصابكننده در صورت لزوم است. كسانی كه به اعتصاب فكر میكنند باید برای این كار هم تبلیغ كنند. باید از كسانی كه بنیه مالی پسانداز برای چنین مواقعی دارند، هر چند مختصر، بخواهیم كه به شخصه برای چنین مواقعی پول و یا آذوقه ذخیره كنند. لازم نیست صندوق متمركزی درست كنیم كه دستاویز توطئه حكومتی قرار بگیرد، همین كه افراد همدل با جنبش تک تک آغاز به پسانداز برای چنین مواقعی كنند مفید است، كافیست پیوندهای لازم برای جمعآوری مبالغ و رساندن آنها در موقع لزوم ایجاد شده باشد.»
او در نهایت نوشت که همه پیشنهادها برای انجام یک اعتصاب سراسری باید در عمل آزموده و پخته شوند و نوشت: « چیزی كه هست این است كه تدارک اعتصاب لازمه پیروزی بر دیكتاتور است.»
فرمان ترک خیابان، فرمان غلط
تعداد بسیار زیاد نیروهای امنیتی در خیابانها نقدهایی را هم متوجه "رهبران" جنبش مردمی ایران کرد. مهران امیراحمدی، نویسندهی وبلاگ "قلم روز" ، در وبلاگ خود ابتدا به حرکت ۲۵ بهمن پرداخت و نوشت: «شاید کسی به این آسانی باور نمیکرد که خیزش مردم تونس و مصر در مدت زمانی به این کوتاهی به بار نشیند و این چنین آرزوهای مردمانی خسته از استبداد متحقق گردد. در حالی که ملت ایران باید با حسرت و غبطه همچنان نظارهگر کامیابیهای دیگر ملتهای خاورمیانه باشد و دلخوش به حرکت اخیر ۲۵ بهمن به تحقق مطالبات خویش در آینده بنگرد.»
او نوک تیز پیکان انتقاد را به سوی کسانی گرفت که به تعبیر او سال گذشته مردم را به برگشتن به خانهها ترغیب کردند و دم از تغییر استراتژی زدند: «در بیست و پنجم خرداد ۸۸ حکومت هیچگاه تجربهی مواجهه با چنین خیل عظیمی از مخالفان را نداشت از این رو به آسانی میتوانستیم پایتخت را در زیر پاهای پیروزمندانه ملت تصور کنیم. ناگفته نماند سران حاکمیت با نظاره تظاهرات میلیونی به یکباره غافلگیر گشته و خود را آماده وداع با اریکه قدرت کرده بودند تا اینکه فرمان ترک خیابانها توسط سران جنبش سبز اعلام گشت. در واقع شریانهای مسدود گشته حاکمیت با این فرمان به یکباره باز گشته و امید به بقا و ماندگاری ایشان لحظه به لحظه تقویت گشت. بهتر بگویم دوستان از سر نادانی، و یا هر چیز دیگری، حکومت را دوباره به غاصبان فعلی بخشیدند.»
او در ادامه نوشت: «در پی آن، انحصارطلبان در طول این یک سال و اندی، تجربههای فراوانی جهت سرکوب مخاطرات احتمالی بدست آوردند.»
امیراحمدی در نهایت رو به میرحسین موسوی و مهدی کروبی نوشت: «اگر ایشان ریشههای خود را از تنه پوسیده نظام جمهوری اسلامی قطع نکنند قطعا هم به خود و هم به مردم ایران ظلم مضاعف کردهاند. چراکه تمام مصیبتهای کنونی ملت، ریشه در ساختار موجود و سازوکارهای غیر انسانی آن دارد.»
او در نهایت وضعیت کنونی منطقه و وجود تجربههای عینی نظیر مصر و تونس را فرصتی تاریخی میداند که بهرغم «فرصتسوزی» سال گذشته به ملت ایران اعطا شده و باید از آن نهایت استفاده را برد.
تولد یک ماندلای دیگر در حصر خانگی
اما انتقاد به میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حالی مطرح شد که این دو از ۲۵ بهمن به بعد حتی قابل دسترسی از سوی اعضای خانواده خود نیستند و تحت فشار و مراقبت شدید امنیتی قرار دارند. این فشارها بر میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد بیشتر است. بر اساس اخبار منتشر شده پس از آنکه ماموران امنیتی نزدیک به یک هفته میرحسین موسوی و همسرش را در حصر کامل قرار دادند، درست همزمان با اول اسفند اقدام به ساخت دری آهنی در مقابل منزل او کردند.
ویدیویی در شبکهی اجتماعی منتشر شد که این در را نشان میدهد. همزمان پوسترهایی نیز طراحی و در اینترنت پخش شدند که خواستار آن هستند که میرحسین آزاد شود. بسیاری از کابران فیسبوک نوشتند که «برای میرحسین زندان خصوصی ساختهاند.»
مهدی جامی در وبلاگش "سیبستان"، به این موضوع نیز اشاره کرد: « ولیفقیه بالاخره تصمیم خودش را گرفت که رقیب اصلیاش میرحسین موسوی را محبوس کند. هنوز از کم و کیف این حبس خانگی خبری نداریم و مثلا نمیتوان دانست که تا چه حد شبیه وضعیت آیتالله منتظری خواهد بود و برای چه مدتی. کف نفس آقا به دلیل خطراتی که حس میکرده و میکند در این زمینه بیشتر بوده است و ممکن است حبس موسوی مدتی بعد برداشته شود. چون خامنهای می ترسد که موسوی در اثر حبس به رهبری بلامنازع تبدیل شود و کلاماش آن نفوذی را پیدا کند که خود خامنهای همیشه آرزو کرده و به آن نرسیده است.»
شاید از همین رو باشد که از جملهای که حمید دباشی، استاد دانشگاه کلمبیا، به بی بی سی فارسی گفت به طور گستردهای استقبال شد و در شبکههای مجازی بارها به اشتراک گذاشته شد. او گفت: «با حصر میرحسین موسوی، ماندلای ایران متولد شده است.»
مریم میرزا
تحریریه: یلدا کیانی