1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

بخش اول: چیزی جز هنر اپورتونیستی

۱۳۸۶ مرداد ۵, جمعه
https://p.dw.com/p/BMpu
یک هنرمند چینی مقیم آلمان پیش از افتتاحیه‌ی دوکومنتا ۱۲ با پلاکاتی جلوی سالن اصلی نمایشگاه: "آلمانی بهشت نیست"عکس: AP

راهنما کارش را با این جمله آغاز می کند: «به دوکومنتاتا خوش آمدید!»

و بدون وقفه ادامه می‌دهد: «تعجب نکنید از این‌که من از میان این همه اثر هنری به آنهایی می پردازم که به همدیگر ربطی ندارند. البته به نظر می رسد که به هم ربطی ندارند ...»

منظور خانم راهنما از “این همه اثر”، کارهای بیش از ۱۰۸ هنرمند از سراسر جهان است که در شهر کوچک کاسل گردآوری شده‌اند؛ چیدمانی از غرب آفریقا، پرفورمانسی از ایالات متحده آمریکا، عکس هایی از فلسطین، تابلویی از چین، ویدیویی از جمهوری چک ...

کمابیش اطلاعاتی در مورد نمایشگاه، یابه عبارتی جشنواره دارم؛ مثلاً این که بیش از ۵۰۰ اثرهنری از کشورها و دوران مختلف در ۵ سالن بزرگ خودنمایی می‌کنند، این که کهنه‌ترین اثر، یک مینیاتور ایرانی از قرن چهاردهم میلادی است، یا این که مدیر نمایشگاه و یک تیم مشاور ۴۰نفره به مدت بیش از ۳ سال برای برنامه‌ریزی نمایشگاه نزدیک به ۱۹ میلیون اویرو هزینه کرده‌اند، و این که در کنار مینیاتور، یک اثر پر ارزش دیگر نیز از ایران حضور دارد. این را هم می‌دانم که ملاک انتخاب آثار هنری، نه نام و شهرت هنرمندان بلکه خود آثار بوده است. به همین خاطر بیشتر هنرمندان حاضر در دوکومنتا در عرصه‌ی جهانی، ناآشنا و بعضی‌ها، مانند خالقان دو اثر ایرانی، گم‌نامند. البته یکی دو کار از چهره‌های نامدار دنیای هنر، یا بهتر بگویم، پول سازان صحنه‌ی هنر هم وجود دارند اما حضورشان آن‌قدر کم رنگ است که به چشم نمی خورند.

"روگر بوئرگل " و" روت نواک"
"روگر بوئرگل " و" روت نواک"عکس: picture-alliance/dpa

چیزی جز هنر اپورتونیستی

مدیر دوکومنتای ۱۲، روگر مارتین بوئرگل و همسرش روت نواک که در انتخاب آثار، نقشی اساسی داشته است، معتقدند، یک اثرهنری باید مستقل از آفریننده‌ی آن، مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. و اگر میان اثر و مخاطب رابطه برقرار شد، آن اثر را می‌توان هنر معاصر دانست، جدا از این که اثر چه زمانی آفریده شده باشد. برای آنان این نکته هم مهم است که بیننده دریابد‌‌، هنر مدرن حتماً خودجوش نیست و معمولاً ریشه در گذشته دارد.

بوئرگل در یک مصاحبه گفته است، میل ندارد مانند بیناله‌هایی که در نقاط مختلف جهان برگزار می‌شوند، بازار مکاره‌ای برای سوداگران هنر به‌وجود بیاورد. او در این رابطه از عبارت "بورژوازی نوین” استفاده می‌کند و می‌گوید، به «هنر عاری از عشقِ اپورتونیست‌های ماهر » علاقه‌ای ندارد، کسانی که «یک شبه اثری تولید می‌کنند و رنگ و بوی متفکرانه به آن می‌‌زنند و سال‌های متمادی به این حقه‌بازی ادامه می‌دهند.»

تشت ریکاردو باسباوم
تشت ریکاردو باسباومعکس: Ricardo Basbaum

سه پرسش

بوئرگل بر مبنای ۳ پرسش، نمایشگاه را برنامه‌ریزی کرده است:

“آیا مدرن برای ما عتیقه شده؟”، “زندگی آن چنان که هست، چیست؟” و “چه باید کرد؟”

تکلیف پرسش میانی روشن است، هنر همیشه مدعی بازتاب دادن زندگی بوده است. برای یافتن پاسخ پرسش اول، تیم برگزارکننده‌ی نمایشگاه بیش از دو سال با ۹۰ مجله و کارشناس هنر در سراسر جهان مکاتبه داشته که نتیجه‌ی آن را در قالب “۳ مجله‌ی دوکومنتا” در اختیار بیننده گذاشته شده است.

پرسش آخر، در راستای مسائل سیاسی جهان مطرح شده است. بوئرگل می‌گوید‌‌: «سیاسی بودن حتماً این نیست که من کودکان سرباز را در فیلم‌های ویدیویی نشان دهم، بلکه به این ربط دارد که آیا من قادرم، در ذهن بیننده یک دگرگونی واقعی به وجود بیاورم و باعث تغییر نظر او شوم؟ در این راستا، نمایشگاه ما به شدت سیاسی است. البته ما از واژه‌ی سیاسی استفاده نکرده‌ایم‌، بلکه به جای آن از فرهیختگی حرف می‌زنیم، از فرهیختگی عمومی”.

او در رابطه با “فرهیختگی” است که می‌پرسد: “چه باید کرد؟” و در پاسخ، پرسش “جدیدی” مطرح می‌کند: “چه باید کرد؟” به گمان من منظور او این است که اندیشیدن درباره‌ی پدیده‌ها و مسائل اجتماعی با این پرسش آغاز می‌شود، اما به پایان نمی‌رسد.

قایق روموالد هازومه
قایق روموالد هازومهعکس: Romuald Hazoumé/ VG-Bild-Kunst, Foto Jens Ziehe

مهاجرت فرم

بوئرگل در پی یافتن پاسخی به این پرسش به پدیده‌ای برخورد کرده که او آن را “مهاجرت فرم” می‌نامد، و منظور او این است: وقتی که در آثار کهن مینیاتور ایرانی نشانه‌هایی از هنر چینی به چشم می‌خورد، این نشان می‌دهد که هنرمندان همواره مرزها را شکسته و پشت سر گذاشته‌اند و گوشه‌ای از هنر و فرهنگ یک ملت را باخود وادار به مهاجرت کرده‌اند. معنی دقیق‌تر آن این است که روند جهانی‌شدن نه در قرن نوزدهم یا بیستم، بلکه از زمانی آغاز شده که بشر توانسته است با هم‌نوع خود در مناطق دیگر رابطه برقرار کند.

بوئرگل به این نتیجه می‌رسد که ما، انسان‌ها، با وجود همه‌ی تفاوت‌هایمان، به نزدیک‌شدن به یکدیگر علاقه‌مندیم ولی برای نزدیکی به یکدیگر راه‌های متفاوتی را می‌آزماییم. هنر یکی از این راه‌هاست.

واقعاً، هنر یکی از این راه‌هاست؟ و آیا، برای کاوش در این زمینه، دوکومنتا مکان مناسبی است؟

ماسک‌هایی از گالن پلاستیکی

خانم راهنما با آرامش و لبخندی پیوسته برای ما تعریف می کند. هر گاه که مقابل یک اثر می ایستد، توضیحاتش را با چند جمله در مورد هنرمند آغاز می‌کند و بعد به خود اثر می پردازد و علت به وجود آمدن آن.

پس از آشنایی با یک تشت فلزی و چند مجسمه ی سیمی، اکنون در مقابل کارهای روموالد هازومه (Romuald Hazoume)، هنرمند بنینی ایستاده ایم. کارهایی که از او به دیوار نصب شده، نیازی به توضیح راهنما ندارد: ماسک‌هایی که از گالن پلاستیکی خلق شده اند.

هنرمند سر گالن ها را بریده و به آنها فرم داده است. در زیبایی خیره کننده‌اند و وقتی که به آنها دقیقتر می‌شوی در عالم خیال به آفریقا می‌روی، انگار در میدان یک دهکده‌ی دور افتاده در بنین شاهد نمایش روحانیون ودویی (Voodoo) هستی.

راهنما برمی گردد و به گوشه ای اشاره می کند: « آن قایق و آن عکس هم از آثار هازومه است. »

Documenta 12, islamischer Teppich
فرش ایرانی ۲۰۰ ساله، یکی از کهنه‌ترین آثار هنری دوکومنتاعکس: Bildarchiv Preußischer Kulturbesitz, Foto Reinhard Friedrich

قایقی گالنی

به فاصله ۲۰ متر از ماسک ها یک قایق نسبتاً بزرگ، از آن نوع که آفریقایی‌های پناهجو در دسته‌های چندده‌نفری به آن آویزان می شوند و خود را به موج‌های اقیانوس می سپارند، لم داده. راهنما از توضیح در مورد کارهای دیگران می‌گذرد و ما را یکراست به سراغ قایق می برد. قایق هم از گالن پلاستیکی درست شده. در پس زمینه ی آن عکسی از یک ساحل زیبای آفریقایی، به طول قایق نصب شده است. ترکیب عکس و قایق، سفر را در ذهن بیننده تداعی می‌کند.

راهنما می پرسد: « آیا اکنون رابطه‌ای میان هازومه و باسباوم کشف کرده‌اید؟»

هجده نفر به فکر فرو می روند: قایقی از گالن که جایگاه آب است و تشتی از فلز که می تواند جایگاه آب باشد!

چیدمان هنزمند برزیلی یوله د فرایتاس
چیدمان هنزمند برزیلی یوله د فرایتاسعکس: AP

تشت فلزی

ریکاردو باسباوم (Ricardo Basbaum)، خالق تشتی فلزی است که به قاره‌های مختلف سفر می‌کند. ایده این است: باسباوم بیست تشت فلزی درست کرده و از طریق آگهی در کشورهای مختلف کسانی را پیدا کرده که مایلند، مدتی یکی از تشت‌ها را نزد خود نگه دارند. آن‌ها مختارند که با تشت “میهمان” هر کاری که دلشان می‌خواهد و به نظرشان می‌رسد که باید با تشت کرد، انجام دهند. آنها باید از تشت عکس بگیرند و عکس‌ها را برای باسباوم برزیلی بفرستند و تشت را برای نفر بعدی پست کنند. یک نفر از تشت به عنوان تشت رخت‌شویی استفاده کرده، دیگری به عنوان یک آلت موسیقی ( و برای تولید آهنگ با چکش لاستیکی به جان تشت افتاده)، و نوجوانی، در کشوری دیگر، از تشت قایقی ساخته است ...

خوبی هنر مدرن

آیا رابطه‌ی تشت باسباوم با قایق هازومه این است که هر دو آب را تداعی می‌کنند؟

یکی از افراد گروه، درگوشی از من می‌پرسد: «شما رابطه‌ی آنها را کشف کرده‌اید؟»

او اهل تانزانیاست و سالهاست در آلمان زندگی می‌کند، می‌گویم: «خوبی هنر مدرن این است که انسان را به فکر وامی‌دارد. ما نباید همین الآن به نتیجه برسیم. مهم این است که هنرمند، یک پدیده‌ را، که در اینچا می‌تواند فرار، آوارگی، سفرهای بی‌مقصد و یا حتی آب باشد را به گونه‌ای مطرح کرده، که ما را لحظه‌ای به خود مشغول می‌کند.»

این جمله را، یا شبیه آن را جایی خوانده‌ام اما هرچه فکر می‌کنم، خالق آن یادم نمی‌آید.

هم‌گروه تانزانیاییم نگاه طولانی‌تری به قایق می‌اندازد و سپس پچ‌پچ کنان به من می‌گوید‌‌: «این یک نماد است و معنی‌اش این است که فرار آوارگان آفریقایی پر خطر است. فکرش را بکنید، گالن بنزین، در یک لحظه، با یک کبریت ...» مکث می‌کند، انگار از گفته‌ی خود پشیمان است، یا لااقل از آن راضی نیست.

با این جمله‌ی او تازه یادم می‌آید که گالن را برای حمل بنزین هم استفاده می‌کنند. یاد جمله‌ا‌‌ی از دانای دیگری می‌افتم که گفته، هنر مدرن یک “همکنش” است میان خالق اثر، خود اثر و بیننده. این حرف لااقل در رابطه با قایق هازومه صدق می‌کند. بی درنگ آنرا به هم‌گروه جستجو‌گرم می‌گویم: «هنر مدرن یک “همکنش” است میان ...»

تقسیم جهان، یکی از تابلوهای دیرک اشمیت
تقسیم جهان، یکی از تابلوهای دیرک اشمیتعکس: Dierk Schmidt/VG Bild-Kunst, Bonn 2007 Foto: Jens Ziehe

قتل ‌عام

دیرک اشمیت (Dierk Schmidt) آلمانی چندین اثر که همه در مورد آفریقاست دارد.

راهنما در مقابل یکی از آثار او می‌ایستد. این از آن کارهاست که برای فهمش توضیح راهنما ضروری است. اشمیت به روشی ساده، قتل‌ عام قوم هررو (Herero) را به نمایش گذاشته است: جای کفش رهگذری بر نقشه‌ای که بخشی از قاره‌ی سیاه است. اثر از چند قطعه و هر قطعه از مواد مختلف، از جمله تکه‌های کاغذی کوچک ، مانند یک پازل، شکل داده شده است!

وقتی راهنما از قتل‌عام هررو در سال‌های ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۷ صحبت می‌کند، بی‌حسی رنگ‌های اثر و خشونتی که در خط‌ها وجود دارد، معنی پیدا می‌کنند؛ تجسم کشتار ۸۰ هزار کشاورز و دام‌دار نحیف سیاه‌پوست به دست سربازان پروار آلمانی ...

به هم‌گروه تانزانیاییم نیم‌نگاهی می‌اندازم. انگار که در نگاهم نوعی حس هم‌بستگی و هم‌دردی را خوانده است. می‌گوید: «تانزانیا در جنوب شرقی آفریقاست، قوم هررو اما در جنوب غربی آفریقا زندگی‌‌ می‌کند، در نامیبیای امروز...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌»

آی وای‌وای، هنرمند چینی
آی وای‌وای، هنرمند چینیعکس: picture-alliance/dpa

برخورد انسانها

به بخش چینی‌ها رسیده‌ایم، جایی که یک طرف، نقاشی ابستره‌ی بزرگی به دیوار آویزان است و در طرفی دیگر صندلی‌های عتیقه‌ی چینی چیده شده اند. راهنما می‌گوید: «این صندلی‌ها زمانی معنی پیدا می‌کنند که چینی‌های میهمان نمایشگاه روی آنها بنشینند.»

“چینی‌های میهمان” حکایتی دارند: آی وای وای (Ai Weiwei)، یکی از هنرمندان برجسته‌ی معاصر چین، در دوکومنتا چند تا کار و ایده‌ی جالب ارائه کرده است، از چمله دعوت ۱۰۰۱ شهروند چینی به شهر کوچک کاسل.

البته وزارت امور خارجه‌ی آلمان این آکسیون را کم‌رنگ کرده، چون به همه‌ی ۱۰۰۱ نفر یکجا ویزا نداده، بلکه در ۵ نوبت و هر بار به ۲۰۰ نفر. علت آن هم، طوری که راهنمای ما می‌گفت، ترس از ماندن و پناهنده شدن این همه آدم بوده است.

وای وای می‌خواسته با این آکسیون، هم میزبانان (مردم شهر کاسل و بینندگان نمایشگاه) و هم میهمانان را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و واکنش‌های آنان به یکدیگر را مستند کند. به گفته‌ی راهنما، قصد او این بوده که از نمایشگاه به عنوان وسیله‌ای برای برخورد ناگهانی انسان‌ها و پیوند دادن آن‌ها به یکدیگر استفاده کند.

هنر برای “وصل کردن”، نه “هنر برای هنر”!